این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: نقدی که فضا را تسخیر کرد
داستایفسکی در کجا ایستاده است؟
نادر شهریوری (صدقی)
اگرچه داستایفسکی از باب تمجید از گوگول گفته بود: ما همگی از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم، اما داستایفسکی از بابت بیرونآمدن از زیر شنل بهای سنگینی پرداخت: در ١۶نوامبر١٨۴٩ دادستان وقت روسیه داستایفسکی را به جرم قرائت نامه خیانتکارانه بلینسکی به اعدام محکوم میکند. داستایفسکی این نامه را دوبار در مارس و آوریل١٨۴٩ در محفل سوسیالیستی پتروشفسکی که خود عضو آن بود قرائت میکند که در آن گوگول را متهم میکند که به پایبوس تزار رفته و از کلیسای ارتدکس حمایت میکند. داستایفسکی در اواخر آوریل همان سال به همان جرم جنایتکارانه دستگیر میشود. بلینسکی نویسنده نامه، اما جان سالم به در میبرد، زیرا قبل از دستگیرشدن در اثر بیماری سل فوت میکند.
نامه بلینسکی خطاب به گوگول است و مضمون آن نقد مواضع راستگرایانه او به خصوص کتاب گوگول با عنوان «برگزیده مکاتبه با دوستان» است. قبل از این گوگول با صراحتی آشکار در نامهای بهعنوان «نامه به یک ملاک» از محافظهکاری روسیه دفاع میکند. محافظهکاری در روسیه خود را در قالب تزاریسم، سرفداری (وابستگی دهقان به زمین) و کلیسای محافظهکارانه ارتدکس نشان میدهد. گوگول در نامه خود بر مراتب موضع محافظهکارانهاش تاکید میکند و میگوید نباید به سرفها اجازه داد که پا از گلیم خود فراتر بگذارند، علاوهبر آن برای آنها مطلقا غیرضروری است که سواد بیاموزند. بلینسکی در نقد خود به سهپایگاه محافظهکاری حمله میکند و گوگول را به گذشتهگرایی محکوم میکند و همچنین او را به آن متهم میکند که ناتوان از آن است که افقهای درخشان پیشروی خود را ببیند.
نقد بلینسکی گذشته از مضمونش بهخاطر نوآوری و همینطور زمان انتشارش، فضای ادبیات و سیاست روسیه را تحتتاثیر خود قرار میدهد. این نقد از نقدی صرفا زیباییشناسانه فراتر رفته و آشکارا وجهی سیاسی مییابد. تا بهآنحد که دولت روسیه تزاری مانع از انتشارش میشود و این نقد که در سهژوییه١٨۴٧ نگاشته شده تا سال١٩١٧ در روسیه اجازه انتشار نمییابد «اما بهصورت دستنویس، پنهانیا دستبهدست میشد و از محدوده مسکو و سنپطرزبورگ بسیار فراتر رفت.»١
از آن تاریخ به بعد دوصف پرشکوه آسمان درخشان و تکرارنشدنی ادبیات روسیه را تحتتاثیر قرار میدهد؛ در سمت راست این صف گوگول، ژفسکی، استراخف … و در صف چپ آن بلینسکی، پتروشفسکی، تورگینف، هرزن، نکراسف و چرنیشفسکی جای میگیرند. در این میانه داستایفسکی از مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان جایی ویژه پیدا میکند. آیا داستایفسکی بهخاطر گرایشهای اسلاودوستانه و علاقهمندی به کلیسا در صفوف محافظهکاران جای دارد یا آنکه داستایفسکی به خاطر گرایشات جمعی و سوسیالیستی و همینطور دیدگاهی انجیلی نسبتبه مسئولیت فرد در برابر جمع و بالعکس «کل بشر عبارت است از یک انسان (شما در من و من در شما)» انجیل یوحنا باب١۴ آیه٢ و همچنین علاقهای که داستایفسکی به فروترین قشرهای مردم دارد، زیرا او همواره بر این باور مذهبی است که نور رستگاری از فروترین قشرهای مردم تابیدن خواهد کرد و… در صفوف غیرمحافظهکار قرار میگیرد؟
داستایفسکی ازجمله نویسندگانی است که تجربههای پرتلاطم زندگیاش بر ایدههایش تاثیر گذارده، دراینمیان چهارسال حبس در اردوگاه اعمال شاقه در امسک (omsk) سیبری تاثیری اساسی در نظریاتش دارد. دوران دستگیری و اتفاقات پس از آن، گذشته از هیجانات و رنجهایی که بر داستایفسکی بهعنوان نویسندهای حساس و روانشناسی عالی وارد میکند، واجد تاملاتی تئوریک است. اهمیت این تاملات در آن است که به درک دورههایی مهم از ادبیات و سیاست روسیه کمک میکند: باوجود درخواست اعدام بهوسیله دادستان برای داستایفسکی و رفقایش حکم اجرا نمیشود و تنها صحنهای صوری در میدان اسمونوسکی بهمنظور درهمشکستن روحیه متهمین به نمایش درمیآید، سپس یکماه بعد در ژانویه ١٨۵٠ داستایفسکی به اردوگاه اعمال شاقه در امسک منتقل میشود. داستایفسکی چهارسال تمام را در این اردوگاه سپری میکند. در تمامی این چهارسال یعنی تا فوریه ١٨۵۴ اجازه نامهنوشتن و مطالعه کتاب ندارد. تنها کتاب مجاز در اردوگاه کتاب مقدس است که داستایفسکی بهخاطر مطالعه مکرر آن را کاملا حفظ میشود. داستایفسکی از میان کتب مقدسی که آنها را بااشتیاق مطالعه میکند و از آنها نیرو میگیرد به کتاب ایوب علاقه بیشتری نشان میدهد. شاید صبر و رنج ایوب ایدههاییاند که داستایفسکی با الهام از آنها تحمل چهارسال حبس را امکانپذیرتر میکند. علاوهبرآن داستایفسکی به این ایده انجیلی میرسد که آدمی با رنج است که به وحدت حقیقی با کل بشر نائل میشود. بهاینسان داستایفسکی رنج را پذیرا میشود و حتی آن را همچون وظیفهای فلسفی تلقی میکند.
