این مقاله را به اشتراک بگذارید
تلفیق شعر و طنز
درباره مجموعه شعر «وقتی دماغ پینوکیو توی سوراخ گوش من بود»
طنز، از هر نوع آن، چه در ادبیات و چه در سینما، شکلی دیگرگونه را می آفریند، ماهیت امور را تغییر می دهد، امور تراژیک را به کمیک تبدیل می کند و در یک کلام سعی می کند به جان هر پدیده ای نزدیک شود، رسالت طنز شاید جز این نباشد، در هر شکل و قسمی که هست. ما ایرانیان در شعر طنز سابقه ای طولانی داریم و برخی شاعران بزرگ ما در عهد ماضی طنزسرا بوده اند، برای مثال عبید زاکانی و تا مشروطه ایرج میرزا. پس از آن هم در عصر مدرن شاعران طناز کم نداشته ایم، گرچه کمیت و کیفیت مان در عرصه داستان لنگ می زند و داستان نویس طناز به تعداد انگشتان دو دست هم نداشته ایم و نداریم اما تا دل تان بخواهد شاعر داشته ایم که شعر طنز گفته اند، عمران صلاحی که شاخصی در این زمینه برای خودش محسوب می شود و متر و معیار است.
در این دهه نیز شاعر طنزسرا کم نداریم، اما بهانه این معرفی «فاضل ترکمن» است، شاعر طنزسرایی که از قضا از شاگردان و نزدیکان عمران صلاحی هم بوده است. ترکمن تاکنون چند مجموعه شعر و داستان طنز منتشر کرده است و آخرین کتاب او «وقتی دماغ پینوکیو توی سوراخ گوش من بود» نام دارد که این مجموعه شعر ماه گذشته توسط انتشارات مروارید راهی پیشخوان کتابفروشی ها شده است. اگر خسته اید و از متن افسرده و دلگیر این روزهای ادبیات زده شده اید، پیشنهاد بدی نیست که سراغ مجموعه شعر ترکمن بروید، در این مجموعه علاوه بر ابداعات جدید در صنایع شعر کهن با محتوای طنزآمیزی که گاه با ترانه ها و شعرهای معروف زمانه هم شوخی می کند، روبه رو خواهید شد. این مجموعه از چند بخش مختلف تشکیل شده است: «وزیریات»، «خل های رنگارنگ»، «رباعی ها، دوبیتی ها و تک بیتی ها»، «محصولات مشترک»، «عاشقانه های ناآرام» و «نوپردازیات (نیما یوشیجیات و سپید و سیاهیات) ». در شعرهای این مجموعه گرچه تحول خاصی در عرصه شعر طنزنویسی رُخ نداده است، اما از اسلوب و ساختار درستی شاعر بهره گرفته است و شعرش به سمت هزل صرفا جهت خنداندن مخاطب پیش نرفته است، شعرهای مجموعه حرف های مشخصی دارند و در عین شور از شعوری منطقی پیروی می کنند. در مجموع می توان کلیت مجموعه را خواندنی ارزیابی کرد و پیشنهاد خوبی برای خواندن شعر طنز محسوب می شود. یک شعر از این مجموعه: «ناشر حمایت از تو نکرد: ای کتاب شعر!/ از بس سروده شد الکی هی کتاب شعر/ مرحوم مولوی اگر امروز زنده بود/ می گفت: «پس تو هم بسرا: نی! کتاب شعر»/ تعداد شعر و شاعر کشور یک عالمه ست/ ما داشتیم این همه را کی کتاب شعر؟!/ در اصفهان و مشهد و ساری، کتاب شعر/ در یزد و چابهار و قم و ری، کتاب شعر…»
وقتی دماغ پینوکیو توی سوراخ گوش من بود
فاضل ترکمن
انتشارات مروارید
چاپ ١٣٩٣
*****
یوزپلنگی که با نجدی دویده بود
درباره مجموعه شعر «دو قدم مانده به خاکستر» سرودهی تیرداد نصری
علی شهسواری
«کسی که اگر نیاید چنان خواهم گریست که بگویند/ – بعدها بگویند -: / «این باران نیست/ صدای ریزش مردی ست/ روی بام شهر. / همه ما را می گرید«! (شعر چشم انتظاری از تیرداد نصری) : مردی که آن قدر بزرگ بود که بتواند به جای همه یک نسل، بر بام شهر، خود را بباراند. مردی که می گفت بر سنگ قبر من بنویسید روحی نگران داشت. مردی که تیرداد نصری بود… هست و خواهد بود. من او را از خیابان ها و ساحل پر از خاطره شهسوار شناخته ام. مردی که در سیاهکل زاده شد تا در خیابان های لندن چشم بر روزهای بعد از هشتم آبان ٨۶ ببندد. تک و توک شعر توی دهه ۴٠ یا ۵٠ در مجله فردوسی به چاپ رساند و هنوز جوان بود که اسماعیل نوری علاء، در کتاب «صور اسباب در شعرامروز ایران» نامش را کنار نام شاعران نثر گرای موج نو: احمدرضا احمدی، محمدرضا اصلانی، محمدرضا فشاهی، عظیم خلیلی و شهرام شاهرخ تاش به نیکی آورد. نوری علاء درباره این گروه نوشته:
