این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: سلین، سلین است
سلین و سیاست زبان
نادر شهریوری (صدقی)
سلین میگوید چیزها در آب خودبهخود شکسته و خمیده به نظر میآیند. حال اگر ترکهای دستت باشد و بخواهی آن را در آب درست و صاف، همانطور که هست، نشان بدهی باید خمش کنی، حتی بشکنیاش و بعد آن را در آب فرو کنی تا اینبار نه دیگر شکسته و خمیده، بلکه همانطور که هست دیده شود. به نظر سلین اصلا درستش همین است، این همان کاری است که هر نویسنده صاحب سبک میکند. سلین خود را صاحب سبک میدانست او در ادبیات سعی میکرد از «زبانی شکسته» استفاده کند تا این زبان شکسته همان کاری را انجام دهد که ترکه شکسته انجام میدهد. تا آنگاه به نظر خوانندهای که داستان را میخواند، انسانها و روابط میانشان اصلا چنان که هست دیده شود، درست مانند ترکه در آب که وقتی از بیرون به آن نگاه میکنی آن را همانطور که هست میبینی- راست و قائم- ترکه شکسته را میتوان به زبان شکسته تشبیه کرد. در زبان فرانسه به زبان شکسته، به زبانی که رسمی نیست اما در زیر پوست جریان دارد زبان آرگو گفته میشود.
اهمیت زبان شکسته در آن است که قادر به بیان خیلی چیزهاست که زبان رسمی ناتوان است. به نظر سلین زبان رسمی خیلی ناتوان است و قادر به انجام خیلی کارها نیست، مثلا نمیتواند «…تنگناهای بیدر و فقر، بیپولی، گرسنگی غرایز محروم، فشار و زور اربابان سفله، تنهایی، طردشدگی، بیفریادرسی و انبوهی از بنبستها»١ را نشان دهد به همین دلیل سلین به این زبان رسمی دزد و رهزن میگوید چون زبانی است که واقعیتها را صادقانه نشان نمیدهد «زبانی که غالبا مافی الضمیر آن و بسی بهندرت برسازنده ارتباط بیغش و صادقانه است»٢. بنابراین زبان رمان برای سلین مسئله اساسی میشود. به بیانی دیگر، عملا دو زبان مقابل هم قرار میگیرند: یک زبان مدام در پی «خامکردن» است و سلین مدام در پی «خامنکردن» است تا در پی آن احساساتی واقعی و هیجاناتی صادقانه را منتقل کند. در این جا سلین به رغم مشابهاتی که به لحاظی با نویسندگان ناتورالیست و رئالیست دارد اما به لحاظی دیگر تفاوتی بسیار اساسی با آنها پیدا میکند و آن مسئله «زبان» است به این معنا که نویسندگان این سبک، بهخصوص نویسندگان دوره کلاسیک، اگرچه مایل بودند واقعیت را آنچنان که هست ارائه دهند- سلین هم میخواست واقعیتها را آن چنان که هست ارائه دهد- اما از نظر سلین مهم ابزار انتقال واقعیتها بود زیرا آن نویسندگان از زبان رسمی استفاده میکردند که از نظر سلین البته وسیله مناسبی نبود. مثلا نویسندگان ناتورالیست و رئالیست گمان میکردند که میتوانند نعلبهنعل کلام، کنش و یا گفتوگوی فیالمثل فقرا را بنویسند اما «به نظر سلین نه فقط واقعیت را نشان ندادهاند بلکه با فقرا، در پنهانسازی خبثهای درونی آنها همدست شدهاند»٣به بیانی دیگر آنها خواسته و یا ناخواسته هنر خود را همدست مکر زبان کردهاند در حالی که سلین در پی آن بود که ادبیات را از دست چنین زبانی -زبان سلطهگر- برهاند.
