این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
کتابهایی که باید خواند – ۲
تو نخواهی کشت (مقالاتی درباره رمان جنایات و مکافات)/ نشر نیلوفر
حمید رضا امیدی سرور
در اوایل قرن نوزدهم، مردی که به جرم قتل در فرانسه دادگاهی میشد، خطاب به حاضران گفت، لحظاتی در زندگی هست که چارهای نداری جز اینکه یا خود را بکشی یا دیگری را!
از او پرسیدند، چرا خودت را نکشتی؟ پاسخ داد: از خود پرسیدم آیا قربانیِ خود هستم یا قربانی جامعه؟ قربانی خود نبودم!
آنگونه که پیدا بود او میخواست با این روش اعتراض خود را به جامعه اعلام کند و برای این کار به شیوهای آنارشیستی در برابر جامعه قد علم کرده بود.
داستایفسکی این حکایت را در روزنامه خوانده و سالها فکر او را مشغول کرده بود. او که زمانی به دلیل فعالیتهای سیاسی ضد تزار به زندان افتاده بود، در این خیال بود که رمانی بر اساس این ماجرا بنویسد. بهخصوص اینکه خلقوخوی چنین قهرمانی، با گرایشات آنارشیستی زمانه، برای واکنش اعتراضی به حکومت تزار، همخوانی داشت. داستان او درباره مردی بود که میخواست داد خویش را از جامعهای که قربانیاش کرده بود بستاند. بنابراین دست به قتل پیرزنی رباخوار زد. اما چرا پیرزنی رباخوار؟ لابد برای اینکه در آن لحظه او نماد فشاری بود که جامعه بر او وارد میساخت. موجودی بیارزش که از دید شخصیت اصلی رمان نبودنش لطفی به اجتماع بود.
آثار داستایفسکی اگرچه از بار روانشناختی عمیقی برخوردارند و او بر روح و ذهن آدمهای داستانش بسیار متمرکز میشد اما اینها بدان معنا نبود که از مسائل اجتماعی و سیاسی پیرامونش غافل باشد. همین توجه باعث میشد که او بهنوعی خود را قربانی اجتماع فرض کند؛ احساسی که راسکولنیکف نیز دچار آن شد و به همین دلیل نیز برای نشان دادن اعتراض خود دست به عصیان زد و پیرزن رباخوار را کشت.
داستایفسکی این داستان را نوشت اما حاصل کار او را راضی نکرد. میخواست مطمئن شود شیوهای که انتخاب کرده ظرفیت ظهور و بروز همه آنچه را که میخواست در رمانش بیان کند داشته یا نه. از دیگر سو نمی شد نادیده گرفت که او از نویسندگانی بود به کم قانع نمیشد، بالا و بلند میپرید.
داستایفسکی در نظر داشت ماجرای مردی را بنویسد که تصورات خود از عدالت را به اجرا درمیآورد؛ دانشجویی به نام راسکولنیکف که پیرزنی رباخوار را میکشت، چرا که میپنداشت زندگی او هیچ ارزشی ندارد؛ به عبارت دیگر نبودنش به مراتب برای جامعه بهتر بود. او هنگام نوشتن این رمان، مدام آن را به اشکال مختلف بازنویسی میکرد و برای رسیدن به نسخه ایدهآل خود از جنایات و مکافات، شیوههای متفاوت روایت و ساختارهای گوناگون را میآزمود. شیوههایی که برخی از آنها را هنگام نوشتن دیگر آثارش مورد استفاده قرار داده بود؛ از شکل خاطراتروزانه گرفته تا روایت اعترافگونه و… . تا اینکه سرانجام آنچه میخواست، به بار نشست.
در سال ۱۸۶۸ در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: «از اینکه داستانم بهراستی عالی نباشد بیزارم، داستان متوسط به چهکار میآید.» نویسندگان دیگری نیز بودهاند که از این قسم وسواسها در سطح و شکل دیگر داشتهاند. نمونهاش ارنست همینگوی که وسواس زیادی روی نثر و ساختمان جملات آثارش داشت و آنقدر روی آنها کار میکرد که شکلی صیقل و محکم پیدا کنند. این وسواسها ناشی از حس کمال گرایانه چنین نویسندگانی بود، البته از عهده این بلندپروازیها هم برمیآمدند!
