این مقاله را به اشتراک بگذارید
درباره کیفیت و میزان تاثیرگذاری کلاسها و کارگاههای داستاننویسی، نظرات گوناگون و گاه ضد و نقیضی را شاهد هستیم، برخی خروجی آن را چشگیر دانسته و حتی رونق نسبی داستاننویسی در این سالها را نیز تا حدودی حاصل این مسئله میدانند، و برخی نیز برعکس آن را یکنوع دلخوشکنک برای برخی علاقمندان کم اطلاع و جویای نام ارزیابی میکنند که دلشان می خواهد کتابی هم در کارنامه خود ثبت کنند که به کار پز دادن پیش در و همسایه یا دوست و رفیق میآید! امروز با مقالهی حمید رضا امیدی سرور درباره این کلاسها باب بحثی را باز میکنیم که اگر دیگر دوستان هم علاقهای به شرکت در آن داشته باشند، «مد ومه» آماده انعکاس نظرات آنها نیز هست، امیدواریم که با مشارکت دیگر دوستان این مطلب آغاز کننده سرفصلی باشد که از جمع بندی مطالب رسیده بتوان به نتایج روشنی درباره کم و کیف این رویکرد آموزشی در ادبیات داستانی ایران که هم پرطرفدار بوده و هم شاگردان و آثار بسیاری از دل آن بیرون آمدهاند، رسید. اشاره به این نکته بدیهی اما ضروری مینماید که نظرات نویسندگان مطالب، الزاما دیدگاه «مد و مه» نیست.
دبیر تحریریه
***
همین چند روز پیش در خبرها از تشکیل کلاسهای داستانویسی توسط یکی از نویسندگان خواندم که در آن در شرح و توضیح کم و کیف این کلاسها به شاگردان نوید داده شده بود، که اگر دراین کلاسها شرکت کنند و در ترم اول با مبانی داستاننویسی آشنا شوند، از ترم دوم توشتن یک رمان را آغاز خواهند کرد و به تدریج در طول دورهی دوم نگارش آن را ادامه داده و احتمالا اگر شاگرد مستعدی باشند، در پایان ترم دوم یک رمان حاضر و آماده خواهند داشت. بعد هم میزان و مبلغ شهریهی هر دوره را مشخص کرده بود. استاد کلاسهم اگر چه چند رمان و مجموعه داستان در کارنامه داشت، اما روی هم رفته به سختی میشد حداقل دودهه تجربهی نویسندگی به پای او نوشت. حال استاد این کلاس جای شکرش باقیست چرا که لااقل سن و سالی دارد و ده پانزده سالی تجربه، که در مقابل برخی از این اساتید داستان نویسی که این روزها رویت می شوند خیلیست! کمی پیش از این خبر یک دوره گارگاه آموزش داستاننویسی را خواندم که در آن نویسندهای در کسوت استادی ظاهر شده بود که هنوز یک دهه تجربهی داستاننویسی برای خود نیندوخته بود و اگر دوسه کتاب داستانیاش را درست و حسابی نقد کنیم، خودش نیازمند گذراندن دورههای آموزشی خواهد بود!
حقیقت اینکه نمیخواهم منکر تأثیر و اهمیت چنین کلاسهایی در رشد جوانان علافمند به داستاننویسی بشوم، هر چند که در مورد خود آنها و نحوهی ادارهی این کلاسها و محتوای آموزشی آنها نیز حرف و بحث وجود دارد. که آن را به زمانی دیگر موکول میکنم. حتی روی تأکیدی که جدیدا در این کلاسها بر پرداخت شهریهی هر دوره میشود، اشکال چندانی نمی بینم که خب نویسنده جماعت هم خرج دارند، به ویژه اینکه اصولا از راه نویسندگی پولی در نمیآید و نویسندهای که بخواهد در این زمینه حرفهای کار کند، ناگزیر از اینجور وصله پینههاست: از ویرایش گرفته تا آموزش و البته سفارش (یعنی نوشتن یکسری کتابهای سفارشی در زمینهی زندگی نامه و … به سفارش ناشران دولتی و خصوصی که حق التألیف اندکی دستش را بگیرد). این هم از مصائب نویسنده بودن در این دیار است که از شرایط ویژهای برخوردار است، که شأن اجتماعی شاید داشته باشد(آن هم در میان عدهی معدودی)، اما آخر وعاقبت نه!
