این مقاله را به اشتراک بگذارید
در طول سالهای دور و نزدیک از داستانهای عامهپسند بهعنوان پاورقی و از نویسندگان این آثار نیز بهعنوان پاورقینویس، بسیار یاد شده است. فهیمه رحیمی نیز که درگذشت، برخی از او بهعنوان نویسنده داستانهای عامهپسند و پاورقینویس یاد کردند. اما فهیمه رحیمی که هیچگاه داستانهایش را در قالب پاورقی منتشر نکرد، پس از چه رو او را پاورقینویس خواندهاند؟
صفت پاورقی نویسی، حکایت از ماجرایی تاریخی دارد که می تواند ما را به نقطه آغاز این بحث رهنمون کند، یعنی زمانی که ادبیات عامه پسند در دل پاورقی های مطبوعاتی در ایران متولد و اندک زمانی بعد به عنوان پارامتری تعیین کننده برای جذب مخاطب شاخته شد.
در غیاب تلویزیون و با وجود سینما که اولی هنوز در همه خانه ها یافت نمی شد و دومی را هم حتما باید در سینما تماشا می کردند، زمینه برای رشد و گسترش سریع مطبوعات به عنوان رسانه ای سرگرمی ساز، بسیار مساعد بود.
این درست که خواندن رمان در قالب کتاب نیز می توانست سرگرم کننده باشد، اما خرید کتاب فی نفسه در آن روزگار چندان همه گیر نبود، از سوی دیگر انتشار داستان در قالب پاورقی و منتظر نگه داشتن مخاطب برای دنبال کردن ماجرا در شماره بعد، عطشی را برای مخاطب پدید می آورد که در کنار دیگر مطالب جذاب مجله، دست کم برای دنبال کردن داستان هم که شده، شماره بعدی این مجلات را خریداری کند.
با این اوصاف، آنچه امروز مشخصا به عنوان ادبیات عامه پسند و دنباله جریان پاورقی نویسی عنوان می شود، اواسط دهه ۲۰ شمسی ظهور و بروزی این گونه پیدا کرده و اوج گرفت.
در این ایام نشریاتی منتشر شدند که با رویکردی حرفه ای تر به مقوله روزنامه نگاری می پرداختند و گردانندگان آنها از مجله نه فقط به عنوان ابزاری برای انتقال پیام های سیاسی یا اجتماعی که به عنوان زمینه ای برای کسب درآمد اقتصادی نیز می نگریستند. بنابراین از پاورقی نویسان به عنوان کسانی که آثاری پرمخاطب می نوشتند، بهره بسیار بردند.
در اعتلای پاورقی نویسی به عنوان یکی از مهم ترین ارکان جذب مخاطب برای مطبوعات، دو چهره بیش از دیگران نقش داشتند؛ یکی ذبیح الله منصوری و دیگر حسینقلی مستعان هردو از راه قلم زدن برای مطبوعات ارتزاق می کردند، پاورقی هایشان خوانندگان پرشمار داشت و البته توانایی آن را داشتند که چنان شاخ و برگی به یک داستان نه چندان بلند دهند که تا ماه ها و حتی سال ها مخاطبان را به دنبال خود بکشند. هرچند بخش عمده ترجمه های معروف منصوری ساخته ذهن داستانسرای خود او بود، اما از آنجا که به عنوان مترجم آثار تاریخی شناخته می شود، از حوزه بحث ما خارج است.
اما شکی نیست حسینقلی مستعان را به دلیل جایگاه تاریخی، شهرت استثنایی و نقشی که در این حوزه داشت، باید به عنوان پدر ادبیات عامه پسند نامید. اوج شهرت مستعان اگرچه از اواخر دهه ۲۰شروع شد، اما او پیش از این مقطع نیز به عنوان نویسنده داستان های عامه پسند و مشخصا از نوع عاشقانه اش مشغول بود و از نقشی بی همتا در شکل گیری پارامتر های درونی و بیرونی این جریان در ادبیات داستانی برخوردار بود.
او تنها نویسنده ای بود که در زمان حیات خود، شهرتی همپایه ستارگان سینما داشت، حضورش در هر محفلی توجه همه را به خود جلب می کرد، در کوچه و خیابان مدام در مورد سرانجام داستان هایش از او سوال می کردند و حتی روایت است که دختران رضاخان، یک بار که او را در سینما می بینند، از سرانجام پاورقی که در آن زمان مشغول نوشتنش بوده، می پرسند!
مستعان در این سال ها یک دوره موفق را در مجله تهران مصور پشت سر گذاشت و پاورقی های او نقشی اساسی در بالارفتن شمارگان این مجله داشت و پاورقی «آفت» معروف ترین و به روایتی بهترین اثر او شش سال به طور مداوم در تهران مصور منتشر شد.
جالب این که گاه توفیق یک پاورقی در مجله باعث می شد مدیر مجله به نویسنده سفارش کند داستان را همچنان ادامه دهد و عدم توفیق پاورقی باعث می شد مدیر مجله سفارش کند نویسنده هرچه زودتر آن را تمام کند. به هر روی با تثبیت اهمیت پاورقی در این ایام برخی نشریات هفتگی برای جوری جنس در هر شماره چهار یا حتی پنج پاورقی در گونه های مختلف منتشر می کردند.
