این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گفتوگو با فرزاد موتمن درباره «آخرینبار کی سحر را دیدی»
مخاطب امروز درگیر جو مجـازی است
احتمال میدهم جشنواره امسال هیجانانگیز باشد
فرناز امیری
در جشنواره سیوچهارم فرزاد موتمن با فیلم «آخرینبار کی سحر را دیدی» حضور دارد. موتمن کارگردانی ١٠ فیلم سینمایی را در کارنامهاش دارد و نخستین فیلم او با نام «هفت پرده» هرچند اکران نشد اما به معرفی وی در محافل سینمایی و منتقدان سینما منجر شد. در سال ١٣٨١ هم فیلم «شبهای روشن» موتمن پس از اکران عمومی با استقبال تماشاگران روبهرو شد و هنوز هم یکی از بهترین کارهای موتمن بهحساب میآید. «آخرینبار کی سحر را دیدی؟» فیلمی جستوجوگر در ژانر پلیسی است. کاری متفاوت از کارگردانی که به گفته خودش دوست دارد در ژانرهای مختلف فیلم بسازد و معتقد است تولید آثار بسیار در گروه هنر و تجربه نشان از غیرعادی بودن فضای سینمای ایران است؛ چراکه مخاطب بیشتر به آثار قصهگو و کلاسیک علاقه دارد.
در «آخرینبار کی سحر را دیدی» سراغ ژانری متفاوت از کارهای قبلیتان رفتهاید، بار خیلی دراماتیک «شبهای روشن» یا حتی «سایهروشن» را ندارد. فیلم در ژانر پلیسی و با پسزمینه اجتماعی است. چرا سراغ این ژانر رفتید و ایده شکلگیری چنین فیلمی از کجا آمد؟
من هیچوقت سراغ هیچ فیلمی نمیروم. تنها فیلمی که سراغ آن رفتم هنوز نساختهام و آنهم «سراسر شب» است که خودم چندسالی است مشغول نوشتن فیلمنامهاش هستم و عجلهای برای آن ندارم. فیلمها هستند که به سراغ من میآیند. برای اینکه فیلمنامههای دیگران به من پیشنهاد میشود. فیلمنامه «آخرینبار کی سحر را دیدی؟» از طرف سعید عصمتی، سرمایهگذار و مجری طرح فیلم به من پیشنهاد شد. وقتی فیلمنامه اولیه را خواندم علاقهمند شدم به دلایل مختلف آن را بسازم. یکی به این دلیل که فیلم پلیسی بود و من این ژانر را کار نکرده بودم. خیلی دوست دارم ژانرهای مختلف را کار کنم. از طرفی فیلمنامه یک معضل اجتماعی را مطرح میکرد که به نظرم افراد جامعه باید نسبت به این معضل حساس باشند؛ چراکه مساله مهمی است. نکته دیگر تم فیلم بود. تم این فیلم جستوجو است. از وقتی جان فورد فیلم «جویندگان» را ساخت همه فیلمسازان دوست دارند حتی یکبار هم شده فیلمی درباره جستوجو بسازند. «آخرینبار کی سحر را دیدی؟» این امکان را به من میداد و تفاوتی با اکثر فیلمهای من داشت و آن اینکه قصه ریتم تند و پرشتابی داشت؛ چراکه یک نفر گم شده و عدهای نگران هستند و به دنبال او میگردند. در نتیجه این نگرانی، سریع حرکت میکنند، سریع حرف میزنند، سریع تصمیم میگیرند و این به من اجازه میداد فیلمی با ریتم کمی تندتر نسبت به فیلمهای دیگرم کار کنم. همه اینها انگیزهای برای ساخت این فیلم بود.
