این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلمهای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر «اسرافیل» ساخته آیدا پناهنده
جذاب برای یکبار دیدن
ناهید پیشور
در جشنواره ای که بیشتر فیلم متوسط داشت و چند فیلم نسبتا خوب بدون اثری شاخص اسرافیل ساخته آیدا پناهنده یکی از همین فیلمهای متوسط قابل دیدن بود. فیلمی که در یکبار تماشا کردنش اصلا تردید به خود راه ندهید. بازی ها، کارگردانی و فیلمنامه همه و همه در حد متوسط قابل قبولی بودند اما جدا از این ها فیلم دو جنبه به یاد ماندنی داشت که به تاثیرگذاری آن بسیار کمک کرده بودند. نخست فضا و حال و هوای فیلم که عاشقانه .و ملموس است و تماشاگر را می برد به گذشته خود و خاطرات تلخ و شیرین عاشقانه ای که هر کسی کم و بیش بخشی از آن را تجربه کرده و حالا با یک حس نوستالژیک در وجود تماشاگر بیدار می کند. از این که بگذریم فیلم یک پایان بندی بسیار جذاب غیر کلیشه ای دارد که تمام پیش بینی های تماشاگر ار برهم می ریزد و به همین دلیل تاثیری ماندگار بر ذهن تماشاگر می گذارد.
فیلم اگر چه به لحاظ جغرافیای داستانی دو تکه است و بعد از یک سوم ابتدایی به سراغ شخصیت دیگری رفته و قصه او را روایت می کند، اما این بدان معنا نیست که با اثری دوپاره روبه رو هستیم. با وجود به میان کشیدن چنین چالشی، اسرافیل در نهایت اثری یکپارچه و منسجم بدل می شود که سه شخصیت اصلی دارد، شخصیت هایی که هر یک مسئله و مشکل خود را دارند و فیلم از آنها و موقعیت هایی که درگیر آن هستند، تصویری پذیرفتنی را به نمایش می گذارد.
*****
اسرافیل؛ فیلمی درباره غم
ونداد الوندی پور / اعتماد
فیلمها معمولا از دو طریق احساسات تماشاگر را متاثر میکنند: دسته اول، از طریق استفاده از عوامل بیرونی (نظیر اتفاقات ناگهانی و بعید و رویایی)، احساسات شخصیت اصلی داستان را تحریک میکنند و با این کار، احساسات تماشاگر را برمیانگیزند؛ فیلمهای هندی اغلب از این دستهاند. دسته دوم، با توسل به برانگیزانندههای احساسات عمیق و واقعی که در دنیای واقعی مابهازا دارند و فرد آنها را تجربه کرده، احساسات شخصیتها را آشکار و با این کار احساسات تماشاگر را درگیر میکنند. فیلم اسرافیل از فیلمهای دسته دوم است. فیلمی زنانه و فمینیستی (چه کسی میگوید فیلم فمینیستی الزاما بد است؟! یک فیلم فمینیستی، اگر خوب ساخته شده باشد، میتواند اثر قابلتوجهی باشد.) که به مشکلات زندگی شخصی زنان، بهطور عام نگاه میکند و با قرار دادن پرسوناژها در موقعیتهای حسی مختلف، تماشاگر را در مقابل موجی از احساسات متناقض قرار میدهد که در واقع به زندگی حسی- روانی فرد شکل دادهاند و بخش زیادی از کنشها و واکنشهای او را تعیین میکنند؛ احساساتی که گاه با منطق جور درنمیآیند اما وجود دارند. عشق، نفرت، خشم، مهر، تعصب، حسادت، خیانت و… عرفا معتقدند که همه احساسات انسان منبعث از دو احساس اصلیاند: عشق و غم. فیلم اسرافیل قایقی از عشق را تصویر میکند و اقیانوسی از غم را. قایقی که، از نگاه فیلم، چارهای جز غرق شدن ندارد، چرا که از یک دنیای ناعادلانه (از نظر رعایت حقوق زنان) سر درآورده و بازهم به ظن فیلم، وسیلهای است برای بازی با احساسات عمیق زنان. در واقع فیلم، عشق را سرابی بیش معرفی نمیکند. در واقع، آنچه در فیلم میبینیم نه عشق بلکه نوستالژی عشق است. اما غم در فیلم غوغا میکند. پرسوناژهای زن فیلم، بسیار خوب پرداخت شدهاند و با جلو رفتن فیلم، شخصیتشان مستحکمتر و باورپذیرتر میشود. برعکس، شخصیتهای مرد، تقریبا تا حد تیپ باقی میمانند؛ مردانی که با زنان خوب نیستند یا صادق نیستند یا مهربان نیستند یا خائن هستند.ای کاش فیلم، در این بخش کمی کوتاه میآمد و حداقل بیشتر به دنیای مردان فیلم وارد میشد و شخصیت آنها را بیشتر باز میکرد (که با رعایت این نکات هم میشود فیلم فمینیستی ساخت.) در آن صورت میتوانستم این فیلم را یک اثر عالی به حساب بیاورم. داستان غم سه زن، که همه قربانی رفتار مردان شدهاند، یا اسیر خانوادههایی که ضربه میزنند یا صاحب فرزندانی خائن و نامهربان. سه المان، به باور فمینیستها، افسردهکنندهای که این ایدئولوژی ابزارهایی اجتماعی برای سرکوب جنس زن میخواندشان: عشق به مرد، تشکیل خانواده و داشتن فرزند که به ظن فمینیستها هر سه در ساختن یک جامعه تبعیضگرایانه و ناعادلانه برای زنان نقش دارند. شاید اینها را شعاری به حساب آورید، اما فیلم لحن چندان شعاری ندارد و حرفهایش را، مثلا برعکس فیلمهای خانم تهمینه میلانی، مستقیم و شفاهی نمیزند بلکه از سینما بهره میگیرد، از زیرلایههای پنهان داستانی و تماشاگر را درگیر میکند، با احساسات عمیقی که نه الزاما زنانه، بلکه انسانی (در فیلم بیشتر بر وجه زنانه آنها تاکید شده است) و برای همه آشنا هستند. با برخی ادعاهای فیلم موافق نیستم، ولی به خاطر تاثیرگذاری عمیق حسی، که مهمترین امتیاز فیلم است، آن را اثری قابل توجه و ماندگار میدانم. اسرافیل، در درجه اول داستان غم است؛ داستان زندگانی که گویی از جهان مردگان آمدهاند؛ عاری از سرزندگی و محروم از عشق.