اما فعلا میخواهم این را بپرسم که آیا هر نویسندهای که دو سه اثر چاپ شده در کارنامه داشت، میتواند بیاید و یکی از این کلاسها را برگزار کند، و جوان علاقمند و از همه جا بیخبری که فکر میکند داشتن یک اثر چاپ شده، شأنیت استادی به آن نویسنده میدهد، در این کلاسها شرکت کند و دست آخر هم چیز دندان گیری دستش را نگیرد.
البته ایرادی به آن جوان کم تجربهای که از سر شوق و علاقه به نوشتن به این کلاسها میآید، نمیتوان گرفت، بلکه من ماندهام از عجایب این روزگار که چطور در این بازار بی دروپیکر آموزش داستاننویسی، نویسنده یا نویسندههایی که خود هنوز نیازمند آموزش پیش یک استاد سرد و گرم چشیده هستند تا فوت و فن کار را بیاموزند، به خودشان اجازه میدهند که در کسوت استادی نشسته و کلاس برگزار کنند! این نکته را نه به شوخی که به جد میگویم. روزگاری بود که برای نشستن در جایگاه استادی تجربه و پختگی نیاز بود، که نه حاصل نوشتن چند داستان کوتاه و بلند متوسط و حتی زیر متوسط که حاصل سالهای طولانی تجربه اندوزی و ممارست بود و این گونه بود که از دل این کلاسها شاگردانی بیرون میآمدند که چندی بعد به عنوان نویسندگانی مستعد نسل خود حرفی برای گفتن داشتند. نکتههم آنجا بودکه این استادان که هریک برای خود وزنهای در ادبیات ایران به حساب میآمدند، هر جوان علاقمندی را که تازه داستان خواندن را شروع کرده و چندتایی مشق داستاننویسی کرده( و حتی نکرده!) به عنوان شاگرد پذیرفته و پس از برگزاری یکی دو دوره کارگاه داستاننویسی، مبانی داستاننویسی و همچنین شگردها و شاید هم استعداد داستان را به ایشان تزریق کنند و داستاننویس تحویل جامعه ادبی کشور دهند.
و به خطا نرفتهایم، اگر این شلم شوربای حاکم بر ادبیات داستانی فعلی را که تا دلتان بخواهد نویسندهی جوان کم مایه بیرون میدهد، تا اندازهی زیادی حاصل همین اوضاع و احوال بدانیم. در آن روزگار حاضرشدن سر کلاس استاد مثل ورود به دانشگاه، کنکور خاص خودش را داشت و تا کسی از مجموعهای از شرایط برخوردار نبود، نمیتوانست در این کلاسها حاضر شود. یعنی علاوه بر استعداد باید حسابی هم کتاب خوانده بود و ادبیات برایش یکی از اولویتهای زندگی محسوب میشد.
اگر قیاسی میان آن استادانی که دهه شصت و هفتاد به تعداد انگشت شمار در ادبیات داستانی داشتیم، با اساتیدی که در دهه هشتاد و به ویژه نیمهی دوم آن که بر تعدادشان به شکل قابل توجهی افزوده شده، داشته باشیم، به شکل بسیار گویایی نشان دهنده وزن شاگردانیست که در سالهای اخیر از این کلاسها بیرون آمده و وارد بازار ادبیات داستانی شدهاند. دقیقا نسبتی که در سطح و وزن این استادان برقرار است، میتوان در مورد شاگردان هم مشاهده کرد. یعنی وقتی هوشنگ گلشیری جمعی را گرد خود جمع کرده، البته نه به شکل یک کلاس بلکه به عنوان یک محفل ادبی که محورش گلشیری بوده، شاگردانش می شوند شهریار مندنی پور و منیرو روانیپور و …. و وقتی آقا یا خان ایکس (اجازه بدهید اسم نبریم، کلاس یا کارگاه داستان نویسی می گذارند، طبیعی ست حاصلش شود آقا یا خانم یا ایگرگ!
