رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: داستانی از آلیس مونرو

بازخوانی داستان (۱۷): «ماسه» اثر آلیس مونرو

آن زمان ما در کنار یک گودال ماسه ای زندگی می کردیم. نه گودال عمیقی که با بیل های مکانیکی غول پیکر کنده باشند. فقط گودال کوچکی که باید توسط یک کشاورزی سالها پیش کنده شده باشد. در حقیقت گودال به اندازه ای کنده شده بود که ترا به اندیشه ای وا دارد که باید…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان(۱۶): «چهره» اثر آلیس مونرو (برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳)

من مطمئنم که پدرم فقط یک بار به من نگاه کرد، من را واقعا دید. بعد از آن دیگر می­دانست که توقع چه چیزی  داشته باشد. آن روزها پدرها را توی اتاق انتظاری که زن­های زائو گریه­هاشان را می خوردند یا با صدای بلند درد می کشیدند و اتاق­­ زایمان­های پرنوری که نوزادها به دنیا…

ادامه مطلب

بازخوانی داستان (۱۵): پل معلق اثر آلیس مونرو

 زن، یک بار ترکَش کرده بود. دلیل اصلی‌اش خیلی پیش پا افتاده بود: با چند خلاف‌کار جوان (خودش اسمشان را گذاشته بود «اراذل»)، دست به یکی کرده و کیک زنجبیلی او را لمبانده بودند! کیک را تازه پخته بود و می‌خواست بعد از جلسه‌ی آن روز عصر، با آن از مهمان‌ها پذیرایی کند.بی آن که…

ادامه مطلب