روز پیش یکی از دوستان که از خوانندگان پروپاقرص «مد و مه» نیز هست و هر ازگاهی لطف کرده و تلفنی احوالی از ما میپرسد، زنگ زد و گفت ظاهرا شما اصلا توی باغ نیستید... و انگار دنیا را آب ببرد شما همچنان در خواب خرگوشی خود هستید، پرسیدیم کجا را آب برده که ما…
داستانِ داستان، روایتیست از سیر داستاننویسی در این دیار، از آغاز تا به امروز (شاید)، روایتیست که قرار نیست خطی باشد، بلکه بنا بر این شده ، هر بخش تکهای از پازلی باشد تا به تدریج در کنار هم نشسته و شاید - اگر عمری بود و حوصلهای و یا حتی «مد و مه»ای -…
دور از انتظار نیست اگر نویسندهای که سابقه تالیف کتب تربیتی و روانشناسی در کارنامه خود دارد، هنگامی که برای داستان نویسی دست به قلم می برد، اثری را ارائه کند که دارای جنبه روانشناسانه است، این نکته در رمان «آنگاه مانند ماه» به شکلی محسوس قابل رویت است، البته نه فقط به این دلیل…
«یک نویسنده یک داستان» این هفته را به دلیل مصادف بودن آن با سالمرگ دکتر غلامحسین ساعدی، به داستان کوتاه «ساندویچ» اثری از این نویسنده بزرگ و فراموش نشدنی اختصاص دادیم، نویسندهای که دردمندانه زیست و دردمندانه با زندگی وداع کرد. در کنار این داستان یادداشتی هم درباره ساعدی خواهید خواند، با عنوان: «حکایت مسافری…
اگرچه كه هنوز كه هنوز است، به لحاظ كمي تعداد مردان نويسنده در قياس با زناني كه دست به قلم دارند، بيشتر به نظر میرسد، اما از منظری دیگر بياغماض میتوان گفت كه نه تنها به لحاظ كمي بر تعداد زنان نويسنده افزوده شده، بلكه درمجموع به لحاظ كيفي هم رشد محسوسي در حاصل كار…
در این سالها از لالهزار عزیز قدیم هیچ رد و نشانی نمانده، حتی از آن چند سینمای معدود قدیمی و یا انگشتشمار سالنهای تئاتری که در دهه شصت و اوایل هفتاد، بقایایش هنوز لک و لکی میکردند.
حمید رضا امیدی سرور
در میانهی دههی شصت، روزهای جمعه که به لالهزار میرفتی، هنوز…
هميشه آن اتفاقي تكان دهندهتر است كه وقتی اصلا احتمال وقوع آن را نميدهيم، با وقوع خود مارا شگفت زده كرده و همه تصوراتمان را برهم ميريزد. شايد اگر واقعه يازدهم سپتامبر در هر كشور ديگري اتفاق افتاده بود، نه تنها تا اين اندازه توجهات جهاني را به خود جلب نمیكرده، بلکه این چنین نیز…
در فضای ادبی امروز با طیفها یا جریانهای گوناگونی روبرو هستیم، جریانهایی که برخی در عین برخورداری از نقاط اشتراک فراوان، ظاهرا بیشتر علاقه دارند به اختلاف سلیقههای اغلب بسیار جزیی بپردازند، تا نقطه اشتراکهای بسیاری جدی، البته کم نیست مواردی هم که این اختلافها سابقه ادبی نداشته و بیشتر شخصی و ناشی از سوءتفاهمهاییست…
می گویند بهترین محک برای نشان دادن عیار آثار هنری و حاصل کار یک هنرمند، زمان است؛ این که در برابر گرد وغبار رخدادها و تغییر و تحولات ایام، چه میزان زنگار بر آنها مینشیند. قریب به چهار دهه از مرگ جلال آلاحمد گذشته و همچنین نیم قرن از نوشته شدن بسیاری از آثارش، سپری…
همیشه کشف یک نویسنده باقریحه و خوش آتیه لذت بخش است، مخصوصا اگر وقتی که مشغول خواندن کار او هستی و یکباره با خبری روبرو شوی که تاییدیست بر نظری که نسبت به این نویسنده و کارش داری. این دقیقا اتفاقیست که برای نگارنده این سطور به هنگام خواندن مجموعه داستان «پرتره مرد ناتمام» افتاده،…
درست است که مرسوم نیست کسی به نقد مجله بپردارد، اما اجاره بدهید این بار خلاف عادت نقد که نه، یادداشت کوتاهی داشته باشیم در مورد «ویژهنامه داستان همشهری» که زیر مجموعه خردنامه و در گروه مجلات همشهری منتشر میشود، آن هم در قطع کتاب، که خب بهانه بهتر ازاین؟ در قطع کتاب است، نوشتن…
درباره کیفیت و میزان تاثیرگذاری کلاسها و کارگاههای داستاننویسی، نظرات گوناگون و گاه ضد و نقیضی را شاهد هستیم، برخی خروجی آن را چشگیر دانسته و حتی رونق نسبی داستاننویسی در این سالها را نیز تا حدودی حاصل این مسئله میدانند، و برخی نیز برعکس آن را یکنوع دلخوشکنک برای برخی علاقمندان کم اطلاع و…
از ديرباز رسم بر اين بوده كه هرگاه جنگي در ميگرفته، گروهي را مسئول ثبت و ضبط آن ميساختند، ثبتي كه اغلب از كيفيتي مكتوب برخوردار بود تا يادگاري باشد براي آيندگان كه بدانند در آن جنگ چه گذشته. امروز اما شيوههاي آن متفاوت است از عكس و فيلم گرفته تا همان شكل قديمي مكتوب…
قريب به يكصد سال پيش زماني كه نويسندگان ايراني با آميختن شگردهاي رماننويسي اروپايي با سنتهاي داستانگويي در ادبيات كلاسيك ايران، شروع به نوشتن رمانهاي فارسي كردند، تا چند دهه هنوز هيچ تصوري از آثار عامهپسند يا آثاري براي مخاطب خاص نداشتند. در آن سالها اغلب به رمان به عنوان اثري براي تذهيب اخلاق عمومي،…
فرويد ميگفت همه آدمها درصدي از عدم تعادل رواني را در وجودشان دارند، دربرخي آنقدر كم است كه نمود محسوسي در رفتار آنها پيدا نميكند و در برخي آنقدر زياد ميشود كه بسياري از واكنشهاي آنها تابعي از همين مسئله است. اين نكته ميتواند مدخل خوبي براي نگاه به رمان «آنجا كه برفها آب نميشوند»…