این مقاله را به اشتراک بگذارید
در میانهی دهه هشتاد چهره شد، به ویژه با اثر تحسین شده «هجوم آفتاب» این سالها مصادف بود دوران تازهای برای او که درست نقطه مقابل دوران کمکاریاش در گذشته قرار میگرفت. عمر داستاننویسی او حالا به چهل سال رسیده، و دور نیست که به همین مناسبت گزیده ای از آثارش را منتشر کند، به مناسبت چهلسالگی داستاننویسی قباد آذرآیین به سراغش رفتیم، تا با او درباره فصلهایی از این چهل سال صحبت کنیم، او در سالی که گذشت یکی از پرکارترین دوران کاریاش را پشت سرگذاشت، اولین رمانش «عقربها را زنده بگیر» و مجموعه داستان «چه سینما رفتنی بود یدو» منتشر کرد، همچنین داستانهایی متعددی از که در وبسایتها و نشریات مختلف به چاپ رسید و البته آثاری نیز در دست انتشار دارد و مهمتر اینکه دو اثرتازه او با توجه محافل ادبی نیز روبهرو شدند. با این اوصاف میبینیم زمانی بسیار مناسب برای صحبتکردن با این داستاننویس باسابقه و جنوبیست./ حمید رضا امیدی سرور
***
در داستانهایتان زیاد به گذشته و ظاهرا خاطرات دوران کودکی خود ارجاع میدهید، برای شروع خوب است اشارهای بکنید به این دوران، کی و کجا به دنیا آمدید و سال های کودکی را چطور سرکردید؟
– من در دهم فروردین ماه ۱۳۲۷در مسجدسلیمان متولد شدم. پدرم کارگر اخراجی شرکت نفت بود. او ما را با فعلگی و کارگری بزرگ کرد. کودکی سخت و فقیرانه ای داشتم. به قول چخوف “کودکی من دور از کودکی گذشت” آن چه شما دررمان “عقرب ها را زنده بگیر” میخوانید، حدیث نفسی است که دقیقن واگویهی همین دوران است.
خانوادهی شما هم مثل اغلب کارگران و کارگران شرکت نفت در خانههای سازمانی زندگی میکرد؟
– پدر من کارگر اخراجی شرکت نفت بود. به این گروه کارگرها اصطلاحن میگفتند black listیعنی مشمول لیست سیاه این کارگران از تمام مزایای کارگری محروم می شدند.
از کی کتاب خواندن را شروع کردید، در این دوره چه کتابهایی را میخواندید؟
– کتاب خواندن را ، نه با خواندن کتاب های کودکان، که با “امیر ارسلان نامدار” آغاز کردم. تنها کتابی که در خانه داشتیم. این مربوط به دوران دبستان بود. در دوران دبیرستان چون پولی برای خرید کتاب نداشتم، از کتابخانهی کوچک شهرمان استفاده میکردم. بعدها به لطف دوستی به نام اسکندر امیدی، که کتابخانهی پرو پیمانی داشت، با آثار صادق هدایت و دیگر نویسندگان بزرگ آشنا شدم (همیشه ممنون و مدیون این دوست بزرگوار خواهم بود).
نویسندگان هم نسل شما و همچنین نسلهای قبل و بعد شما هم اغلب با خواندن آثار هدایت ادبیات برایشان جدی میشد، به همین دلیل از هدایت هم زیاد تاثیر یمگرفتند، شماهم جزو این دسته قرار میگیرید؟
– خب، بدیهی است علاقمندان به آثار داستانی ، اول سراغ نویسندگانی می روند که معروفیت بیشتری داشته باشند. در آن دوران من هم مثل هم نسلانم و نسل های پیش تر، کسانی جز جمال زاده و هدایت و در مراحل بعدتر ، چخوف را نمی شناختم. پس گرایش من طبعن باید به سوی آثار این نویسندگان باشد.
در این دوره آثارکدام نویسندگان را میخواندید یا میپسندیدید؟
– فکر می کنم در پاسخ به سوال قبلی شما به این سوال نیز جواب داده باشم. با این توضیح که هرکتاب دیگری هم به دستم می رسید ، حتا بی توجه به نام نویسنده اش، صرفن برای فرو نشاندن عطشی که داشتم می خواند.م
گاه در زندگی زمانی میرسد که به خودمان میگوییم که میخواهیم نویسنده شویم؛ این اتفاق چه زمانی برای شما افتاد و کی کار نوشتن را شروع کردید؟
– برای نویسنده شدن “تصمیم” نگرفتم نویسندگی به سراغ من آمد.اولین داستان من در سال ۱۳۴۵ با نام ” باران” در نشریهی ادبی “بازار” چاپ رشت منتشر شد. این نشریه به همت والای انسانی بزرگ و قابل ستایش به نام محمد تقی صالحپور منتشر میشد که خدمات این انسان فرهیخته و بزرگ به ادبیات ما جاودانه خواهد ماند. یادش گرامی و روحش شاد.