معضلات اجتماعی که در این فیلم مطرح میشود یکی بحث حرفزدن پشتسر دیگران است. حرف مردم، شک و تردید، پدر متعصب در یک خانواده سنتی… همه اینها را مدنظر داشتید یا معضل و چالش اجتماعی دیگری؟
شاید هرکسی از زاویهای به آن نگاه کند. عدهای آن را از این زاویه میبینند که چرا اینقدر حرف میزنیم و درباره دیگران قضاوت میکنیم و گاهی متوجه نیستیم این حرفهایی که میزنیم میتوانند ابعاد تراژیکی پیدا کنند. میتوان از این زاویه به موضوع نگاه کرد. اما من بیشتر از زاویه دیگری به آن نگاه میکنم. فیلم با صحنه قتل یک دختر روی پل مدیریت شروع و تمام میشود. بهنظرم سوال یا مساله اصلی که مطرح میشود این است که تا کی زنهای این جامعه بهویژه زنان جوان جامعه باید قربانی خشم آنی مردان اطراف خودشان باشند؟ آن هم به دلیل برخی تعصباتی که وجود دارد. چرا پسر جوانی که درباره خواهر او حرفهایی میزنند حق دارد خواهر خود را بکشد. مگر مملکت قانون، نیروی انتظامی، ستاد مبارزه با فحشا، سازمان مبارزه با منکرات ندارد؟ این همه مرجع قانونی وجود دارد که در ارتباط با فحشا میتوان به آنها مراجعه کرد. آیا خودمان حق داریم چاقوبرداریم و زنی را بکشیم؟ این خبرها کم نیست و مرتب در صفحه حوادث روزنامه این نوع خبرها را میخوانیم. دختران یا زنان جوانی که قربانی شک و تعصب میشوند. بهنظرم معضلی است که باید درباره آن فکر کرد و کاری انجام داد.
و شما به عنوان فیلمساز این موضوع را مطرح کردید؟
این موضوع را نویسنده فیلمنامه مطرح کرده است نه من. من فقط فیلم ساختهام. پلان، ریتم، کریوگرافی دوربین (طراحی حرکت) و… برای من است. من نه فیلسوف هستم و نه مصلح اجتماعی. قصد هم ندارم جامعه را اصلاح کنم. من هیچکاره هستم و فقط پلان میگیرم.
همان طور که گفتیم فیلم در ژانر پلیسی است. فریبرز عربنیا نقش پلیسی را بازی میکند که پیگیر است و حلکردن پرونده سحر به نوعی دغدغه او بهحساب میآید. چهره پلیسی که در این فیلم به نمایش درآمده چه اندازه به چهره حقیقی پلیس نزدیک است؟ بهنظرم پلیسی که من به عنوان یک شهروند و در ارتباط با مشکلات دیگرم میبینم تا این اندازه پیگیر نیست.
من همه سعیام را کردهام تصویری خیلی نزدیک به واقعیت از پلیس بسازم. در روند تولید این فیلم مشاورانی از سوی «ناجی هنر» داشتیم که مامور بودند با ما همکاری کنند. تقریبا پلان به پلان، دیالوگ به دیالوگ، ژست به ژست و هر ادایی در فیلم با این مشاوران هماهنگ و بررسی میشد. خیلی از جزییات در فیلمنامه به دلیل متناسب نبودن با واقعیتهای اداره آگاهی عوض شد و مطابق با آن چیزی که اتفاق میافتد تغییر پیدا کرد. سعی کردیم پلیس کاملا با واقعیت اطراف و آنچه در اداره آگاهی وجود دارد مطابقت داشته یا نزدیک باشد. حتی شخصیت یحیی که در فیلم وارد میشود در ابتدا قرار نبود حضور داشته باشد و پلیس به ما گفت در خیلی از ماموریتها امکان تنها رفتن نیست و باید شخص دیگری حضور داشته باشد. از همین رو بازنویسی فیلمنامه دوباره انجام شد تا این شخصیت به داستان اضافه شود. یا اینکه