این مقاله را به اشتراک بگذارید
ابتدا این نکته را عرض کنم که انتشار یک پرونده با عنوان «بررسی ادبیات عامهپسند» تنها چند روز پس از درگذشت بانوی بزرگ ادبیات عامهپسند ایران فهیمه رحیمی اقدام ارزشمندی است، چرا که ایشان بر گردن ادبیات ما حق بزرگی دارند و بسیاری از کتاب نخوانها را هم به سمت مطالعه کتاب کشاندهاند و چه بسا بسیاری از همین افراد، حالا به خوانندههای حرفهای کتاب تبدیل شده باشند.
این موضوع را باور ندارید؟ خب من باور دارم و می توانم برایتان یک نمونه آشنا را مثال بزنم تا گفته ام را ثابت کنم. من احمد بیگدلی، نویسنده پست مدرن امروز که برگزیده کتاب سال هم شده ام، در نوجوانی و جوانی مطالعه را با کتاب های عامه پسند شروع کردم و این مطالعه برایم جدی شد و کم کم مرا به سمت مطالعه آثار جدی ادبیات جهان سوق داد.
واقعا اگر آثار کسانی چون جواد فاضل، سیروس بهمن و… نبود شاید من کتابخوان نشده بودم. چون مانند بسیاری دیگر همان ابتدای مطالعه کتاب های دوما و کافکا را می خواندم و چون ذهنم آماده نبود، از کتاب خواندن دور می شدم.
خلاصه آن که همان ضمیمه های پنج ریالی مجله هایی چون جوان، شهرآشوب، دلشاد خاتون و… که پر بود از پاورقی ها موجب شد من کم کم به خواندن عادت کنم و به سمت کتاب های جدی تر حرکت کنم. همین امروز هم دوباره کتاب «عشق و شمشیر» سیروس بهمن را برداشته ام که نگاهی به آن بیندازم.
قدیم ترها این مجلات و پاورقی هایشان یا داستان های عامه پسند امروزی در زندگی مردم نقش مهمی داشتند، چون تلویزیون و رادیو تا این حد در زندگی مردم نقش پررنگی نداشتند و مردم زمانی را به مطالعه این کتاب ها اختصاص می دادند.
حالا هم خود را وامدار این ادبیات می دانم و تاکید می کنم اگر بخواهیم ادبیات عامه پسند را حذف کنیم، یک بخش از ادبیات ما لنگ خواهد زد. این حرف را هم بی دلیل نمی گویم.
من در حال حاضر در چند کارگاه و دانشگاه مشغول تدریس فیلمنامه نویسی و داستان نویسی هستم و بخوبی این مساله را حس می کنم که نویسندگان خوب ما کسانی هستند که از ادبیات عامیانه به عنوان یک پله استفاده کرده و با مطالعه آنها، ساده نویسی را آموخته اند.
پس تا اینجا پذیرفتیم که این ادبیات هر چند موافقان و مخالفان زیادی دارد اما قابل حذف نیست. حالا می رسیم به این که چرا این نوع ادبیات در همه جای دنیا میان مردم طرفدار دارد؟ در داستان نویسی که از آن به عنوان هنر یاد می کنیم، رعایت plat یعنی عامل سببیت و چون و چرایی، نکته بسیار مهمی است و هیچ اتفاقی نباید خارج از آن رخ دهد.
به همین دلیل هم ذهن خواننده را درگیر می کند و او را به تفکر درباره چرایی وقایع وا می دارد. اما در ادبیات عامه این عامل وجود ندارد و خیلی آسان و ساده است و در آن سببیت و چون و چرا وجود ندارد.
این نوع داستان ها مانند تسبیح به نخ کشیده شده هستند. مخاطبشان خسته از زندگی و روزگار و بازی زمانه، کتاب را دست می گیرد و دنبال این است که وقایع بدون پیچیدگی و در اوج سادگی دنبال هم حرکت کنند. پس در این رمان ها جایی برای دلواپسی های عمیق نیست. مخاطب کتاب را ورق می زند و اتفاقات سریع و بدون ایجاد تفکر رخ می دهد و مخاطب خود را همراه می کند.
اما حالا برسیم به این که چرا موضوع همه این کتاب ها عشق است؟ معلوم است دیگر! عشق نیاز آدمی است.
نمی توان از آن چشم پوشی کرد و طبیعی است که محور همه داستان های عامه پسند هم عشق باشد اما دقیقا از همین نقطه است که من هم با اغلب داستان های عامه پسند امروز مشکل پیدا می کنم! این داستان ها به لایه ای خیلی سطحی از عشق می پردازند و همین می تواند ذهن مخاطب را نسبت به عشق ساده انگار کند.
فکر می کنم بهتر است نویسندگان عزیز این ادبیات نگاهی دوباره به این مقوله داشته باشند و بازنگری انجام دهند.
به عنوان یک داستان نویس که آثارم مخاطبان بسیار دارد، اعتراف می کنم که کتاب خواندن را با خواندن آثار عامه پسند و نوشته های نویسندگانی چون «ر. اعتمادی»، «جواد فاضل»، «حسینعلی مستعان» و برخی دیگر آغاز کردم.
به جرات می گویم نباید مرزبندی قائل بود و با خط کش و گونیا به تقسیم ادبیات پرداخت. نامدارترین داستان نویسان این روزها، خودشان با مطالعه ادبیات عامه پسند کتابخوان شده اند. از این رو، صاحبان زحمتکش این آثار به گردن پیشروان ادبیات معاصر حق دارند.
احمد بیگدلی – داستان نویس