بچه جنوب بودید اما اولین داستانتان را در نشریهای در شمال کشور منتشر کردید؟ آنوقتها در جنوب هم جنگها و نشریاتی منتشر می شدند؛ چرا برای آنها داستانتان را نفرستادید؟
– نمیتوانم جواب قانع کننده ای به شما بدهم..فرستادن داستان” باران” برای “بازار” به توصیه ی دوست نویسنده و هم محلی ما_علی مراد فدایی نیا_بود. انتشار این داستان ، انگیزه ای بود که من بازهم با “بازار” و دیگر نشریاتی که روان شاد محمدتقی صالحپور، گردانندهی بخش های ادبی آن بود، همکاری کنم. شاید به همین دلیل تمام داستان های آن سال های من در نشریات چاپ شمال منتشر شده اند و نیازی نمی دیدم که با نشریات بومی همکاری کنم.
کار کدام نویسندهها را بیستر میپسندید؟ آیا نویسندهای هست که از آثارش در داستاننویسی تاثیر گرفته باشید؟
– هر نوشتهی خوبی تاثیر خود را بر ذهن و زبان نویسندهی تازه کار خواهد گذاشت. من از نوشتههای احمد محمود، صادق هدایت، صادق چوبک، هوشنگ گلشیری و بهرام حیدری (نویسندهی همشهری و همتبارم) استفادهها کردهام. هر نوشتهی خوبی مرا سر ذوق می آورد فرقی نمیکند از چه کسی و در چه مقطع سنی و کاری باشد.
نخستین داستانهای شما در نشریات ادبی اواسط دهه چهل منتشر شده، درباره این دوره بگویید چه شد که داستانهایتان را برای این نشریات فرستادید؟
– دورانی که شما به آن اشاره کردید درخشانترین دوران ادبی ماست. و ما هنوز حسرت آن سالها را میخوریم. نشریات ادبی فراوان و تنفسگاهها ( با همهی بگیر و ببندها) متنوع بود. تقریبن هر استان برای خودش نشریه یا حتا نشریاتی ادبی و هنری داشت. ما واقعن برای فرستادن داستان برای آن همه جنگ و نشریه، مطلب کم میآوردیم. خوب طبیعی است که من هم مستثنا نبودم و نوشته هایم را مشتاقانه برای رساندن به مخاطبانم به همین خیل نشریات میدادم.
در سالهای آغاز فعالیت نویسندگیتان، با نویسندگان هم نسل خود و یا نویسندگان نسلهای قبل ارتباط داشتید؟
– من اصولن آدمی منزوی و خجالتی هستم. همین ویژگی هم بسیار بارها به من ضربه زده و البته خیلی جاها هم به دادم رسیده، حتا نجاتم داده. در شهر کوچک زادبومم(مسجدسلیمان) با فرهاد کشوری، بهرام حیدری( به نسبت کمتر) و علیمراد فدایینیا ارتباط داشتهام.
نخستین کتابها خود را در میانه و اواخر دهه پنجاه منتشر کردید، فقر یکی از ایدههای مضمونی ست که روی آن تاکید شده، این تاکید ناشی از تجربههای زندگی بوده یا فضای غالب آن سالها که نویسندگان با نگاهی رئالیستی و نمایش فقر در آثارشان برای انتقاد از وضع موجود میپرداختند؟
– در بیان مختصرشرح حالم، اشاره کردم که نوشتههای من – مثل هرنویسدهی دیگر- بازتاب تجربههای زیستی من است و البته فضای غالب آن سالها – حضور شرکت نفت و خارجیها و برخورد سنت و مدرنیته (زندگی روستایی مردم زادبومم قبل از کشف نفت و زندگی کاملن متفاوت آنها بعد از حضور انگلیسیها و متعاقبن امریکاییها) نیز تاثیری غیرقابل انکاربر نوشته های من داشته است.
