این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «عروسک کافکا» اثر گرت اشنایدر
سفری به ابعاد جغرافیای کافکایی
پرتو مهدیفر
«آنچه به ادبیات وابسته نیست، مرا رنج میدهد و بیزارم میکند. از صحبتها خسته میشوم، عیادتها تا حد مرگ ملولم میسازد، زیرا از فکرخویش و از عمق حقیقت و اهمیت آن بازم میدارد.» (فرانتس کافکا، یادداشتهای روزانه، ۱۹۵۱)
جهان کافکا جهانی است که از میراث بریده جهان انسان مدرن که حتی آن هنگام که با مدرنیزه در ستیز است، نوع مبارزه و طرز فکرش مدرن است. او دائم توسط نیروی قهار بیرونی مورد تهدید واقع میشود. کافکا با این شرایط در تضاد است و با عینیتبخشیدن به رویاها و جهان مجازی که در ذهن دارد، در قالب نامهها، یادداشتها و داستانهایش، درد عمق انسانیت منزوی و مچالهشده را به تصویر میکشد. غیر از داستان، بخش مهمی از زندگی او را یادداشتها و نامههایش تشکیل میدهد که تا واپسین روزهای حیات از نوشتنشان دست برنداشت. اسنادی که برای ورود به دنیای او نباید از هیچ یک از آنها بیاعتنا عبور کرد. گرچه خودش به علت کمالگرایی، آثارش را ناتمام و غیرقابل نشر میدانست و به دوست نزدیکش (ماکس برود) توصیه کرده بود آنها را بدون خواندن بسوزاند، اما ماکس برخلاف توصیه کافکا اقدام به انتشار نوشتههای او کرد و پس از مرگ برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد. خودش در مورد یادداشتهایی که در زمان حیات و توسط دوستانش منتشر شده چنین میگوید: «اینها فقط یادداشتهای خصوصیاند… شواهد ضعف بشریام چاپ میشوند و حتی به فروش میرسند؛ چون دوستانم و در صدر همه ماکس برود، عزمشان را جزم کردهاند که از آنها ادبیات بسازند!» در سالهای اخیر بخشی از این نامهها که فضایی متفاوت با سایر نوشتار او دارند توسط نویسنده آلمانی گرت اشنایدر دستمایه خلق رمانی قرار گرفته به نام «عروسک کافکا»: یک سال پیش از مرگ، تجربه منحصربهفردی در زندگی کافکا رخ میدهد. یک روز صبح هنگام قدمزدن در پارک اشتگ لیتس برلین با دختربچهای گریان روبهرو میشود. او عروسکش را گم کرده. کافکا برای آرامکردن دختر کوچک به او میگوید عروسکش گم نشده، بلکه به مسافرت رفته و به زودی برایش نامه خواهد نوشت. فرانتس به خانه برمیگردد و مشغول نوشتن اولین نامه میشود. این کار سه هفته با جدیت باورنکردنی ادامه پیدا میکند و کافکا در نقش نامهرسان عروسکها هر روز نامهها را برای دخترک به پارک میبرد و از سفرها و ماجراهای جدید عروسک برای او دنیایی متفاوت اما زیبا و اعجابانگیز خلق میکند و نهال امیدهای تازه را در ذهن دختر میکارد، نتیجهای که نویسنده رمان در یک پایانبندی فوقالعاده و غیرقابل پیشبینی، با فضاسازی زیبا به نمایش میگذارد.
آثار کافکا نمودی از شخصیت اوست. ویژگیهایی که گاه آشکار و گاه بسیار درونیاند و جز برای نزدیکترین دوستان نمود خارجی ندارند. بر این اساس، او شخصیتهایش را در دنیای مجازیاش به تحرک وامیدارد. دنیایی که بر آنها تحمیل شده و با آرزوهایشان همسان نیست و از آنها انسانهایی مطرود و گناهکار میسازد. انسانهایی سرگردان در هزارتوی عدم قطعیت. اما در این نامهها، ما شاهد آفرینش دنیای دیگری خواهیم بود که بانگرشی دقیق و آگاهی هوشمندانه و معطوف به رهایی، روح و روان کودکی را متاثر میکند و طبق آنچه که موریس بلانشو گفته بود: «کافکا با دیگری همواره دگر بود» ،آن دیگرش را در مواجهه با کودکی به نمایش میگذارد.
زمان نوشتن نامهها یک سال قبل از مرگ کافکا و هنگامی است که به قصد تمرکز روی کار، از خانوادهاش در پراگ جدا شد و در برلین سکونت گزید. رمان در کنار پرداختن به نامهها، شرایط آلمان پس از جنگ اول را توصیف میکند. آلمانی که زیر فشار متفقین و غرامتهای سنگین معاهده ورسای در حال خفهشدن است تا دیگر هیچگاه به عنوان خطر دنیا را تهدید نکند! تورم و قحطعی افسارگسیخته که در آن، کاغذها بیشتر به کار سوزاندن و گرمکردن میآیند تا نوشتن. علاوه بر این اشارههای کوتاهی به فراهمشدن مقدمات به قدرترسیدن هیتلر و میل سالهای آخر زندگی کافکا برای رفتن به فلسطین شده که مصادف است با موج سوم مهاجرت یهودیان (۱۹۱۹-۱۹۲۳) به این کشور قبل از گسترش یهودستیزی در جنگ جهانی دوم. اما آنچه در کنار روند اصلی داستان بیشتر جلب توجه میکند ارائه کدهایی به شکل اشارات غیرمستقیم به آثار شاخص کافکا است. او همانند کاراکتر رمان «آمریکا» از استبداد خانه پدری گریخته، اما در دنیای بزرگتری سرگردان است. مثل موش کور داستان «نقب» به گوشه دنجی میخزد و توقعی جز زندگی ساده و انسانی ندارد درحالیکه هر روز مانند «جوزف کا»ی رمان «محاکمه» توسط پیرزن صاحبخانه به جرم گناه نکرده، بازخواست میشود. در جایی از رمان، دورا (دورا دیامانت برای خوانندگان کافکا کاملا آشناست) راجع به تمایل شدید او به تبدیل کاراکترهای داستانش به جانوران ریز میپرسد، که نمادی است از طرد و نادیده انگاشتهشدن انسان در جامعه بشری. در این شرایط کافکا میکوشد عروسک را از پشت میلههای ذهنیت دخترک آزاد کند، با سفری که لازمه این رهایی و آزادی عمل است. عروسک به شیوه آخرین جمله رمان «قصر» حق خود را از زندگی طلب میکند و مخاطرات سفر را برحذر ترجیح میدهد. کاری که دختربچه باید مرحله به مرحله یاد بگیرد. سفر عروسک با رسیدن به مقصد و جایگاهی که حس سعادت به او میدهد به پایان میرسد و کافکا دیگر دختر را نمیبیند، زیرا به علت شدت بیماری و شرایط زندگی نامساعد مجبور به بازگشت به پراگ است. خواندن بخشهایی از کتاب که اختصاص به نامههای کودکانه دارد، شاید برای مخاطب، فاقد جذابیتهای لازم و تا حدی خستهکننده باشد، اما هنر نویسنده و خیالپردازی او در فصل پایانی، با چند دهه جهش زمانی و عینیتبخشیدن به این سفر ذهنی و احضار خاطرات دور، سرنوشتی را رقم میزند که امکان ندارد ابراز پشیمانی آخرین اظهارنظر خواننده در مورد کتاب باشد.
*پزشک و منتقد
آرمان