به حضور یک پلیس زن در پسزمینه نیاز داشتیم. برای مثال وقتی پلیس تلگرام سحر را نصب میکند سعید میخواهد که ادامه بررسیها توسط پلیس زن انجام شود چون شخصی و زنانه است. یعنی به تمام این جزییات دقت کردهایم تا همهچیز واقعی باشد. اما دقت کنید شخصیتهایی که در این فیلم میبینیم در اصل شخصیت نیستند. این فیلم فقط یک شخصیت دارد و آن سحر است. شخصیتی که هیچگاه نمیبینیم و این مهمترین ویژگی فیلم است. سحر حضور ندارد اما خیلی خوب از طریق حرفهایی که دیگران درباره او میزنند، میشناسیمش. ولی ما از طریق جستوجویی که در فیلم اتفاق میافتد ابعاد دیگری از سحر را پیدا میکنیم و متوجه میشویم او فقط دختری است که بلندپروازتر از آن چیزی است که طبقهاش به او اجازه میدهد. اگر در خانوادهای مرفهتر متولد شده بود همچنان میتوانست به زندگیاش ادامه بدهد. جایگاه طبقاتی او و آن شهرک سرد و بیروح است که به او اجازه زندگی نمیدهد. برای همین شهرک را مدام در لانگ شات نشان میدهیم. فضا سرد است و روح ندارد، هیچ شادمانی در آن دیده نمیشود، هیچ رنگی از زندگی در آن نیست. شخصیت اصلی فیلم فقط از آن محیط دلگیر است و میخواهد پرواز کند. برای رفتن دست به هرکاری میزند و دقیقا قربانی چیزی میشود که از آن فرار میکند. بنابراین شخصیت اصلی ما سحر است و حتی سعید هم نیست. اما چه کاری میتوانستیم انجام بدهیم که پلیس را اینچنین مصر و پیگیر نشان دهیم. از همین روی اشارههای خیلی کوچکی برای این موضوع گذاشتیم. برای مثال وارد زندگی خصوصیاش نشدیم. اما اصولا وقتی او را نگاه میکنیم، متوجه میشویم فرد ویژهای است و عادات عجیبی دارد. نوع ارتباطش با همکارانش خیلی سرد است. وقتی با فرد روبهرو صحبت میکند به او نگاه نمیکند. شاید در گذشتهاش نکته غمانگیز و مبهمی است که حالا او را به پرونده سحر علاقهمند میکند. کمی تودار، خوددار و تنها است. انگار برای خودش موضوع مشابهی پیش آمده و از همین روی نسبت به این پرونده سمج است تا قبل از اینکه اتفاقی برای سحر بیفتد او را پیدا کند. اما ما در این فیلم وارد این مسائل نمیشویم و نمیخواهیم به آنها پر و بال بدهیم چون شخصیت اصلی فیلم سحر است. البته پلیس خوب باید سمج باشد و پلیس ما پلیس خوبی است.
حضور عربنیا در این فیلم به نوعی فیلمهای دو دهه پیش را برای من تداعی میکرد…
منظورتان کدام فیلم است؟
منظورم بازی همیشگی عربنیا در فیلمهای دو دهه پیش است…
فیلم «سلطان»؟! «باجخور» خود من یا «هفتپرده»؟! در اصل همین بود. چقدر خوب گفتید عربنیا دو دهه پیش. بهنظر من عربنیا دو دهه پیش یکی از مهمترین کشفهای سینمای ایران بود و شاید تنها جایگزینی بود که سینمای ایران برای بهروز وثوقی داشت. به آن دوره از بازیهای فریبرز خیلی علاقه داشتم. برای من خیلی جذاب بود که ٢٠ سال بعد با یک عربنیای میانسال که کمی شکم درآورده با موهای جوگندمی و ریش سفید دوباره همان عربنیای آشنای قدیمی را بسازم. قرار نبود عربنیا خیلی نقش متفاوتی بازی کند. بلکه قرار بود درست در این نقش بنشیند و بهنظرم عالی بود.
