این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستانِ داستان، روایتیست از سیر داستاننویسی در این دیار، از آغاز تا به امروز (شاید)، روایتیست که قرار نیست خطی باشد، بلکه بنا بر این شده ، هر بخش تکهای از پازلی باشد تا به تدریج در کنار هم نشسته و شاید – اگر عمری بود و حوصلهای و یا حتی «مد و مه»ای – کامل شود. یکی از آن سنگهای بزرگ که برداشتن و به هدف زدنش آسان نیست، اما میکوشیم هر از چندی تکهای از این پازل در اختیار علاقمندان قرار دهیم، کامل و مرتب کردن آن اما به عهده خودشان! اما در چند بخش نخست این نوشته برای اینکه خوانندگان تصویری از زمینهها و سرچشمه های داستاننویسی در این دیار داشته باشند. بحث را در امتداد هم پی میگیریم، تا بعد…
***
داستان به نثر نوشته میشود، اما نثر تنها نیست، نثر ابزاری است برای روایت و تحقق ظرفیتهایی که در داستاننویسی وجود دارد. نثری است که با شگردهایی که صناعت داستان را میسازد، پرورش داده میشود و شکل میپذیرد و به ساحت رمان یا داستان کوتاه راه مییابد.
بدین سبب نثر تنها مصالحی از کار است، ابزاری که شیوه بهکار بست آن در داستاننویس اهمیت بسیار دارد. از همین روست که سابقه نثر نویسی در این دیار، حتی آنجا که رنگ و بوی روایی میگیرد را نمی توان به حساب سابقه داستاننویسی اش گذاشت و به بیراهه خواهیم رفت اگر آن دو را یکی و یا حتی یکی را دنباله دیگری فرض کنیم، هرچند نثر بهعنوان اصلیترین مصالح کار سابقهای دیرینه در این دیار دارد از کاربرد آن به نیتهای و مصداقهای متفاوت، بوده است. اما از جایی به بعد، متأثر از آشنایی با فرهنگ غرب و در مسیر شکلگیری حرکتی که آن را تجدد نامیدهاند، داستاننویسی نیز وارد ادبیات ایران شده است
بنابراین آنچه بهعنوان سنت داستاننویسی ایران میشناسیم، سابقهای دیرینه ندارد، مؤثر از غرب و حاصل حرکتهایی است که نقطه آغاز آن سده اخیر بوده و بر نثر متحول و دگرگون شده روزگار مشروطه استوار شده و تا به امروز به پیش آمده است، ابتدا به صورت رمان و اندک زمانی بعد در قالب داستان کوتاه.
پس اگر نیت بررسی داستاننویسی در این دیار باشد، سرچشمههای آن را باید در روزگار مشروطه جست و اگر هدف نثر امروز بود، باید نزدیک به چهارده قرن به عقب برگشت، که نثر فارسی سابقهاش به روزگار ساسانیان بازمیگردد که نخستین مکتوبات بازمانده، محصول آن دوران است و چه بسا نثر فارسی سابقهای دیرینهتر نیز داشته باشد، همچنان که با گذر ایام آثار بسیاری را در این میان، از بین رفته و از دست ما دور ماندهاند.
سرگذشت نثر فارسی در طول این سالهای طولانی است و در عین حال با دستاوردهایی شگفتانگیز که شاید همپای شعر پارسی نشان از ذوق و فرهنگ بالای مردم این سرزمین دارد. از مقدمه شاهنامه ابو منصوری که قدیمیترین اثر منثور باقیمانده از روزگاران گذشته است، بگیریم تا آثار سترگی چون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، مناجاتنامه خواجه عبدا… انصاری و… اواخر قرن دوازدهم نقطه آغاز تغییراتی در نثر فارسی بود که مدت زمان بعد با تغییر و تحولات عمیق نثر در دوران مشروطه کامل شد و بستر را برای ظهور داستان نویسی حاضر و آماده شد.
در اواخر قرن دوازدهم دیگر نشانی از تکلف و تصنع گذشتگان در نثر پارسی نمییابیم. نویسندگانی در این سالها از راه میرسند، اولین نمونههای نثر ساده شده پارسی را ارایه میکنند که حاصل کار برخی از آنها در عین ساده شدن، متاثر از نثر سعدی و جوینی است. از این سبب از نثر این دوره به نثر تقلیدی نیز یاد میشود.
اما در این میان جدیترین قدم را میرزا ابوالقاسم قائممقام بر میدارد و اگرچه منشأت او نیز متاثر سبک و شیوه قدما است، اما بسیاری عبارات متکلف، متصنع و تشبیهات پیچیده را کنار گذاشت و مشخصا سادهنویسی اختیار کرد و نثری ارایه کرد که در عین سادگی زیبا، آهنگین و روان است.