«…در کار این شاعران اغلب توجهی به وزن دیده نمی شود لیکن در آثار همه آنها کوششی برای دست یافتن به یک زبان بافت دار و گاه ضرب دار (ریتمیک) کاملابه چشم می خورد…» و حتی خاطره نخستین دیدار خودش را با تیرداد از قلم نینداخته است. (صور اسباب در شعر امروز ایران. صفحات ۵٣، ٣١٨ و ۴۵٩) . حدود دو، سه دهه، تحولات سیاسی اجتماعی بین او و جامعه ادبیات فاصله انداخت تا در اوایل سال ١٣٧٠، تمام قد به صحنه آمد. نقدهای او بیشتر توی صفحه بشنو از نی روزنامه اطلاعات به چاپ می رسید: شعرهاش هم. دشمن کم نداشت. بیژن نجدی شاعر را نصری به ما نشان داد. با نقدی که بر ١٠ شعر نجدی نوشت و تنها قسمت نخست آن در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. قسمت دومش را… بگذریم! به جرات می توان گفت مهم ترین متن های تحلیلی-انتقادی در صفحه بشنو از نی اطلاعات نوشته نصری بود. نقدهای نصری بر آثار مهردادفلاح، فرشته ساری، سایر محمدی، منصور کوشان و… برای او شهرتی آورد تا بتواند از سایه بزرگ برادر گیتاریستش بهمن نصری بیرون آید. فلاح نقدهای تیرداد را قائم به خود و درون ارجاع معرفی کرده که سویه های ژورنالیستی در آن دیده نمی شود. فلاح در جلسه بزرگداشت تیردادنصری همان سال ١٣٨۶ گفته بود که «تیرداد همان مقدار هم که نوشت ارایه نشد و جامعه شعری درباره او زیاد ندانست». قبل از انقلاب معلم بود. در دهه ٧٠ و حتی ٨٠ که مقیم لندن شده بود، معلم خیلی از شاعران بود و خلق و خوی تدریس را در خودش حفظ کرد. ابوالفضل پاشا، مهرداد فلاح، ابوالفضل حسنی، علی عبدالرضایی، فرشته ساری، خالق گرجی، مهدی حسی زاده، مهرداد و مازیار عارفانی و حتی خود بیژن نجدی از او آموختند. یادم هست نجدی می گفت: شعرهای مرا فقط تیرداد باید تقطیع کند و باز یادم هست شب ها و روزهایی را که نصری، تنها نصری قادر بود بیش از ٢۴ ساعت فقط درباره یک ایده تحلیلی یا رو ساخت و ژرف ساخت یک شعر حرف بزند. اصول اعتقادی نصری در شعر همانی است که در جلسه بزرگداشتش گفتم: «ارجحیت فراروی در محور مجاورت بر فراروی استعاری، بیان عاطفی تصویر، ارجحیت آفرینش روایی عینیت گرا بر آفرینش شهودی و آبستره، برخورد همزمانی با گزاره ها در کنش تاویل و با رویکرد همزمانی در کنش آفرینش، فرافکنی استعاره بر محور مجازی[ترجیح مجازها و استعاره های عمودی و توسع یافته، بر مجازها و استعاره های افقی]، لزوم به کارگیری گزاره های شاعرانه به صورت متناوب در افق متن، تولید با هدف ارایه آن در عرصه ای فراملی [قابلیت ترجمه پذیری و حفظ شاعرانگی در زبان مقصد] و تقطیع منحصر به فرد با تکیه بر مفصل های سکوت طبیعی کلام و نه صرفا پلکانی». به جرات می توان گفت هیچ منتقدی چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی، به اندازه او ساختار شعر سپید را به شاعران دهه ٧٠، نشناساند. فعالان ادبی امروز که در فضای مجازی، دستی بر آتش دارند، اغلب افتخار شاگردی اش را دارند. چه قدر انتظار با ما قدم زد که حالادو مجموعه این شاعر و منتقد بی کتاب، به سرانجامِ چاپ برسد. شاید در طالع نصری بود که از نیما یاد بگیرد، اسماعیل نوری علاء همشهری نیما، پر و بالی به او بدهد، مجموعه اش به همت محمد صادق رییسی، شاعر و مترجم معاصر که همشهری نیماست به چاپ برسد و من این جا به استادم ادای دین کنم، منی که همشهری نیما هستم!«پس از باران های بسیار…/ باران های بسیار/ باران های بسیار/ از قطار پیاده شدیم گفتیم…
دو قدم مانده به خاکستر
تیرداد نصری
چاپ : ٩٣
اعتماد