از بسیاری جهات میتوان سلین را نویسندهای منحصربهفرد در نظر گرفت، از جهت زندگی پرماجرایش، از جهت گرایشات سیاسیاش و حتی از جهت مضامین داستانهایش، اینها همه و همه سلین را نویسندهای متفاوت میکند اما آنچه سلین را به راستی متفاوتتر میکند بهکارگیری «زبانی» است که دیگر نویسندگان لااقل تا قبل از سلین از آن غافل بودند. در جهان ادبیات، سلین اولین نویسندهای است که زبانی خاص برای ادبیاتش برمیگزیند، گویی اولینبار است که با مقوله زبان در موقعیتی پدیدارشناسانه درگیر میشود، به همین دلیل تلاش میکند زبانی خاص برای ادبیاتش بیافریند. بنابراین واژههای ادبیات فرانسه را زیر و رو میکند. سلین در جایی گفته بود که با این کار تلاش میکند تا زبان فرانسه را از کهنگی و فرسودگی نجات دهد. ابزار او برای این کار «زبان آرگو» است. «هنر سلین در این است که با همین زبان کوچهبازاری و بعضا آمیخته به زشتگویی و زبان آرگو جسورانه پا به میدان مناقشه با هر نوع خوانندهای میگذارد.»۴
سلین برای خلق این زبان به ساختن کلمات غیرمعمول و غیرمصطلح میپردازد. ساختار نحوی جملات را تغییر میدهد و از استعاراتی غریب استفاده میکند که لااقل تا آن هنگام در ادبیات مرسوم نبوده. «…قوز که بدون قوز نمیشود… گرفتاریهای تازهای هم با «دلاور» پیدا کردهایم که هی بیشتر چاک برمیداشت و پاره پوره و سوراخ سوراخ میشد… آنقدر درب و داغان شده بود که این بندها و طنابهایش وامیرفت!…»۵ در اینجا زبانی که سلین استفاده میکند زبان محاوره است، زبانی است که به زبان عامیانه شباهت دارد اما این تمام ماجرا نیست. سلین از زبان محاوره استفاده نمیکند که فقط استفاده کرده باشد، بلکه میخواهد خواننده را به سمت چیزی ببرد که فیلیپ دِ تروئل به آن «متروی هیجانی» میگوید: آن احساس اولیه و آهنگینی که انسان در تماس با جهان و زندگی آن را تجربه میکند مثل اینکه آدمی بار اول باشد که به سوی چیزها میرود و از دیدن آنها دچار شوک، حظ اولیه و هیجانات میشود؛ چیزی که در پدیدارشناسی به آن نگاه نخستین گفته میشود. سلین دوست میدارد خواننده را به همان سمت و سو سوق دهد. خود او در اشاره به همین مسئله مینویسد «… من ریلهای آهن را در مترو برای آنها منحرف میکنم. خودم اقرار میکنم… که مسافران در خواب هستند… خشونت نیز در خواب… اعتراف میکنم… بنابراین ریلهای آهن فقط در درون احساس و هیجان راست و قائم هستند… در بحبوحه سیستم عصبی.»۶ سلین میخواهد بگوید که ریلهای آهن فقط درون احساس و هیجانات راست و قائماند، درست مثل ترکههای چوب در انکسار مضاعف، منتهی لازمه این متروی هیجانی استفاده از زبان هیجان است. یعنی زبان شکسته و یا زبان محاورهای که به صورت نوشتار وارد گفتوگو شده باشد. هنگامی که سلین زبان محاوره را به صورت نوشتار وارد گفتوگو میکند، بخش مهمی از تلاشش آن است که به اتوریته کلمات فاخر در متنهای مرسوم و البته متون کلاسیک پایان دهد. در اینگونه متنها غالبا «وزین بودن کلمات» گاه مانع از انتقال حس و هیجان به طرف مخاطب میشد، بهعبارتی گرمی هیجانات در زیر سردی رسمیت رعایت دقیق موازین دستوری گم میشد. در این صورت آنچه پنهان میماند هیجانات و حتی هذیانات در جهان