از اواخر دهه چهل تا اواسط دهه هفتاد و قریب به سه دهه فعالیت تنها سه مجموعه داستان کوچک (به لحاظ حجم) منتشر کردهاید، این فواصل طولانی بین انتشار آثار اولیه شما به دلیل کم کاری بوده و یا فضا برای انتشار آثارتان مهیا نبوده؟
– قاطعانه می گویم کم کاری نبوده. گواه صادقش همکاری مستمر من در آن سالها با من نشریات و جنگهای ادبی است، اما میتوان نبود فضا برای انتشار نوشتهها به صورت کتاب را پذیرفت. راستش با وجود آن همه نشریه و جنگ چندان ضرورتی برای انتشار کتاب احساس نمیکردم البته شرایط زندگی هم در این تاخیر بی تاثیر نبوده است.
در کدام یک از نشریات و جنگها داستانهایتان را منتشر میکردید؟
– نشریات:بازار، کادح، گیله وا، پیام شمال( تمام این نشریات به همت دوستان شمالی بخصوص زنده یاد صالحپور منتشر می شدند)..خوشه، فردوسی، نگین، رودکی،آیندگان ادبی ، بنیاد، تماشا( بخش ادبی اش زیر نظر منوچهر آتشی منتشر می شد) ، رستاخیز جوان و نامه ی کانون نویسندگان ایران.
به نبود فضا برای انتشار کتاب اشاره کردید، میدانیم که دو سه دهه پیش کمتر ناشران تمایل داشتند که کار نویسندگان جوان را منتشر کنند، مگر آنها که اسم و رسمی پیدا میکردند، اغلب هم نخستین کتابهای شان را به سرمایهی خود و تیراژ پایین منتشر میکردند، شرایط برای شما چگونه بوده؟
– من ، قبل از انقلاب و سالهای اوایل انقلاب دو کتاب منتشر کرده ام که هردو مربوط به دوره ی سنی نوجوانان بودند اولی به نام” پسری آن سوی پل” که نشر ققنوس منتشرش کرد و دومی به نام” راه که بیفتیم، ترسمان می ریزد”که نشر پیشرو چاپش کرد و کتاب ها زیر نظر علی اشرف درویشیان منتشر می شد. در مورد تیراژ باید بگویم که درآن سالها وضع بسیار مطلوبی داشتیم و کتاب ها در تیراژ بالا منتشر می شد.تعدادتیراژ”پسری آن سوی پل” را نمی دانم اما تا آن جا که یادم هست ” راه که بیفتیم…”تیرازی حدود ۲۰ هزارداشته است.
در طول سالهای اخیر شاهد یک اقبال به ادبیات داستانی بودهایم، نامهای تازهای پا به میدان گذاشتهاند و ناشران هم کم و بیش از انتشار این آثار استقبال میکنند، این مساله را به نفع ادبیات داستانی ارزیابی میکنید؟ آیا به نظر شما این افزایش کمی با افزایش کیفی هم همراه بوده؟
– اقبال به ادبیات داستانی البته خبر خوشایندی است. به میدان آمدن نامهای تازه و استقبال ناشران از این نامها هم شوق برانگیز است و درنهایت به نفع ادبیات، اما نباید از هول حلیم توی دیگ بیفتیم یا خدای نکرده ناشران ما به فکر سوء استفاده از این شرایط بیفتند. داستان نویسی کار ظریف و خطیری است. اگر به نویسندهی جوانی با یک کار هرچند درخشان بیش از حد بها داده شود و خیلی لی لی به لالایش بگذارند، ممکن است ظرفیت این همه تشویق را نداشته باشد و توقع او را بالا ببرد و روی کارهای آتیاش تاثیر منفی بگذارد. متاسفانه کار نقد ما هم قبل از این که ضابطهمند باشد براساس رابطه ها شکل میگیرد.
آینده ادبیات داستانی در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
– من آیندهی ادبیات داستانی را درخشان میبینم. ما در جهان بستهای به سر نمی بریم و ادبیات داستانی ما با تاثیر از ادبیات پیشرفتهی جهان راه خود را به سوی تعالی و درخشش ادامه خواهد داد. اما ای کاش ما به کپی رایت میپیوستیم و ادبیاتمان را که از ادبیات داستانی کشورهای پیرامونی، حتا ادبیات جهانی چیزی کم ندارد از این انزوا در میآوردیم.