انتخاب سیامک صفری و ژاله صامتی برای نقش پدر و مادر سحر انتخاب خوب و باورپذیری بود… در مورد انتخاب بازیگران دیگر هم کمی توضیح میدهید؟
چند نوع بازیگر در گروههای مختلف سنی در این فیلم داریم. برای نقش پدر و مادر سحر باید از بازیگران کارکرده و باسابقه استفاده میکردیم و بهنظرم انتخاب زوج ژاله صامتی و سیامک صفری خیلی خوب بود. بازی ژاله صامتی در صحنه پزشکی قانونی را خیلی دوست دارم. در کنار این افراد بازیگرانی هم داریم که اکنون دیگر میانسال شدهاند ولی هیچوقت خیلی معروف نشدند در حالی که بازیگران خیلی خوبی هستند. مانند علیرضا ثانیفر که از دهه ٧٠ در سینمای ایران بوده و از بازیگران فوقالعاده است که نقش یحیی را ایفا میکند. همچنین از بازیگران جوانی استفاده کردهام مانند محمدرضا غفاری، امیرحسین فتحی، بهاران بنیاحمدی، روشنک گرامی، شیرین اسماعیلی و از هنرجوهای خودم آناهیتا درگاهی را برای نخستینبار معرفی کردهام که از کلاس من وارد سینما شد و در این فیلم بازی کرد. در ضمن من در این فیلم برای برخی نقشهای کوچک مانند دختر مسوول پزشکی قانونی یا آزمایشگاه یا افسر کلانتری اغلب از میان هنرجوهایم افرادی را انتخاب کردهام. خوشحالم که از دانشجویانم اسفاده کردهام، هم بیننده چهره جدیدی را میبیند و هم امکان دیده شدن این افراد و استعدادها در سینما وجود دارد. این کار را وظیفه خودم دانستم.
گفتید دوست داشتید عربنیای دو دهه پیش را به سینما بازگردانید. پس مخاطب میتواند دوباره با دیدن این فیلم به فضای سینمای دو دهه پیش بازگردد. مخاطب چه جایگاهی در ساخت این فیلم داشت؟ همان طور که اشاره کردید فیلم ریتم تندی دارد و قصهگو است. برای مخاطبی که سینمای قصهگو را دوست دارد جذاب است. در این سالها به نوعی از این سینمای قصهگو فاصله گرفتهایم و شاهد تجربههای جدیدی در سینما بودهایم…
فاصله نگرفتیم. واقعیت این است که فیلمهای به اصطلاح تجربی ما بیش از اندازه است. در کجای دنیا ۶٠ فیلم تجربی در سال ساخته میشود؟! باید سالی سه فیلم تجربی ساخته شود. سینمای ما غیرعادی و غیرطبیعی است. به طور عادی و طبیعی باید فیلمهای قصهگو بیشتر ساخته شود و هرازگاهی به سراغ فیلمهای کمی مبهمتر یا تجربی برای مخاطب خاص رفت.
خب در این سالها فیلمهای زیادی در گروه تجربی ساخته شدهاند. ارزیابیتان از فیلمهای این بخش چگونه است. بهنظر شما تولیدات سینمای تجربی فقط از نظر کمی قابل توجه است یا بحث کیفیت هم در این آثار میبینیم؟
من در چند سال اخیر به دلیل مشکلات زیاد در زندگی شخصیام خیلی کم به سینما میروم و فیلم میبینم. تلویزیون و ماهواره ندارم. کتاب میخوانم و بنابراین خیلی نمیدانم. اما به طورکلی غیرعادی است که این همه فیلم ساخته شود و همگی در گروه هنر و تجربه جای بگیرند. بهنظرم اتفاقی که افتاده شرایط ورود به سینما را آسان کرده است و هر کسی بهویژه از میان بچه پولدارها تا پولی به دست میآورد فیلم کوچکی را کلید میزند و از آنجا که مجبور است فیلمهای کوچکی بسازد خواه ناخواه به گروه هنر و تجربه راه مییابد. این مساله مثبت نیست. حتی حضور این همه فیلم اولی مثبت نیست. سینمای امریکا هم در سال این همه فیلم اولی تولید نمیکند. چرخه تولید ما طبیعی نیست. بخشی از آن ناشی از انفعال تهیهکنندگان حرفهای ما است که سالها است تصمیم گرفتهاند فیلم نسازند. تهیهکنندگان حرفهای ما هفت یا هشت سال است که فیلمی نمیسازند. درها به روی سرمایههایی که از خارج از سینما وارد میشود باز شده است و همینطور به روی فیلمسازانی که با تکیه بر توانایی مالی خانوادهشان فیلم میسازند. اغلب هم یک یا دو فیلم میسازند و بعد ناپدید میشوند.