نکته مهم این که پس از انتشار این پاورقی ها، ناشران بسته به شهرت نویسندگان یا اقبال پاورقی ها آنها را مجددا در قالب کتاب نیز منتشر می کردند. بنابراین کم نیستند داستان هایی که در دل نشریات باقی ماندند و هیچ گاه در قالب کتاب منتشر نشدند.
اما اصلی ترین نکته این نوع انتشار ها، این بود که داستان های عامه پسند آن روزگار ناخودآگاه به جای این که از فرم و ساختمان متناسب با محتوای اثر تبعیت کنند، از فرم پاورقی گونه پیروی می کردند، چرا که پاورقی نویس برای این که خوانندگان مجله را به دنبال داستان بکشد، مجبور بود داستان را به گونه ای روایت کند که هر شماره یک اتفاق در داستان بیفتد و در پایان آن بخش نیز داستان در جایی قطع شود که مخاطب را کنجکاو و منتظر نگه دارد. به همین سبب اغلب این پاورقی ها به جای آن که از الگوی کلاسیک روایت در رمان پیروی کرده و به شکلی متمرکز داستان را پیش ببرند، اغلب پر از حوادث ریز و درشتی هستند که هرچند صفحه یک بار یکی از آنها رخ می دهد و مدام بر شاخ و برگ های داستان می افزایند.
چنین روالی تقریبا تا زمان پیروزی انقلاب که مصادف با ایام مرگ پاورقی نویسی بود، ادامه داشت البته این مساله ربط چندانی به خود پیروزی انقلاب نداشت، چرا که احتضار آن درست از زمانی که موقعیت رادیو تثبیت شده و تلویزیون هم به اغلب خانه ها راه یافته بود، کلید خورده و گویی تنها به یک تلنگر احتیاج داشت تا این احتضار کامل شود.
اما غیر از مستعان، تا رسیدن به این زمان پاورقی نویسان بسیاری در عرصه مطبوعات فعالیت داشتند، از معروف ترین های آنها جواد فاضل (که درست هنگام رسیدن به شهرت درگذشت)، ارونقی کرمانی و ر. اعتمادی در زمینه ادبیات عامه پسند عاشقانه، پرویز قاضی سعید و امیر عشیری در گونه پلیسی و جاسوسی، زمانی آشتیانی با رمان های تاریخی و حماسی یا منوچهر مطیعی با پاورقی های حادثه ای و…. بودند.
با پیروزی انقلاب، برای مدتی اغلب مطبوعات روی مضامین سیاسی زوم کرده بودند، بعد از آن هم که هیاهوی سیاسی فرو نشست، دیگر کسی سراغ پاورقی داستانی نرفت و فصل جدیدی برای داستان های عامه پسند آغاز شد. در دهه ۶۰ اما هنوز بقایای همان پاورقی های مطبوعاتی که در قالب کتاب منتشر شده بود، بین خوانندگان دست به دست می شد. تا اواخر این دهه، کمتر شاهد انتشار رمانی عامه پسند بودیم. خاصه این که اغلب نویسندگان نسل پیش از انقلاب امکان ادامه فعالیت پیدا نکردند.
پرکارترین نویسنده در این مقطع، نسرین ثامنی بود که اواسط دهه ۶۰ چند اثر داستانی منتشر کرد که بجز «گلی در شوره زار» رمان های دیگرش توفیق چندانی نصیبش نکرد؛ به گونه ای که تا اوایل دهه ۷۰ کار تازه ای از او منتشر نشد.
اواخر دهه ۶۰، نویسنده ای تازه کار دستنوشته های خود را از ناشری به ناشری دیگر می برد، اما هیچ یک حاضر به انتشار آنها نمی شد، اما او از پای ننشست، آنقدر سراغ ناشران مختلف رفت تا این که یکی از آنها حاضر به انتشار این دستنوشته ها شد.
به این ترتیب سال ۱۳۶۸ رمان «بازگشت به خوشبختی» منتشر شد و نویسنده ای به نام فهیمه رحیمی معرفی شد که فصل تازه ای در ادبیات عامه پسند را گشود. این نویسنده در سال های بعد، رمان های خود را یکی پس از دیگری به چاپ سپرد که همگی با توفیقی بسیار قابل توجه روبه رو شدند و در چاپ های مکرر با تیراژهای وسیع منتشر شدند.
زبان آثار فهیمه رحیمی بسیار ساده و روایت های به دور از پیچیدگی داشت؛ به گونه ای که سطح این داستان ها را از توصیف تا حد تعریف و نقل پایین می آورد. شاید همین سادگی که باعث می شد خوانندگانی با کمترین سطح سواد بتوانند آثار او را بخوانند، نقش بسیاری در توفیق او داشته است.