با وجود این تفاسیر، نمیتوان منکر آن شد که داشتن معلم و استاد بسیار خوب است، اما شرط کافی برای نویسنده شدن هیچ بنی بشری نیست! خوب است چرا که حتی اگر سطح آن استاد زیاد هم بالا نباشد، به هرحال میتواند شاگردش را تا جایی راهنمایی کند، نکاتی را به او یاد آوری کند تا به بیراهه نرود. اگر سطح استاد خیلی بالا نبود، درست مثل سیستم حوزوی قدیم – که به نظر من در نوع خود بسیار جالب بود- در این جا نیز می توان مرحله به مرحله پای درس استادی دیگر نشست. در حوزه وقتی کسی پای درس یک روحانی مینشست و بعد از مدتی احساس میکرد به استادی بالاتر نیاز دارد، از استاد خود و یا دیگران در خواست میکرد او را به استادی دیگر و بالاتر معرفی کند و این روند تاجایی که امکان بالا رفتن بود، وجود داشت.
خب در ادبیات داستانی هم بد نیست وقتی نویسندهای که هنوز از آن درجه و اعتبار کافی برخوردار نیست، به خود اجازهی استادی میدهد، این سعهی صدر را هم داشته باشد که وقتی شاگردش را به مراتب بالاتر رساند، استادی در سطح بالاتر را هم به او معرفی کند. البته اگر بگویم این از محالات به نظر می رسد یا بسیار بعید به نظر میرسد شک نکنید چون در این ولایت اغلب نویسندگانی که به هرحال چند کار منتشر شده دارند و خود را صاحب تجربه حساب میکنند، به ندرت نویسندگان دیگر را قبول دارند. اغلب خود را تنها وزنهی ادبیات میبینند که حرف اول و آخر را در شرایط فعلی میزنند!
شک نداشته باشید که بهترین آموزگار در داستاننویسی خود رمانها و به ویژه آثار شاخص و ارزشمند تاریخ ادبیات داستانی هستند، خواندن این آثار به شکل غیرمستقیم اگر دارای ذوق و قریحهی نویسندگی باشیم، بیشترین بار آموزشی را خواهند داشت. اگر کسی این تصور را داشته باشد که بدون چنین پشتوانهای حتی به فرض برخورداری از استعدادی نصف و نیمهای میتواند به نوشتن رمان بپردازد و در این راه هم به موفقیت برسد، خیالی باطل را در سر پرورانده است. خواندن متون آموزشی و همچنین گذراندن کارگاههای آموزشی – آن هم به فرض مفید برگزار شدن این کارگاهها- به عنوان آخرین مرحله از این زنجیرهی به هم پیوسته، زمانی میتواند سودمند باشد که ابتدا از قریحه و استعداد نوشتن و سپس از پشتوانهی مطالعهی رمانهای ارزندهی بسیار زیادی برخوردار باشیم.
آن هم نه به این صورت که استاد مورد نظر بیاید و صرفا عناصر داستان، گونههای مختلف آن و یا شیوههای کلی آن را به شاگردانش توضیح دهد، همهی این موارد که در کتابهای آموزش داستاننویسی به بیان و شکل بهتر و کاملتری وجود دارد. توجیه چنین کلاسهایی که به جای انتقال دانش و تجربهی استاد به آموزش مبانی داستاننویسی اختصاص دارند، تنها در مورد آنها که حتی حوصلهی خواندن متون تئوریک و یا قدرت درک آنها را ندارند، میتواند توجیهپذیر باشد؛ کسانی که فکر میکنند، یک شبه میتوان داستان نویسی را به خورد آنها داد تا نهایتا به عنوان یک نویسنده شروع به نوشتن بکنند.
در چنین کارگاههایی به نظر بیش از هرچیز باید جزئیات و ریزهکاریهای کار باید شرح داده شده و یا با تجزیه و تحلیل نمونه کارهای انجام شده و اصلاح آنها آموزش داده شود. جزئیات و ریزهکاریهایی که یک نویسندهی جوان مدت زمان طولانی طول میکشد که بدانها پی ببرد، اما به کمک تجربه و دانش استاد خود میتواند بدون اینکه انرژی خود را در مسیرهای اشتباه هدر دهد، دست به کار خواندن، آموختن و نوشتن بشود.
