هاینریش مان (۱۹۵۱-۱۸۷۱) از رماننویسان مطرح آلمان در قرن بیستم بود، با رمانهایی چون «استاد گند»، «شهر کوچک» و خاصه «زیردست»، هر سه نوشته پیش از جنگ جهانی اول و موضوع هر سه هم روانشناسی قدرتِ حکومتی، زیرا پیشهنگام از گسترش تفکرات ناسونالیستی و نظامی در لایههای پنهان جامعه گمانی روشن یافته بود.
نویسنده ۵۷ ساله، جدی، آرام، وبسیار گزیده گو است اما شیطنتت کنایهآمیز او بهوضوح نشان میدهد که شخصیتهای رمانش مخلوق اویند. “عهد” با سبکی خلاقانه از دریچه چهار خاکسپاری، داستان خانوادهای سفید پوست در سالهای آخر آپارتاید را در چهار دهه بررسی میکند و وقایع نگاریای ظریف از آفریقای پس از آپارتاید ارائه میدهد.
مطالعه ی “سبک شناسی” Stylistics یکی از دشوارترین مطالعات در سه پهنه ی “ادبی”، “زبان شناسی” و “روان شناسی” است. دکتر “منصور اختیار” یک جا در رساله ی دکترای خود با عنوان From Linguistics to Literature (انتشارات دانشگاه تهران،۱۹۶۲) به گونه ای مبالغه آمیز می گوید “سبک شناسی” به کار پژوهش متخصصان پزشکی شباهت…
هرمان بروخ اول نوامبر ۱۸۸۶ در وین به دنیا آمد و سیام ماه مه ۱۹۵۱ در نیویورک چشم از جهان فروبست. این نویسندهی یهودیتبار که بعدها به کلیسای کاتولیک پیوست، در نوجوانی به خواست پدرش در رشتهی فنی آموزش دید
از فریدریش هلدرلین، شاعر برجسته عصر کلاسیک آلمان، تنها یک رمان با نام «هیپریون» منتشر شده است. «هیپریون» رمانی آشکارا فلسفی است که درعینحال آن را شاعرانهترین رمان آلمانی نامیدهاند
آغاز سومین دوره از انتشار مد و مه با مطلبی به مناسبت دویستمین زادروز فئودور داستایفسکی: «صرع به مثابه صلیب» نوشته ای از پرتو مهدیفر (پزشک و منتقد )
دوستداشتن یک کتاب به چه معناست؟ دقیقتر بگویم، دوستداشتن اثری ادبی، یک رمان، یک شعر یا نمایشنامه به چه معناست؟ آیا عشق به اثری ادبی تفاوت بارزی با عشق به یک شیء یا، آنطور که مارکس یادمان داده است، یک کالا دارد؟ وجه مشترک عشق به اثری ادبی و عشق به آدمی دیگر چیست؟
روایت «برخوردها در زمانه برخورد» با همه خویشوندیاش با داستان همچنان به اعتبار و ادعای نویسندهاش در اشاره به واقعیتی تاریخی و بیان تجربهای فردی که تجلی زندگی اوست با تکیه بر «تولید خودِ زندگی مادی» -در قالب دو گزارش مدعی و مبتنی بر حقیقت و واقعیت- یک «ناداستان» است.
وبر در نامه به دوستش مینویسد زیبایی به توصیف درنمیآید، مقصود فلوبر از زیبایی مادام بوواری است. به نظر فلوبر مادام از این جهت که میکوشد با آرزو و رویاهای خود زندگی کند زیباست و توصیف چنین زیبایی کاری سخت و دشوار است. تا قبل از فلوبر توصیف زیبایی آسانتر بود زیرا زیبایی تحت مالکیت…
گفتوگو با یک برگزیده نوبل ذاتا جذاب است؛ خصوصاً با یک نویسنده آفریقایی مقیم اروپا. گورنا از نژادپرستی در اتوبوسهای بریتانیا، پریتی پتل، سیاستمدار انگلیسی و اینکه چرا کتابها باید سرگرمکننده باشند، میگوید.