اثر این مساله را روی مخاطب سینما چطور ارزیابی میکنید؟ مخاطبی که سینمای قصهگو و کلاسیک را دوست دارد…
بهنظرم این گروه از مخاطبان لطمه میخورند. ما به فیلمهای کلاسیک، قصهگو و هیجانانگیز در ژانرهای مختلف نیاز داریم. این موضوع ربطی به سلیقه من ندارد؛ چراکه خودم عاشق سینمای تجربی هستم و فیلمهای خیلی خوب من در اصل از نوع سینمای تجربی هستند. اما اگر گاهی سمت یک تجربه بروم سمت یک تجربه اساسی میروم. مانند فیلم «صداها» یا «سایهروشن». یا قصهای را از انتها تعریف میکنم یا مانند «سایهروشن» فیلمی درباره ابهام میسازم. اما فیلمهای تجربی که میسازیم به ندرت واقعا تجربی هستند.
اما از بسیاری از این فیلمها استقبال میشود…
این استقبال را جدی نگیرید. ما یک مخاطبی داریم که درگیر جو فضای مجازی است. سازندگان این فیلمها افراد پولداری هستند که کار نمیکنند، شبانهروز در اینترنت هستند و چنان فضای مصنوعی دور فیلمشان در این فضا میسازند که عدهای فکر میکنند خبری است و موفقیت آنها به این نوع حاصل میشود. سازندگان این فیلمها از اینترنت فاصله بگیرند تا ببینند چه اتفاقی برای فیلمشان میافتد. یعنی این فضا تقلبی است و یک فضای واقعی نیست. من هم در حال حاضر «سایهروشن» را در هنر و تجربه اکران دارم. تاکنون شما یک نظر از من در فضای مجازی دیدهاید؟ میدانید چرا چیزی در فضای مجازی نمیگذارم؟ چون وقت و پول ندارم. من زندگیام را میکنم، فرزندم را بزرگ میکنم. فیلم که میسازم پولم را نمیدهند پس وقتی برای این کارها ندارم. زندگی طبیعیام را انجام میدهم. به بچه و زندگیام میرسم و تلاش میکنم تا فیلمم را به جشنواره برسانم. من فیلمم را با مصیبت و بیپولی مطلق میسازم.
اما باید در نظر داشته باشیم مخاطب امروز سینما با فضای مجازی در ارتباط است. شما میخواهید بگویید موفقیت چنین فیلمهایی فقط مدیون فضای مجازی است؟!
کاملا همین است. جو ساخته میشود. از آنجایی که جامعه ما فاقد سلیقه سینمایی است، درگیر جوهایی میشود که در این فضاها وجود دارد. اتفاقا صدمه این موضوع را آدمهایی مثل ما میخورند. چراکه ما به جامعهای نیاز داریم که سلیقه دارد. اما در حال حاضر جامعه ما فاقد هرگونه سلیقه است و مشکل اصلی جامعه ما است. نه فقط در ارتباط با فیلم که بیسلیقگی از سر و روی این جامعه میبارد.
برگردیم به فیلم «آخرینبار کی سحر را دیدی» فکر میکنید مخاطب با این فیلم چگونه ارتباط برقرار میکند؟
من امیدوارم مخاطب این فیلم را دوست داشته باشد و با آن ارتباط برقرار کند.
