این مقاله را به اشتراک بگذارید
کوتاه درباره «عالیجناب کیشوت» اثر گراهام گرین
فرزند خلف دن کیشوت
گراهام گرین در یکی از آخرین آثارش به خاستگاهِ رمان مدرن بازمیگردد، به رمانِ دن کیشوت سروانتس. پیش از این نویسنده نیز بسیاری از مفسران و منتقدان از این رمان گفتهاند و نوشتهاند، گرین نیز روایتی از این رمان به دست میدهد و بهنوعی همان مضامین و مفاهیم را به قرن بیستم میآورد و بازخوانی دوباره میکند. رمان «عالیجناب کیشوت» به اعتبار شخصیت این کشیش و نامش که کیشوت است، با رمان بزرگ سروانتس پیوند میخورد. اما رمان گراهام گرین بیش از اینها با دن کیشوت نسبت دارد و به قول مترجمش، رضا فرخفال «پیوند این رمان با دن کیشوت اثر سروانتس کاربردی دوگانه در کل رمان دارد. نخست اینکه، این پیوند چارچوبی است که نویسنده اجزای پراکنده محاکات خود را در آن گرد میآورد. محملی است برای بیان پارهای درونمایههای ویژه گرین، وسوسههای ذهنی همیشگی او، و به یاد بیاوریم که یکی از ارزشهای کار گرین و خط فارغ او از نویسندهای عامهپسند همین وسواس ذهنی است». از این دیدگاه است که شخصیت عالیجناب کیشوت را تجسم دیگری از همان خیر مطلق میداند که بهتعبیر گرین در یکی از نوشتارهایش قدم در راههایی میگذارد که «شر کامل در آنها میخرامد». اما او در مقام خیر مطلق، امکان گردش در چنین راههایی را هرگز باز نخواهد یافت. و از اینرو کتاب چیزی نیست مگر عرصه رویارویی این دو نیرو که در دیگر آثار گرین هم با آن مواجهیم. گرین در آخرین رمانش بهنوعی پا جای پای نویسنده بزرگ اسپانیایی میگذارد و از کشیشی سالخورده مینویسد که در آرامش و سادگی در آبادی دورافتادهای روزگار سپری میکند اما ناگهان راهی دنیای آشفته و آلوده شهرهای بزرگ میشود و همپای همسفرش به خرابات میرسد. «او با همان تناقضی درگیر است که دن کیشوت درگیر بود، تناقضاتی میان دنیای ناراست و ناسازگار که واقعی است یا چنان مینماید که واقعی است و سوداها و باورهای دل او که در چنین دنیایی داغ خواب و خیال، افسانه و اباطیل خورده است. این تناقض گره اصلی شخصیت اوست. اما آفریده گرین یا دن کیشوت سروانتس دستکم یک تفاوت اساسی و آشکار دارد. اگر دن کیشوت را خیالات و سوداهایش به میدان کارزار و عمل میکشاند، عالیجناب کیشوت را همین خیالات و سوداها از عمل بازمیدارد». عالیجناب کیشوت شباهتهای دیگری هم با سلف خودش دارد و آن علاقه به کتابهای پهلوانی است و روایتهایی که در آنها کسانی جان خودشان را بر سر ایمانشان از دست دادهاند. کشیش برخلافِ دن کیشوت اهل تردید است و این تردید در تمام داستان همراه اوست. با این اوصاف، مترجم نیز تأکید دارد که نباید رمانِ گرین را یک گرتهبرداری خام و ساده از کار استادی سلف دانست. «نویسنده پرداخت انگارهای از کیشوت زمانه خود را در لفافهای از طنز و زندی تا آنجا که ساخت و مصالح دیگر کار امکان دهد تعهد میکند. آموزههای مسیحی به گرین آموخته است که در صناعت ادبی نیز بکوشد که فروتنانه از در تنگ وارد شود». عالیجناب کیشوت در قرن بیستم باور دارد که از شخصیت داستانی دن کیشوت نسب میبرد. و انگار همین باور است که سرنوشت او را با دن کیشوت به یک مسیر میکشاند. این کشیش سادهدل در شهری کوچک به نام «اِل توبوسو» واقع در اسپانیا زندگی میکند و تنها تشابه اسمش با دن کیشوت است که او را به این خیال میاندازد که با این پهلوان افسانهای نسبتی دارد. از قضا کشیش کیشوت عنوان «عالیجناب» دریافت میکند و این ارتقای مقام در شهری کوچک، حسد دیگران را برمیانگیزد و او را راهی کوه و بیابان میکند. گراهام گرین در رمانش، بهنوعی اسپانیای پس از مرگ فرانکو را به تصویر میکشد، یا به بیان دیگر زمان روایت رمانش دوران بعد از دیکتاتوری فرانکو است. کشیش همراه شخصی که بهتازگی شغل اداریاش را در شهرداری از دست داده است، و از قضا «سانچو» نام دارد در آوارگی کشیش پیر همپای او میشود و به سیر و سیاحتی میرود که چشمانداز مشخصی ندارد. این دو یکی با باورهای متأثر از آموزههای مسیحی و دیگری مادیگرایی شکستخورده در راه به بحث و گفتوگو میپردازند و از خلال گفتوگوهای این دو، گرین همچنان در جستوجوی همیشگی برای یافتن «ایمانی غیرنهادینشده» است. گرین به داستانش بعدی استعاری نیز بخشیده است «گویی زمان در اسپانیا از حرکت بازایستاده، در این بیزمانی هیچ تازهای اتفاق نمیافتد، پهلوان افسردهسیما همچنان در جادههای سرزمین خود سرگردان است، میدان همان است و کارزار همان».