جنایات و مکافات یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی قرن نوزدهم و از محبوبترین رمانهای داستایفسکیست. اثری که به دلیل درونمایه خاصاش دستمایه ساخت فیلمها و سریالهای گوناگونی شده است و ازاینجهت برای مخاطبان عام نیز نامآشنا است.
بیش از صد و پنجاه سال از نگارش و انتشار جنایت و مکافات میگذرد. در طول این سالها به این رمان بسیار پرداختهاند و به مناسبتهای مختلف و به شیوههای گوناگون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. آثار گوناگونی آن را به لحاظ تماتیک و یا ساختاری تحلیل و یا حتی جهانبینی داستایفسکی را بررسی کردهاند.رمانی که آنقدر پرمایه هست که هنوز بتوان دربارهاش حرفهایی تازه زد.
«تو نخواهی کشت (مقالاتی درباره رمان جنایت و مکافات)» که به همت مهدی امیرخانلو گردآوری و ترجمهشده است، دومین کتاب از سری «مناظر انتقادی» است که کتاب اول آن با عنوان «مونالیزای ادبیات (مقالاتی دربارهی هملت)» منتشر و با استقبال نسبتاً خوبی روبرو شد.
مقالات گردآمده این کتاب نه از سر اتفاق، بلکه به شکلی فکرشده کنار هم قرار گرفتهاند. این مقالات آثاری هستند که از جنبههای مختلف جنایت و مکافات را موردتوجه قرار داده و میکوشند وجوه کمتر دیدهشده این رمان را رمزگشایی کرده و پیش روی خواننده قرار دهند.
بهعنوان آغازگر کتاب، امیرخانلو مطلبی جامع بهعنوان مقدمه درباره جنایت و مکافات و داستایفسکی نوشته است. کتاب از نه فصل تشکیل شده است. از داستان بلند به رمان (جوزف فرانک)، داستایفسکی در جنایت و مکافات (فلیپ راف)، داستایفسکی شاعر کلانشهر کاپیتالیستی مدرن )جورج لوکاچ)، خصوصیات ژانر و عناصر تشکیلدهنده طرح در آثار داستایوفسکی )الا میرسون)، فاصله انداختن: غیریت و پیشگویی در تراژدی آتنی و جنایت و مکافات داستایفسکی (نائومی رود)، رستاخیز از لختی در جنایت و مکافات (میزا نپ)، مکالمه خطرناک آزادی: قرائت داستایفسکی در کنار کیرکگور (جورج تیپسن) و درباره تخیل مالیخولیایی (ژولیا کریستوآ.)
پایانبخش کتاب سالشمار زندگی داستایفسکی و نیز بخشی مشتمل بر نوشتههایی کوتاه برای معرفی نویسندگان مقالات است. سالشمار داستایفسکی از آن جهت موردنیاز است که در طول کتاب لابهلای مقالات ارجاعات گوناگونی به زندگی او شده است. کمی آگاهی از کم و کیف زندگی داستایفسکی میتواند به درک فضای شکلگیری این تغییر و تحول در کارنامه ادبی او کمک کند.
در نگاهی کلی مقالات این کتاب، چشماندازی وسیع پیش روی خواننده میگذارند. گسترهای که مخاطب با ورود به آن میتواند با بازاندیشی در این اثر به دریافتهای تازهای درباره آن برسد.
کافکا عقیده داشت اگر یک کتاب همچون تلنگری بیدارمان نسازد، برای چه آن را میخوانیم؟ کتاب باید تیشهای باشد برای شکستن دریای یخزده درون ما (نقل به مضمون). جنایات و مکافات نوشته داستایوفسکی از این سنخ کتابهاست؛ اثری عمیق بر جان خواننده میگذارد، به خواب نمیبرد، بلکه چون شیپور بیدار میسازد.
****
تو نخواهی کشت
(مقالاتی درباره رمان جنایات و مکافات)
گردآوری و ترجمه: مهدی امیر خانلو
ناشر: نیلوفر، ۱۳۹۳، چاپ اول
۳۹۰ صفحه ۲۴۰۰۰ تومان
برگرفته از الف کتاب
‘