با وجود همهی آنچه اشاره شد نمیتوان منکر یکی از مهمترین وجوه شرکت در این کلاسها – با هر کیفیتی که دارند- شد و آن چیزی نیست جز قرار گرفتن در فضایی که به دلیل خصلت گروهیاش میتواند باعث بوجود آمدن شور و شوق و تشویق این جوانان علاقمند شود و همچنین پیدا کردن دوستانی همذوق و سلیقه که رابطه با آنها و قرار گرفتن در فضای ادبیات داستانی، میتواند به نشویق و شکوفایی این استعدادها ختم شود. بنابراین چه بهترکه کیفیت خود کلاسها و توانایی استادانش به گونهای باشد که به افزایش بار چنین دورههایی بینجامد. اما با همهی این تفاسیر اگر کسی فکر کند که بدون برخورداری از ذوق و مطالعهی فراوان با حضور در این کلاسها بدل به نویسنده خواهد شد، خود را فریب دادن بیش نیست. نویسندهای که استعداد و مطالعه نداشته باشد، حتی به فرض اینکه در چنین کلاسهایی بیاموزد که چگونه میتوان داستانی سر هم کرد، باز هم نویسندهی خوبی نخواهد شد.
گفتیم تا آن جوان علاقمند به داستان کم اطلاعی که خیلی به این کلاسها امید بسته بداند که این امامزاده معجزه نمی دهد مگر اینکه علاوه بر عشق به ادبیات، قریحه و استعداد نویسندگی، پشتکار خستگی ناپذیر و البته انبانی پر از اندوختههای حاصل از مطالعهی رمان های پرشمار، داشته باشد… اگر این شرایط مهیا بود شرکت در این کلاسها میتواند تا اندازهای در سرعت و البته عمق کار در حوزه داستاننویسی موثر باشد و گرنه جز تلف کردن وقت، از کیسه رفتن پول شهریه و در قبال آن بدست آورد مقداری اطلاعات کلی و عمومی حاصلی ندارد. اطلاعاتی که در بهترین حالت اگر در حل جدول کلمات متقاطع به یک سوال ادبی برخوردند، شاید بتوانند با این اطلاعات عمومی آن را حل کنند.
7 نظر
من
سلام.
دنبال یه ایمیل از شهریار مندنی پور هستم می تونید در اختیارم بذارین؟
……………………………………………………
مد و مه:
متاسفانه ما ایمیلی از ایشان نداریم!
فرحناز علیزاده
هر چندین روز یک بار « دریچه ای به داستان و نقد» با چند مطلب تازه به روز می شود. امیدوارم در کنار نظرات ارزشمندتان وبلاگ را به دوستان معرفی کنید.
با احترام فرحناز علیزاده
نازنین
سلام من هم به یکی از این کلاس ها رفته ام- البته به خاطر احترام به فردی که کلاس را برگزار می کرد و از قضا نویسنده نسبتا معروفی است وگویا ۱۰ سال است که کارگاه نویسندگی برگزار می کند نامش را ذکر نمی کنم- اما متاسفانه بعد از چند جلسه دیگر ادامه ندادم به چند دلیل:
۱-این کلاس اصولا بدون طبقه بندی و بدون ارزیابی برگزار می شد یعنی منی که بار اولم بود پا به چنین جلسه ای می گذاشتم بدون هیچ پیش شرطی یکدفعه وارد کلاسی شدم که بعضی از شاگردانش ماه ها از شروع کلاسشان گذشته بود و چندین داستان کوتاه هم نوشته بودند. جلوی در فقط شهریه ۱۰ جلسه را از من نقد گرفتند و در کلاس را باز کردند و گفتند بفرما…
۲- برنامه هر جلسه این بود : ابتدا جناب استاد نیم ساعت برایمان رمانی از نویسنده ای ایرانی یا خارجی می خواند و ما فقط گوش می کردیم. بعد نظرات افراد را در مورد آن می پرسید که این نظرات هم اغلب درمورد قصه بود نه ساختار و قالب و سبک و غیره …اگر هم خدای نکرده نظر یکی از بچه ها با نظر استاد مغایرت داشت که واویلا آنقدر از سوی ایشان مخالفت تند و تحقیر آمیز می شنید که نطقش برای همیشه کور می شد.نیم ساعت آخر هم یکی از بچه های ارشد و قدیمی کلاس داستانی را که خودش در منزل نوشته بود برای بقیه می خواند و در آخر هم ایشان می گفتند که جلسه بعد کدام داستان را برایمان خواهند خواند
۳- طی ۶-۷ جلسه ای که رفتم هیچ چیز تازه ای نشنیدم و دیدم فقط وقتم تلف می شود چون سطح تحصیلات همه یکی نبود بعضی حرف ها برایم بسیار سطح پائین و تکراری بود. من فوق لیسانس مترجمی انگلیسی هستم و به واسطه رشته تحصیلی ام و حدود ۲۰-۳۰واحد نقد ادبی و تحلیل متن و تحلیل گفتمان و زبانشناسی و شناخت انواع متن ها بسیاری از عناصر درام را به خوبی می شناختم و نباید با یک دانشجوی ترم ۳ ادبیا ت فارسی در یک کلاس باشم. که این نکته اصلا لحاظ نشده بود.