در میان نویسندگان تازهای که این سالها قلم بدست گرفتهاند کار چه کسانی را میپسندید؟
– نمی دانم منظورتان از”این سالها” چه سالهایی است. اما من همانطور که قبلن گفتم هرنوشتهی خوبی را بی توجه به نام نویسندهاش ستایش. میکنم اگر میخواهید کسانی را نام ببرم میتوانم از افرادی چون: سناپور، ابوتراب خسروی، محمد رضا صفدری، حسن محمودی و یوسف علیخانی نام ببرم.
برخی معتقدند دوران نوشتن شاهکارهای ادبی به سر آمده، لااقل در ایران در یکی دو دهه اخیر شاهد انتشار آثاری شاخص همپای کلیدر، همسایهها، شازده احتجاب و از این دست نبودهایم؛ می خواستم بدانم نظر شما در این باره چیست؟
– “بزرگی” نسبی است، مثل هر امردیگری. میدانیم که آثار ادبی بازتاب شرایط زمانی و مکانی نویسندهاند. بدیهی است فراغ بال، آرامش خیال و بود ونبود آزادی اندیشه در خلق آثار درخشان یا منحط بسیار موثر است. درمورد ادبیات داستانی خودمان، ما با توجه به تمام فشارهای ممیزی و داغ ودرفشها، آثار قابل توجهی داشته ایم و دست به قلم های جوان ما خوش درخشیده اند.( به دلایلی نمی خواهم نویسنده ی خاصی را نام ببرم) در ادبیات داستانی جهان هم یوسا و پل استر، را میتوان به عنوان “بزرگ” نام برد. بنابراین دوران آفرینش شاهکارهای ادبی به پایان نرسیده است.
عمدهی آثار شما را داستان کوتاه تشکیل می دهد، آیا این رویکرد به داستان کوتاه دلیل خاصی دارد؟
– خیر، دلیل خاصی ندارد. جز الزامات متن و تنبلی من.
اخیرا حسن محمودی در نقدی بر تنها رمان شما، در عین اشاره به ارزشهای این کتاب در بخش های نخستین آن، گفته بودن این رمان میتوانست مجموعهای از داستانهای کوتاه خوب باشد، نظر شما چیست، فکر نمی کنید در داستان کوتاه تبحر بیشتری دارید؟
– نقد جناب محمودی خوب و بی طرفانه و دقیق بود. من به ایشان زنگ زدم و تشکر کردم. اما ایشان به بخش پایانی کتاب یعنی به بخش” فرجام” ایراد داشتند و معتقد بودند کتاب نیاز به ویرایش دارد.این داستان ها البته که کوتاه اند اما کتاب ، نه مجموعهای از داستان های کوتاه ، که یک رمان است. تلقی ما از رمان باید دگرگون شود. کتاب یک قهرمان اصلی دارد به نام ” صفر” و تعدادی قهرمان فرعی. برخورد و رابطهی صفر با قهرمانهای فرعی کتاب، داستان را پیش میبرد… صفر حدیث نفس میگوید و واگویهی خاطرات البته که پراکنده و غیرمنظم است. با تمام این دلایل من خودم را بیشتر یک داستان کوتاه نویس می دانم تا یک رمان نویس.
آیا شما هم خود را جزو نویسندگان مکتب جنوب می دانید؟ اصولا چرا نویسندگان جنوبی تا این اندازه در آثارشان به زادگاه خود می پردازند؟
– نمیدانم این مکتببازیها و مرزبندیها از کی باب شده و اصولن دردی از ادبیات داستانی ما دوا می کند یا نه…من زاده و بزرگ شدهی جنوبم و جز از جنوب از جای دیگری نمی نویسم . یعنی راستش بلد نیستم بنویسم.اما این که چرا نویسندگان جنوبی خیلی اززادگاه خودشان می نویسند، راستش جواب قانع کنندهای برایتان ندارم. البته حرف شما هم کاملن مستند نیست، مثلن مهشید امیرشاهی و گلی ترقی و سپانلوی شاعرعمدهی آثارشان پیرامون زادگاهشان است که می دانیم که تهرانی هستند نه جنوبی. اما تنوع موضوعات و مرکز ثقل بسیاری از تحولات و دگرگونیها بودن –مخصوصن اقتصادی ناشی از کشف نفت و حضور فرنگی ها و به تبع آن اختلاف طبقاتی غیرقابل باور که همهی ما آن را با گوشت و پوستمان حس کرده ایم- می تواند دلیل ترویج این نوع ادبیات حدیث نفسی باشد.
