این مقاله را به اشتراک بگذارید
شیطان و پول
جاناشتاینبک از نویسندگان شاخص آمریکایی در قرن بیستم است که رمان «خوشههای خشم» او شهرتی جهانی دارد و از تاثیرگذارترین آثار او به شمار میرود و فیلمی سینمایی، هم براساس داستان آن ساخته شده است. به تازگی رمانی از اشتاینبک با عنوان «زمستان» با ترجمه شهرزاد لولاچی در نشر مروارید منتشر شده است. این رمان در سال١٩۶١ نوشته شد و با لحنی تند به انتقاد از پول، فساد، طمع و جاهطلبی در آمریکا پرداخته است. سالبلو درباره این رمان نوشته: «این اثر بازگشتی است به نثر متعالی خوشههای خشم با موضوعی اجتماعی که آثار اولیه اشتاینبک را چنان پرقدرت کرد». در کتاب درباره این داستان آمده: «ایتان آلن هاولی روحیه مالاندوزانه اجداد ثروتمند و جسور خویش، نسلهای پیدرپی کاپیتانهای کشتی و کاشفان نیواینگلندی را از دست داده است. او که از شکستهایش هراسان شده، در فروشگاهی که زمانی به خانوادهاش تعلق داشت فروشندگی میکند، اما همسر او ناراضی است و فرزندانش آرزومند رفاهی که ایتان نمیتواند برایشان فراهم کند. چند حادثه غیرمنتظره جاهطلبی ایتان را برمیانگیزد و او به مسیری وارد میشود که وجدان خویش را زیر پا بگذارد… .»
در بخشی از رمان «زمستان» میخوانیم: «پروژه ایتان آلن هاولی از روی بیکاری و بهطور اتفاقی شروع شد. ایتان تا حدودی درست فکر میکرد که از روی بدجنسی است، آزمون قدرت خودش. اغلب مردان غمگینی که برای تسلی و اطمینان به او مراجعه میکردند از ناتوانی جنسی در عذاب بودند، گیرافتاده و ناتوان در کابوسهای جنسی که تمام قسمتهای دیگر زندگیشان را تحتتاثیر قرار میداد و مارجی فهمیده بود که با کمی چاپلوسی و اطمینانبخشیدن به راحتی میتوان آنها را دوباره آزاد کرد تا علیه همسران قدارشان بهپا خیزند. او واقعا از مری هاولی خوشش میآمد و از طریق او بود که رفتهرفته از وجود ایتان مطلع شد، که درگیر ضایعه دیگری بود، مخمصهای اقتصادی-اجتماعی که او را ناتوان و متزلزل کرده بود… .»
زمستان/ جاناشتاینبک/ ترجمه شهرزاد لولاچی/ نشر مروارید
جسم، ذهن و ادبیات
«درآمدی بر شعرشناسی شناختی» عنوان کتابی است از پیتر استاکول که با ترجمه لیلا صادقی در نشر مروارید به فارسی منتشر شده است. این کتاب در بخشهای مختلفش میکوشد تا چارچوبی متفاوت از شعرشناسی شناختی به دست دهد و سپس آن را در ارتباط با متن ادبی به کار گیرد. در مقدمه کتاب درباره شعرشناسی شناختی آمده: «شعرشناسی شناختی بهطور کلی درباره خوانش ادبیات است. این جمله تا حدی ساده جلوه میکند و پیشپا افتاده به نظر میرسد. حتا میتواند به مثابه تکراری دقیق تلقی شود، از اینرو که شناخت باید با فرآیندهای ذهنی از جمله خواندن سروکار داشته باشد و شعرشناسی باید فن ادبیات را در نظر بگیرد. اما در واقع چنین جمله سادهای همان نقطه آغاز بحث ماست.
برای اینکه دقیقن متوجه بشویم که این کتاب درباره چیست، نخست باید بهطور شفاف منظور از خوانش و ادبیات را توضیح بدهیم. پاسخ به این پرسشها ما را با مهمترین بحثهایی مواجه میکند که انسان را بهعنوان هویتی مستقل، هوشیار، آگاه و نقادی که توانش زبانی و ادراکی را با یکدیگر به اشتراک میگذارند، مطرح میکند. در خلال توضیح این مفاهیم، نمیتوانیم خود را با پرسیدن سوالهای مهم و مشکل قانع کنیم؛ بدینمعنا که سعی میکنیم یا پاسخها یا دستکم مسیر رسیدن به راهحلها را فراهم کنیم. برای ملاحظه آنچه در خوانش ادبی رخ میدهد، دستکم به چیزی نیاز داریم که یک متن ادبی است و به فرآیند خواندن که البته مستلزم حضور یک خواننده است». پیتر استاکول، نویسنده کتاب، استاد دانشگاه ناتینگام است و در زمینههای زبانشناسی اجتماعی، سبکشناسی بافتمحور و شعرشناسی به پژوهش پرداخته و کتابها و مقالات متعددی در این حوزهها منتشر کرده است. «درآمدی بر شعرشناسی شناختی»، آنطور که در ترجمه کتاب گفته شده، برای دورههای زبانشناسی ادبی و سبکشناسی برای دانشجویان تهیه شده و البته میتواند برای مطالعات ادبی، نظریات انتقادی و زبانشناختی نیز مورد استفاده قرار گیرد. بنا به توضیح مترجم کتاب، «شعرشناسی شناختی راه جدیدی برای فکرکردن به ادبیات است که شامل کاربرد زبانشناسی شناختی و روانشناسی در متون ادبی میشود.»
درآمدی بر شعرشناسی شناختی/ پیتر استاکول/ ترجمه لیلا صادقی/ نشر مروارید
ترس و تعلیق
«بچه دیو خواب است» عنوان رمانی است از محمدعلی میهماننوازان که نشر مروارید آن را به چاپ رسانده است. رمان با لحنی شتابآلود شروع میشود و روای داستان از همان ابتدا درباره وضعیتی که حالا در آن گرفتار است، توضیح میدهد: «نمیدانم از کجا شروع شد که رسیدیم به اینجا. به این نقطه، به این لحظات عجیب، به این وسوسهای که حالا در عمق آن دستوپا میزنیم. مدام در مسیر آن گذشته ساده و این حالِ پیچیده و معماگونه تاب میخورم تا ببینم من این میان چه میکنم. چرا تنوتوشهام حالا درست وسط ترس و تعلیقی است که نه راه بازگشت دارد و نه فرجام بدیهی. آن شب، آن روز، آن اشاره، آن نشانه… کدامیک بود که وقتی آمد و خودش را پهن کرد روی گستره لایتناهی زمین و زمان، چیزی در زندگیام تغییر کرد و دستی نیرومند در یک دالان پیچدرپیچ هلم داد که مدتها طول کشید بفهمم هر لحظه بیشتر دارم در اعماق آن فرو میروم؟ حتی نمیشود نشست و سربسته برای یکی گفت که گاهی چقدر اتفاقات درهمتنیده میشوند، آنقدر که نمیدانی اول و آخرش کجاست. نمیشود برایش گفت که گاهی برای درک چرایی خیلی از حوادث باید جای دیگری را جستوجو کنی و دلایل را فارغ از مکان و زمان خود آن حادثه بیابی… .»
شرق