به هر حال ترجیح دادم استاد را زحمت ندهم و خودم در منزل رمان بخوانم و از خیر داستان نویسی گذشتم
منصور
منصور هستم – ۳۲ ساله از تهران – کارشناس بهرهوری یک سازمان نیمه دولتی- راستش از همه دوستانی که در نویسندگی تجربه دارند بعنوان یک کارآموز و دوست جدید خواهشمندم بنده را در این مهم یاری کنند. من احساس خوبی در خود، نسبت به این هنر دیرین ایران زمین، دارم. امیدوارم دوستان گلم منت را بر بنده گذاشته و به عنوان استاد یا دوست مرا یاری دهند.
امیدوارم همه کسانی که برای اینده خود هدفی را ترسیم کردهاند، آن هدف، باب شخصیت و قالب ایشان باشد. از خداوند منان و ضعیف نواز شاکرم تا فرصتی برای دردل به وجود آمد.
عاطفه
سلام من ۱۹ سال دارم و در دوران دبیرستان گاه داستان هایی کوتاه و…می نوشتم و با تشویق بسیار دوستان و دبیران ادبیات مواجه میشدم و به من گفته می شد تخیل خوبی دارم وقدرت بازی با واژگان و استفاده از ظرافت های ادبی را تا حدودی دارم!
من هم دنبال کلاس های داستان نویسی بودم که با سایت شما اشنا شدم و این نوشته مرا واداشت تا کمی با دقت بیش تری برای انتخاب عمل کنم خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید
…………………………………….
خوشحالیم که این مطلب به شماکمک کرده.
حقیقت اینکه از آنجایی که ما شناختی از سطح دانش شما از ادبیات و داستان نویسی نداریم نمی توانیم به طور مشخص کمکی بکنیم.
اما تا آنجا که می توان با اطمینان سخن گفت اینکه هیچ کس بارفتن به این کلاس ها داستان نویس نشده، مگر اینکه استعدادش را داشته باشد و البته سطح سواد بالایی هم داشته باشد.
به نظر نگارنده تازمانی که اشراف درستی روی ادبیات ایران و جهان نداشته و حداقل تعداد قابل توجهی از این آثار را نخوانده اید بهتر است تا مدتی به طور جدی به خواندن این آثار بپردازید و در کنار آن هم به کتابهایی که درباره داستان نویسی نوشته شده رجوع کنید و اگر خواستید کارگاهی را هم انتخاب کنید با داشتن دانش کافی باشد . بدون خواندن رمان آن هم به طور جدی هیچ کس نویسنده نخواهد شد حتی اگر در بهترین کارگاه ها شرکت کند!
علی سعید
سلام
خواندن داستان با دیگران بسیار کمک میکند به نوشتن مطالب جدید. لطفا مراکز داستانخوانی را معرفی فرمایید.
شیرین
سلام. خب اگر شما کلاس داستان نویسی مفیدی در تهران میشناسید به ما علاقمندان بگویید….