است اما با بهکاربردن زبان گفتاری در نوشتار دیگر قدرت کلمات است که کم میشود اما در عوض به جای آن توجه مخاطبان معطوف به کسی میشود که آن کلمات را بیان میکند. تلاش سلین همه آن است که زبان محاوره را به متنی ادبی وارد کند تا بتواند تمام هیجانات نفرت را و اگر هم عشقی وجود داشته باشد، تمام هیجانات عشق را به وسیله زبان، آن هم با «کمترین هدررفتگی» به مخاطب منتقل کند. در اینجا آنچه برای سلین اهمیت دارد آن است که احساس زبان به سخن درآید. برای همین است که سلین زبان آرگو را برمیگزیند. این زبان گاه با کمترین واژهها احساس خود را بیان میکند: زبان کوچهبازاری توأم با زشتگویی. همه اینها بدین منظور که زبان از اقتدار رهایی یابد، نه فقط از دست پیشکسوتان کلام بلکه از دست همه مراجع با نزاکت و فرهنگستانهای واژهسازی که به «تولید انبوه» کلمات زیبا و تمیز مشغولند. رهایی از هر اقتدار البته سلین را آنارشیست* و ادبیات او را بیادب میکند. اما به نظر سلین اینها هیچ اهمیتی ندارد زیرا حس واقعی منتقل میشود. خود او درباره علت انتخاب زبان آرگو میگوید: «آرگو ساخته شده تا حس واقعی فلاکت و بدبختی را نشان دهد. روزنامه اومانیته را بخوانید چیزی نیست جز یک زبان عجیب و نامفهوم. آرگو ساخته شده تا یک کارگر بتواند به رئیسش بگوید از او متنفر است، تو حال میکنی و من سگدو میزنم، از من کار میکشی و با ماشین پتوپهنت اینور و آنور میروی، یه روز پدرتو درمیآورم»٧
با این حال سلین در رمانهایش منحصرا از زبان آرگو استفاده نمیکند: «زندگی پیچیدهتر از این حرفهاست، مخصوصا در شکل انسانیاش»٨ در این صورت بهکارگیری انواع زبان الزامی میشود. سلین در ادبیاتش از سه زبان استفاده میکند و این هر سه، گاه تواما در یک متن دیده میشود: اول زبان عامیانه یا آرگو که قسمت عمده ادبیات سلین است، سپس استفاده از زبانی که در سطح بالایی قرار دارد. در اینجا با کلماتی مواجه میشویم که فاخرند و در سطحی دیگر با زبانی مواجه میشویم که میتوان آن زبان را گفتوگوهای روزمره نام داد. مهم آن است که این هر سه زبان در کنار هم و توأما دستاندرکار خلق متنی ادبی به نام ادبیات سلین در جهاناند. این سه زبان اگرچه هر یک به کلیت متن انسجام میدهند، اما با این حال هر یک از این سه زبان خود به تنهایی مجموعهای منسجم با ویژگیها، واژهها و ساختار دستوری خاص خود هستند.
*به سلین آنارشیست بیشتر میآید تا فاشیست. آنارشیستها در آن دوره- حولوحوش جنگ جهانی دوم – از جمله نیروهایی بودند که با فاشیسم مبارزه میکردند اما سلین با فاشیسم مبارزه نکرد بلکه به خاطر گرایشات فاشیستیاش به زندان افتاد و منزوی شد. با این حال او خود را موکدا آنارشیست میخواند: لااقل در داستانهایش عصیان و رد هر اتوریتهای – آنارشیسم- موج میزند. به نظر میرسد اینها همه برآمده از حسی استثنایی از زندگی و زبان در سلین باشد. سلین همواره یک استثناء است.
پینوشتها:
١، ٢، ٣، ۴- انکار حضور دیگری، سیاوش جمادی.
۵- مرگ قسطی، سلین، مهدی سحابی.
۶- نگارش در تعارض، فیلیپ دِ تروئل، وحید نژاد محمد.
٧- معرکه سلین، سمیه نوروزی، به نقل از مقدمه.
٨- سفر به انتهای شب، سلین، فرهاد غبرایی.
شرق