توفیق داستان های فهیمه رحیمی باعث شد اندک زمانی بعد، نسرین ثامنی نیز داستان نویسی را از سر بگیرد. مهم تر از همه، توفیق باورنکردنی آثارش باعث شد به چند دهه سلطه مردان بر ادبیات عامه پسند خاتمه داده شود به گونه ای که بعد از او نه تنها اغلب نویسندگان عامه پسند (برخلاف گذشته) از میان زنان برخاستند، بلکه نویسندگان مرد آثار عامه پسند نیز گاه با استفاده از اسامی مستعار دست کم تا زمان شهرت چنین وانمود کردند که گویی زنانی نویسنده اند!
شکل گیری چنین فضایی از میانه دهه ۷۰ به بعد، رفته رفته شرایطی پدید آورد که با کاهش حساسیت ها شاخص ترین نویسنده داستان های عاشقانه دهه ۵۰ یعنی ر.اعتمادی، ابتدا با نام مهدی اعتمادی سپس با نام اصلی خودش دوباره آثار عامه پسند را منتشر کند و نه تنها آثاری تازه بنویسد که پاورقی های قدیمی اش را نیز دوباره در قالب کتاب روانه بازار کند.
در ۱۰ – ۱۵ سال اخیر، عامه پسند نویسان گوناگونی آثار خود را منتشر کرده اند و اغلب نیز اگر از فروش چشمگیری برخوردار نشده باشند، دست کم برای ناشرانشان سودآور بوده اند. رمان هایی که نوشته می شوند، به فروش می روند، تجدید چاپ می شوند، اما از آنجا که هیچ یک تفاوت محسوسی با دیگری ندارد، به عنوان اثری متمایز از بقیه در خاطر نمی مانند.
جالب این که برخی رمان ها که به مدد ناشران حرفه ای تری که داشته اند، با سر و شکل بهتری به بازار آمده اند، به دلیل حمایت رسانه ای فروش بیشتری هم کرده اند، اما در عمل وقتی آنها کنار دیگر آثار این جریان گذاشته می شوند، تفاوت محسوسی میان آنها دیده نمی شود. نمونه اش «دالان بهشت» که چندی پیش جشنی برای چهلمین نوبت انتشارش ترتیب داده شد.
در یکی دو سال اخیر اما گرچه رمان های عامه پسند، همچنان تحت سلطه زنان، به حیات خود ادامه می دهد، اما باید پذیرفت این آثار لااقل دیگر آن توفیق افسانه ای اوایل دهه ۷۰ را ندارد. وسایل ارتباط جمعی و البته سرگرمی ساز گسترش چشمگیری پیدا کرده اند، بنابراین دور از انتظار نیست این جریان روی میزان اقبال عامه مردم از از آثاری که پیش از هرچیز برای سرگرم کردن مخاطب ارائه شده، تاثیر بگذارد.
بیش از ۷۰ سال از انتشار نخستین داستان های عامه پسند می گذرد، روزگاری صادق هدایت در نقد یکی از این داستان ها با عنوان «ناز» که توسط حسینقلی مستعان منتشر شده بود، دست روی ضعف هایی گذاشت که همچنان نیز در اغلب آثار عامه پسند به اشکال مختلف دیده می شود.
منتهی با این تفاوت که اگر پاورقی نویسان سال های دور به دلیل رویه انتشار این آثار و سرعتی که در نگارش آنها به کار می بردند و گاه چند پاورقی را به طور همزمان برای نشریات می نوشتند، در آثارشان سهل انگاری هایی دیده می شد و اغلب آنها به زبانی دیگر نیز آشنا و مسلط بوده و دستی هم در ترجمه داشتند و دست کم نشان داده بودند از عهده نوشتن نثر ساده و سلیس فارسی برمی آیند، عامه پسند نویسان امروز گاه نوشته هایشان ابتدایی و دارای خطاهای فاحش دستوری است.
با همه این اوصاف، نباید غیرمنصفانه با این نوع داستان ها برخورد کرد و ضرورت وجودی آنها را چنانچه در همه جای دنیا نیز وجود دارند، منکر شد. چه بسا بسیاری از کتابخوان های حرفه ای امروز عادت کتاب خواندن را با همین آثار فراگرفته اند و دست کم در دوره ای از زندگی از فضای رویاپردازانه آنها نیز لذت برده اند.
نکته اینجاست که خواندن داستان های عامه پسند (از این نوع) هیچ بد نیست، بلکه متوقف شدن در خواندن آنهاست که خوب نیست.
عرصه ادبیات و هنر، عرصه بی تعارفی است؛ رمز ماندگاری، ارزش هایی است که تعداد چاپ ها و خوانندگان آن اثر نقشی در آن ندارند، چنان که امروز شاید بسیاری حتی اسم حسینقلی مستعان را نشنیده اند؛ مردی که بسیاری روزهای هفته را لحظه شماری می کردند تا تهران مصور منتشر شده و ادامه پاورقی های او را بخوانند، گاه حتی تا رسیدن به خانه نمی توانستند منتظر بمانند و همانجا کنار دکه روزنامه فروشی می نشستند و شروع می کردند به خواندن داستان…
حمیدرضا امیدی سرور – جام جم (مد و مه – چهارم تیر ۱۳۹۲)