این مقاله را به اشتراک بگذارید
پشت گویشها، رفتار است. رفتاری که فرهنگ آن اقلیم را مینمایاند. چه سینما رفتنی داشتی یدو؟! با گویش آبادانی نوشته شده است. دقیقا به قول معروف « واو » ننداز به زبان آبادانی تحریر شده است. چیزی که اگر بخواهی به چگونگی پدیده چنین گویشی فکر کنی و بروی با رویکرد پژوهش آن را ورانداز کنی متوجه میشوی که وقتی میگویم پشت هر گویشی رفتاری است از چه حرف میزنم.
حرف من از آمدن قومهای مختلف به آبادان بود بهدلیل استخدام شدن در شرکت نفت و همانهایی که از هرشهری آمدند، بعد از مدت کوتاهی با گویش آبادانی گفتند « مو آّبادانیام » و چنین گویشی در افق آبادان سر زد.
قباد آذرآیین به خوبی از پس چنین زبان داستانی برآمده و در این داستان کوتاه آنچه مایه و دستمایه داستان است را ریخته در ظرف تا با مظروف همخوانی داشته باشد.
«او روز دریس کرده بودی چه جور! … . شلوار لی اصل آمریکایی… مکلون فرانسوی جیگری… کوش ئاکس زده… عینک ریبن… موها فیت زده خشک. بو ادوکلن بامبوست داشت گیجم میکرد… قد و بالاته سیل کردم… بلند سوت زدم و گفتم: ماشالا! سی تیپ! چه خبره کا؟!» صفحه ۹
این مونولوگ، مرا برد به چیزی حدود چهل سال پیش، درست روبهروی سینما رکس. کنار کافه قنادی لادن که جوانها میایستادند و با هم گپ میزدند. مکلون جیگری، دقیقا همان مکلون جیگری بود که بیشتر جوانان میپوشیدند. این حس نوستالوژیک مرا برد به آن وقت و آن زمان در آن دیار که آبادان بود و در تمام کشور فقط یک آبادان بود و بس. آبادانی با آمیزهای از اقوام مختلف که هنوز که هنوز است برای خودم سئوال برانگیز است که چرا دارای آن چنان فرهنگ و زیر ساختی غنی بود که هیچ کس « من » نبود. بلکه همه کس « مو » بود و ادای هر واک این « مو» رفتاری را القا میکرد که شاید بوی « خنجر بالی » یا «سرتاسر » میدهد. شاید هم بوی صمیمانه « آزاد » بازی مان در کوچه پس کوچههای خاکی احمد آباد با شانه انداختن به بالا یا با یله دادن بر ترک دو چرخه «هرکولس».
قباد آذر آیین، نثر روان و صمیمی دارد و به راحتی میشود در قلمش دید و حس کرد. شخصیتهای داستانش را خوب میشناسد و با دستمایه قرار دادن رفتار شناسی، نگاه نافذ خویش را متمرکز میکند روی معرفی شخصیتهای داستان و گاهی با آمیزهای از طنز، تلنگری هوشیارانه به ذهن مخاطب میزند.
آذر آیین، با توجه به داستان و شخصیتهایش، زبان و لحن مناسب را بر میگزیند که در این محموعه داستان نیز بهدرستی از عهده کار برآمده است.
رویکرد نویسنده به روایتی با این مضمون، نشان از تسلطش بر زبانی است که لایه لایه زیر ساخت چنین فرهنگی را میشناسد، بعد واژه را انتخاب میکند با بار معنایی خودش که جایی دیگر چنین معنایی نمیدهد و درست مینشاندش آنجا که باید بنشیند تا تلنگری بزند به ذهن مخاطب، بویژه کسی که در آبادان رشد کرده و از جای جای آن شهر نفت خیز با صدای « فیدوس » خاطرههایی از « رادیو نفت ملی» را میپاشد توی ذهنت. ذهنی که سال هاست از آنجا و اینجا، پژواک غم را برایت تداعی میکند و » یدو »ها را جار میزند :
« چه سینما رفتنی داشتی یدو»؟!
انتشار در مد و مه: ۸ تیر ۱۳۹۰