«وظیفهای فلسفی» در داستایفسکی به اتمام نمیرسد بلکه او آن را به شخصیتهای داستانیاش تسری میدهد. در کمتر نویسندهای، آنهم نویسندهای رئالیستی میتوان این را پیدا کرد که وقتی میخواهد شخصیتهای داستانیاش را از میان مردم کوچه و بازار پیدا کند برایشان وظیفهای فلسفی قائل شود. پرنس میشکین و راسکولنیکوف هردو دربهدرند، هردو از حمایت قانون محرومند و جایی در جامعه بورژوایی ندارند اما یکچیز آنها را متفاوت از دیگر کاراکترهای مشابهشان میکند و آن اینکه مثلا راسکولنیکوف همچون قاتلی معمولی عمل نمیکند بلکه قتل را همچون وظیفهای فلسفی در نظر میگیرد. هنگامی که «وظیفهای فلسفی» در میان باشد دیگر قضیه فرق میکند.
آنچه جهتگیری نویسندهای را مشخص میکند این نیست که جانب چهکسی و چه ایدهای را میگیرد بلکه این است که از دریچه چه آدمهایی به جهان مینگرد. داستایفسکی از دریچه شخصیتهای خود به جهان مینگرد نیچه گفته بود که قهرمانان داستایفسکی از خود داستایفسکی اهمیت بیشتری دارند زیرا آنان به «خود» احترام میگذارند. پارهای از شخصیتهای داستایفسکی اینگونهاند اما بعضی از شخصیتهای داستایفسکی نیز اینگونه نیستند، آنها همچون داستایفسکی روحیهای مسیحی دارند. دچار عذابوجدان بعد از عمل میشوند و حس گناه لحظهای آنها را رها نمیکند، درست همانطور که داستایفسکی خود را سرزنش میکرد. «وجدانمعذب» و «حس گناه» باوری مسیحی است.
داستایفسکی همواره نویسندهای منحصربهفرد است. او حتی وقتی به مقوله «رنج» توجه میکند، از موضعی دوگانه به آن توجه میکند. گاه گونهای رنج را در قالب شخصیتهایش توجیه میکند که قرین چیرگی، فائقآمدن و فیالواقع آن روی سکه لذت است. رنج در این شرایط غایتی لذتبخش قلمداد میشود و گاه بهگونهای به رنج توجه میکند که آن را ابزاری برای رستگاری میبیند. رستگاری اگرچه واژهای مسیحی است اما درعینحال بهلحاظ سیاسی رگههای مشترکی با سوسیالیسم تخیلی دارد. واقعیت آن است وقتی که داستایفسکی این قبیل رمانهایش را مینوشت، از سوسیالیسم و هرگونه رادیکالیسم دور بود و از مولفههای محافظهکاری حمایت میکرد. بااینحال موضع سیاسی و زندگی داستایفسکی منحصربهفرد است. بهراستی نمیتوان گفت که او در کجا ایستاده است؟
پینوشتها: نقد اگر نقد باشد فضا را تسخیر میکند، نمونهاش ویساریون بلینسکی (١٨۴٨-١٨١١) است. سنت نقد در ادبیات روسیه از جمله عوامل ظهور نویسندگانی بزرگ است. در مقطعهایی از ادبیات معاصر ایران مواجه با چنین نقدهایی هستیم: نقدهای براهنی درباره شعر و همینطور دریابندری و هوشنگ گلشیری و همینطور دورههای اخیر اما نقد در ادبیات ایران تاکنون فضا را به تسخیر درنیاورده است!
١) متفکران روس، آیزایا برلین، ص٢٩
شرق