البته منظور من این نبود که فقط نویسندگان زاده جنوب از زادگاه خود مینویسند نویسندگان بسیاری از مناطق دیگر هم داریم که به زادگاه خود می پردازند، مثل یوسف علیخانی که پیشتر هم نامبردید. اشاره من به پررنگ بودن این مسئله در میان نویسندگان جنوبیست.
– موضوعات و محمل های داستانی در جنوب بسیار متنوع تر از دیگر استان های ماست ..ما در جنوب مسئله ی مهم “نفت” را داریم و به تبع ان مسائل کارگری، فرهنگ چند گانه داریم : بختیاری و عرب و بندری _به علاوه فرهنگ هایی که با مهاجرانشان که برای کار جذب خوزستان شده اند..ما دوران کودکی مان را با کار آغاز کرده ایم. درواقع خیلی از ما “کودکی” نکردیم. نان آور بودیم.پس طبیعی است که وقتی به عنوان نویسنده دست به قلم می بریم نوشته هامان حدیث نفس و بازتاب جان کندن های دوران کودکی مان باشد.
آیا رمان تازهای در دست نوشتن دارید؟ از آثار تازه و در دست انتشارتان بگویید؟
– رمان نه، اما داستان کوتاه، آری… یک مجموعه داستان به نام”داستان من نوشته شد” نزد نشر ثالث دارم و یک مجموعه داستان کوتاه کوتاه به نام”گاو شقایق را نمی فهمد” که مجوز هم گرفته در نشر افراز..تازگی ها هم به میمنت! چهل سال نوشتن،مجموعه داستانی شامل ۴۰داستان آماده کرده ام به نام ” از باران تا قافله سالار” که گزبده ای است از داستان های کتاب های اول و دوم من(حضور-شراره ی بلند) و داستان هایی که تا سال ۱۳۸۶نوشته ام.
این روزها بحث ادبیات عامه پسند و لطمهای که به ادبیات جدی می ند مطرح می شود نظر شما درباره ادبیات عامه پسند چست؟
– متاسفانه این بحث را دوست فرهیختهمان جناب یوسف علیخانی مطرح کردند. با تمام علاقه ای که به علیخانی دارم معتقدم کار ایشان نوعی ریسک و خطرکردن بوده. و راهی که می روند پایان خوشی ندارد ضمن این که ایشان ارزشهای ادبی و نویسندگی خودشان را وجه المصالحهی این کار کردند.
بحث ایشان ناظر به دیدگاهی در ادبیات است که اصالت را به خواننده میدهد، آیا شما به اینکه آثارتان خوانندگان زیادی داشته باشد اهمیتی نمیدهید؟
– اصالت به کدام خواننده؟ آیا جناب علیخانی نمی دانند خواننده ی این گونه آثر چه طیفی هستند؟ ما به جای این که به بهانه ی اصالت دادن به خواننده سطح نوشته های خودمان را تا حد درک آن ها پایین بکشیم باید تلاش کنیم این گونه خواننده ها را تا سطح نوشته های جدی بالا بکشیم.
جوایز ادبی فعال در حال حاضر را چگونه می بینید؟ آیا به نظر شما کمیت در این جوایز بر کیفیت غلبه ندارد؟
– جوایز ادبی که تولدی نویددهنده و امیدوارکننده داشته اند،متاسفانه- اگر نه درتمامی مراتب- گرفتار انحراف و تحریف از خط و مشی تعیین و تعریف شده خود گردیدند تا جایی که دربعضی موارد رفیق بازی و رابطه و باندبازی جای ضابطه را اشغال کرده. اما نفس جایزه البته که خوب است.
انتشار در «مد و مه» ششم بهمن ۱۳۹۰
3 نظر
نعمت نعمتی
سلام جناب امیدی سرور عزیز
خسته نباشید می گویم به شما بابت این مصاحبه ی پر و پیمان.از اینکه با دست یازیدن به چنین مهمی موجب تاثیر گذاری فزاینده روی مخاطبان ادبیات داستانی می شوید جای قدردانی دارد.نگاهداشت و پاسداشت ” قباد آذرآیین ” ها به این گونه کارهای بایسته و شایسته است.تا باد، چنین باد دوست گرانمایه!
مهدی ملکزاده
جدا که مصاحبه گرفتن و تایپ کردن و همهی این کارها جای تشکر دارد.
تکراریست اما باز تشکر…
…………………………………………………
دوست عزیز منظور شما را از اینکه نوشته اید: تکراری ست….
متوجه نشدیم!
مهدی ملکزاده
تشکر کردن تکراریست!