اما نقطه آغاز دگرگونیهای اساسی نثر پارسی، در دوران شکلگیری جریان تجدد گذاشته شد. عباس میرزا ولی عهد فتحعلی شاه اگرچه بیشتر سودای سیاست و نظامیگری را در سر میپروراند و در جستوجوی علل عقبماندگی و ضعف ایران و شکست آن در برابر قوای روس بود، اما سرانجام حرکتی که آغاز کرد، زمینهساز ورود مظاهری از غرب شد که تأثیر فرهنگی نیز داشت. پیشرفتهای غرب توجه او را جلب کرد و کوشید قدم در راهی بگذرد که در دوران رکود و انحطاط ایران آنها پیموده بودند و برای استفاده از تجربیات آنان دانشجویانی را راهی فرنگ کرد که علوم جدید و نظامی بیاموزند و از سوی دیگر مستشارانی از فرنگ به ایران آورد که لشگریانی به شیوه مدرن بیارایند و سربازان را مشق نظامیگری مدرن دهند که جملگی اینان منادیان فرهنگ غرب شدند.
عباسمیرزا، طالب علم غرب و پیشرفتهای نظامی آن بود، اما متاثر از اقدامانابراین خواست عباسمیرزا، با چنین ماهیتی اگر بر نثر پارسی نیز سایه افکند. بیش از هرچیز حاصل ورود صنعت چاپ و دایر کردن اولین چاپخانه در شهر تبریز بود، شهری که در روزگار قاجار به دلیل حضور ولیعهد، پس از تهران مهمترین شهر ایران به حساب میآید.
آغاز چنین حرکتی بود که در سالهای بعد به چاپ روزنامه و کتاب و تحول در ادبیات ایران انجامید. از دل این آمیزش جرقه تغییر و تحولی زده شد که اثرات آن را در حوزههای مختلف میتوان ردیابی کرد که نمونهاش چاپ روزنامه، چاپ کتاب، گرایش پررنگ به ترجمه آثار غربی و حتی تأسیس مدرسهای چون دارالفنون بهدست امیرکبیر که به شیوهای غربی را درآموزش بهکار میبست که عمده این اتفاقات نیز مقارن با سلطنت ناصرالدین شاه بود.
بازتاب آنچه بهعنوان نثر متحول شده امروز نامیده میشود، برای نخستین بار در آثار نویسندگانی چون زینالعابدین مراغهای، عبدالرحیم طالباف، علیاکبرخان دهخدا میتوان یافت که سرانجام با آمیزش این نثر روزنامهای که برای عموم قابل فهم بود، با حکایتنویسی زبان فارسی و همچنین اسلوب داستاننویسی غرب توسط محمدعلی جمالزاده مجموعه داستانی نوشته شد با نام «یکی بود یکی نبود» که نقطه آغاز داستاننویسی در ایران به شیوه غربی (کم و بیش مدرن) آن محسوب میشود.
هرچند که در این اثر جمالزاده چنان دلبسته روایت به شیوه نقالی فارسی و بهکار بردن امثال و حکم فارسی است که اسلوب داستاننویسی در حاشیه مانده و بسیار کمرنگ است. اما با انتشار نخستین داستانهای کوتاه صادق هدایت در سالهای بعد (۱۳۰۹) ادبیات داستانی مدرن به صورت تمام و کمال کلید میخورد.
هریک از این نویسندگان در آثار خود ویژگیهای بهکار بستند که در نوع خود تازه و قابل توجه بود، زینالعابدین مراغهای با شیوهای داستانگونه یا نه شرح سفر ابراهیمبیک به ایران در بازگویی اوضاع و احوال ایران در آن دوران پرداخت، که سادگی زبان آن در نوع خود جالب توجه بود.
طالبافتبریزی با الگو قرار دادن شیوه نویسندگانی چون روسو، بهویژه در کتاب امیل، باز زبانی ساده و بافتی داستانی مسایل تربیتی را در معروفترین اثرش کتاب احمد بازگو کرده و یا در کتاب «مسالک المحسنین» سفرنامهای خیالی را با روایتی داستانی و البته با رویکردی انتقادی (سیاسی – اجتماعی) ارائه می کند.
دهخدا نیز با مقالات طنزآمیز و گزندهاش در دوران مشروطه و در روزنامه صور اسرافیل این سادگی را با نزدیک شدن به زبان مردم کوچه و بازار در هم میآمیزد.
ادامه دارد…