بهنظر شما «آخرینبار کی سحر را دیدی» میتواند در سلیقه مخاطب همین جامعه موثر باشد؟
حتما میتواند. به هر حال من تلاشم را میکنم فیلمی استاندارد بسازم. فیلمی که قاببندیهای بدیعی داشته باشد. ببینید چقدر در این فیلم از قابهای بریده و عصبی استفاده کردهام. یا چگونه با حرکت دوربین عصبانیت را منتقل میکنم. برای مثال جایی که پرویز دستش را بلند میکند تا طاهره را بزند، ببینید دوربین چه حرکتی دارد! این کارها سینماست و من این گونه تجربهها را منتقل میکنم. میتوان قابهای بریده داشت و دوربین روی دست الزاما شلختگی نیست. دوربین میتواند مانند یک شخصیت در روحیه صحنه دخالت کند. من همه این کارها را در «آخرینبار کی سحر را دیدی» انجام دادهام اما چهکسی اینها را میبیند؟!
همیشه از علاقهتان به حرکت میان فضای مدرن و کلاسیک گفتهاید. در ژانر پلیسی این فیلم توانستید به چنین فضایی دست پیدا کنید؟
این فیلم کمتر فیلم فرم و بیشتر فرم قصه است. اما اگر دقت کنیم بازهم دکوپاژ و جنس تدوین خیلی عادی و معمولی نیست. اغلب برشهای من در فیلم برش پرشی است چون علاقه من به این نوع برش است. در واقع آن نوع علاقهام بازهم در این فیلم دیده میشود، یا نحوهای که من به دوربین روی دست و پرشتاب نگاه کردهام متفاوت است. اما «آخرینبار کی سحر را دیدی» از نوع فیلمهایی مثل «صداها» یا «شبهای روشن» نیست که خیلی سریع بتوانید بین یک فرم کلاسیک و مدرن پل بزنید و رفتوآمد کنید. در کل این فیلم یک فیلم قصهگو و کلاسیک است.
فکر میکنید دوباره سراغ این ژانر یا فضا میروید؟
من دوست دارم. باید پیشنهادش باشد و باید ببینیم سینمای ایران چنین فیلمهایی را میخواهد یا خیر.
سخن آخر درباره فیلم «آخرینبار کی سحر را دیدی»؟
تدوین این سه فیلم اخیرم یعنی «سایه روشن»، «خداحافظی طولانی» و «آخرینبار کی سحر را دیدی» هر سه بهشدت مدیون تدوینگر آن یعنی ژیلا ایپکچی هستند. ایپکچی بهطرز غریبی میتواند بین فیلمنامه و اجرا پل بزند و بهطرز معجزهآسایی میتواند ریتم فیلم را پیدا کند.
درباره فیلمی که گفتید تنها فیلمی است که شما سراغ آن میروید هم کمی توضیح دهید؟
«سراسر شب» نام دارد و در حال نوشتن فیلمنامه آن است. خیلی زود است که بخواهم توضیح بیشتری بدهم.
نخستین فیلمنامه شما بهحساب میآید؟
در حقیقت نخستین و آخرین فیلمنامه من به حساب میآید و به نوعی یک وصیتنامه است.
و در آخر، جشنواره امسال را چطور ارزیابی کردید؟
بهنظر میرسد بیشتر فیلمهایی که امسال تولید شدند و به نوعی کنجکاویبرانگیز بودند برای بخش رقابتی سودای سیمرغ انتخاب شدند. بیشک سه یا چهار فیلم میتوان پیدا کرد که فیلمهای خیلی خوبی بودند اما انتخاب نشدند. ولی اغلب فیلمهایی که فکر میکردیم در بخش سودای سیمرغ ببینیم در این بخش حضور دارند و احتمال میدهم جشنواره امسال جشنواره هیجانانگیزی خواهد بود.
اعتماد
‘