اگر داستایفسکی را از درون تجربه نکنیم، هرگز او را تجربه نکردهایم. داستایفسکی از درون شعله میکشد، تنها آن هنگام که با خود روبهرو میشویم، او را در کنار خود مییابیم. بسیاری داستایفسکی را محافظهکار مینامند؛ این تعبیری درست است، بسیاری او را رادیکال میدانند؛ این نیز درست است.
یکی دیگر از مباحث راهبردی در نقد و نظریه ی ادبی “وجه غالب” Dominant است که “رومن یاکوبسون” Roman Jakobson نخستین بار آن را مطرح کرده و می تواند به عنوان یک رهنمود در تشخیص “انواع ادبی” گره از کار فروبسته ی ما بازکند. فشرده ی آنچه او از آن به “وجه غالب” تعبیر می…
اگر تاریخ را به خانهای تشبیه کنیم انسانها تنها آجرهای خانه نیستند، بلکه سازندگان آن نیز هستند. وانگهی خانه برای آنان ساخته شده است، آنها با محیط خانه و خانواده آشنا شده، انس پیدا میکنند تا آنکه بهتدریج با «همسایهها» آشنا میشوند. آگاهی از فرد آغاز میشود، با همسایهها ادامه یافته و عمق پیدا میکند…
انسان با تلاشی پیگیر و بیامان جهان را میکاود تا صورت جهان را آنچنان که از خود جهان است بیابد، اما سرانجام، آن چه همیشه مییابد صورت خود اوست. صورتی که اگر چه پردههایی بر آن فروافتاده است، اما هیچ نیست جز تصویر او در آیینه.
می شود به عنوان یک شهروند دوستدار داستان ایرانی، اهل خطه شمال و گیلان زیبا نباشی، اما با زیستن در جهان متن برخی داستان ها، نمایشنامه ها و فیلم های متاثر از تاریخ و جغرافیای آن سامان، آنجا برایت رنگی از آشنایی بر چهره داشته باشد، انگار که مدتی آنجا زیسته ای.
چه خوانده باشیم و چه نخوانده باشیم، برای بسیاری از ما مارسل پروست و شاهکار جاویدانش، آنقدر شهرت و محبوبیت دارند که جایی در خور از کتابخانهی خود را به «در جستجوی زمان از دست رفته»اختصاص دهیم. جایی جلوی دید، که هم دیگران ببینند و پُزش را بدهیم و هم خودمان ببینیم شاید هیبش و…
ما پیش از این، اندکی در باره ی آرای “یاکوبسون” نوشتیم. یکی از مباحث و مقالات راهبردی دیگری که او در طرح و قانونمند سازی آن نقش تعیین کننده ای داشت “قطب های استعاره و مَجاز” بود که در خوانش متون داستانی، سخت به کار ما می آید. اما پیش از این که به دو…
آثار چخوف که غالبا مبهم و دوپهلویند، و در لحظات مختلف شوخ، خندهدار، بیپرده، آزاردهنده، کنایی، مَتَلوار، گَزنده، غنایی، بیاحساس، غریب، پُرشور و اندوهبارند، در گستره کلی روان آدمی کندوکاو میکنند. او از خلال بهکارگیریِ عناصرِ منحصربهفرد خود، از قبیل مرور و بازبینی ذهنی، جریان سیال ذهن، اِشراقها و تجلیات ذهنیِ شخصیتها و کنار هم…
سابقه کلمه «اسطوره» در زبان و ادبیات فارسی بسیار روشن است به این معنی که چنین سابقهای وجود ندارد. در ادبیات ما به جای اسطوره کلمه افسانه آورده شده است اما به لحاظ مفهوم، میان اسطوره و افسانه تفاوتی وجود ندارد. «اسطوره» بهمثابه موضوعی «سوژهمحور» در اساس موضوعی انسانی است
داستان امروز فرصتی است برای علاقمندان ادبیات داستانی ، آنها که دستی برقلم دارند و هنوز آن چنان که باید شناخته نمی شوند. پاسخی به مخاطبان «مد و مه» که همیشه از ما به دلیل منتشر کردن آثار نویسندگان حرفهای و شناخته شده گله می کردند! و باورداشتند آنها که به قدر کفایت دیده شده…
چرا هرمان ملویل برای ما، در قیاس با معاصران خودش، خیلی معنادارتر است؟ ایدههای او چهکاری برای ما کرده و نگرش او چه به ما داده است؟ تغییری که با آثار او روی داده فقط تغییری در سبک نیست که مثلا چیزهایی، از قبیل پیراهنهای فَنَری که جناب اِدموند کِلارِنس اِستِدمَن و جناب جِیمز راسل…
هوشنگ گلشیری از معدود نویسندگان واقعا صاحب سبکی بود که خواندن بخشی از نوشته هایش، بدون آنکه امضای او را داشته باشد، گواه از نام صاحب آن قلم داشت. حکایت شاه سیاه پوشان نیز همین بود، با اینکه در ایران منتشر نشد و اسم او را نیز با خود نداشت، اغلب آنها که خواندند،…
“منیرو روانی پور” داستان کوتاه و خوش ساخت کنیزو را در مهر ماه ۱۳۶۴ نوشته و بارها در نشریات مختلف و آخرین بار در پاییز ۱۳۸۰ در مجموعه ای داستانی به همین نام منتشرکرده است. آنچه در این نوشته می آید، خوانش فورمالیستی این اثر بر پایه ی نظریات “ویکتور شکلوفسکی” و همفکران او است.
اصطلاح “ماتریالیسم فرهنگی” به گونه ای اجتناب ناپذیر اصطلاح مشابهش “ماتریالیسم” را در مارکسیسم به ذهن می آورد. میان این دو نگره البته گونه ای همانندی هست: هر دو نگره مسائل اجتماعی را در بستر تاریخی و پیوند پویای زیر بنا و رو بنای اجتماعی مورد بررسی قرار می دهند اما میان این دو نگرش،…
فاکنر، چه در مصاحبههای فاجعهبار و چه در معروفترین رمانهای خود، در تقلای مواجهه با مسئله نژادپرستی و برتریِ نژاد سفید بود.
پنهلوپه، همسر اولیس، سالها به خاطر همسر خویش وفادار ماند و حاضر به ازدواج مجدد نبود چون خواستگاران او را مجبور کردند که از میان آنها یکی را برگزیند. پنهلوپه از آنان خواست تا به او مهلت دهند تا پارچهای را که میبافد به پایان برساند
او از فورمالیست ها با عنوان “specifiers” (= تصریح کنندگان) یاد می کند؛ یعنی کسانی که می خواهند محدوده ی کار خود را از “موضوعات علمی” جدا کنند ” (ایخن بائوم، ۱۹۷۸، ۷). آنان تنها می خواستند سایر مطالعات ادبی را از حوزه ی “ادبیت ادبیات” پاکسازی کنند و یک نظم و هنجار خودمختار و…
گر استاندال داستان بلند را به آینهای تشبیه میکرد که در شاهراهی بزرگ در حرکت است، داستانهای ویلیام فاکنر را میتوان به گاری کوچک با تعدادی مسافر تشبیه کرد که در شهری کوچک در جنوب آمریکا سفر میکند
طرح مفهوم سنتی تر در مورد رابطه ی میان محتوا و فورم، به این نتیجه گیری می رسید که ادبیات هنگامی متحول می شود که جهان، تغییر کند زیرا فرض بر این بود که ادبیات صرفا ً از اندیشه ها و واقعیاتی سرچشمه می گیرد که بیرون از قلمرو ادبی باشند و به هر حال،…
وقتی همهگیری شروع شد، خیلیها دوباره یاد طاعون آلبر کامو یا کوری ژوزه ساراماگو افتادند، اما حالا که بیش از یک سال است در موجهای بیپایان سرایت و تشویش و مصیبت گیر افتادهایم، چهرۀ یخزدۀ کافکا بیشازهمه وضعیتمان را نشان میدهد. کافکا در تمام عمر به چیزهایی میاندیشید که این روزها دغدغۀ ما شدهاند: حس…