این مقاله را به اشتراک بگذارید
نمیخواهم مردم نامههای خصوصی من را بخوانند
پاول بچلر
ترجمه بهار سرلک
جلد سوم کتاب نامههای توماس استرنز الیوت دربرگیرنده نامههای این شاعر و نویسنده در سالهای ١٩٢۶ و ٢٧ میشود؛ سالهایی که این شاعر زندگی شخصیاش را همانند «یک رمان روسی بد» توصیف میکند. دمدمیمزاجی و شکگرایی همسرش ویوین دست آخر پای او را به آسایشگاه دو لا مالمیسون در پاریس باز میکند. ویوین در نامهای پر از تکرارهای دیوانهوار ادعا میکند دسیسهای را برملا کرده، دسیسهای که روانکاوش آن را چیده تا این زن را به رابطه با فردی ترغیب کند: «دام را مخفیانه و مکارانه روی من انداختند…» ویوین در نامهای دیگر از افکارش مینویسد؛ او فکر میکند خانواده الیوت و حتی خود الیوت او را تعقیب میکنند؛ او به دوستی میگوید که گاهی فکر میکند الیوت: «دیوانه یا یک همچون چیزی است چون او بهشدت شرور و خطرناک است. او تهدیدی هولناک است.»
الیوت برای فرار از بحران زندگی شخصیاش، خود را غرق در کار میکند. حجم نامههایی که الیوت در این زمان برای ویراستاری مجله ادبی Criterion نوشته است، این جلد، کتابنامههای او را قطور کرده است. الیوت احساسی درهموبرهم برای ویراستاری داشت. میتوان صدای درماندگی و تهمانده غرورش در خودکفایی مالی را در نامهای که به ازرا پاوند مینویسد، شنید: «همه معرفی و مرورها بدتر از بیهوده هستند و تنها عذر من از [نوشتن آنها] از این نشأت میگیرد که بخش اعظم درآمدم از این منبع است.» در جایی دیگر، با خودآگاهی بینظیری به انگیزه احساسی که پشت اخلاق کاریاش است، اشاره میکند: «در مجموع داشتن آدمهایی که به تو وابسته باشند شاید اساسیترین و محکمترین رابطه انسانی باشد؛ چون میتوانی به وابستگی آدمها بیشتر از محبت آنها وابسته باشی.»
شاید کار او را از پای درآورده بود، اما در نامهای الیوت به شاعری جوان توضیح میدهد که: «فقط و فقط زمانی را که به قلم و کاغذ اختصاص میدهی، نیست اما در واقع باید همیشه، کموبیش ناخودآگاهانه، گوشهای از ذهنت را برای کار بر شعر نگاه داری.» ثمره کار ناخودآگاهانه الیوت در این سالها عجیب هم بود. نمایشنامه «Sweeney Agonistes» و شعر دراماتیک مونولوگ «سفر مگی» دو دنیای متفاوت هستند اما نامهها نشان میدهند که هر دوی این آثار از درک الیوت از زندگی آشفتهاش و با نگاه مذهبی شکل گرفتهاند. مخصکه سوررئال «Sweeney Agnistes» با تکرارهای پیاپی و ضرورتهای ملودراماتیک، یادآور برخی نامههای ویوین است؛ اما جالبتر از همه، الیوت در نامهای به برادرش، بندهای برگردان شعر (تولد و مرگ) را به گلهگذاری از مذهب یونیتارین (یکی از مذاهب مسیحیت) خانوادهاش تبدیل میکند: «یونیتارین آمادگی خوبی برای مسائل مهمی همچون تولد، مرگ و دیوانگی نیست؛ همه اینها در دستهبندی ضدهنجارها قرار میگیرند.» شعر گردآوری شده «سفر مگی» متفاوتتر است، اثری آرام و فکرشده از سمبولیسم مسیحیت؛ اما الیوت تایید میکند این عنصر هم از زندگی پرهمهمهاش سر برآورده است: «در سه ربع یک ساعت بعد از زمان کلیسا و قبل از وقت ناهار در صبح یکشنبه، این شعر را نوشتم…»
والری الیوت، همسر دوم الیوت، و جان هفندن برای ویراستاری این بخش از نامهها با چالشهای بزرگی روبرو شدند. کوهی از نامههای کاری الیوت در دسترس آنها بود اما هیچ نامهای از الیوت به ویوین وجود نداشت. (احتمالا، الیوت همه آنها را از بین برده بود.) تعدادی از نامههای ویوین دریچهای به ازدواج شوربخت الیوت باز میکنند اما این نامهها به ناچار گزارشی یک طرفه به دست میدهد و ویراستاران روش انتخاب نامههای کتاب را مشخص نکردند. وقتی ویوین در سال ١٩٢٧ برای دومین بار در مالمیسون بستری میشود، شخصیتش از صفحات این جلد از کتاب محو میشود. الیوت ادعا میکند در این دوران دو بار در هفته برای او نامه مینوشته اما ردپایی از آن نامهها در کتاب به جای نمانده است.
یکی دیگر از غیبتهای مشهود، نامهنگاریهای الیوت و امیلی هیل، زنی که در تمام طول زندگیاش عاشق او بود، است. دلایل این غیبت در نخستین جلد کتاب آمده است؛ هیل مجموعه نامههای الیوت را به کتابخانه دانشگاه پرینستون داده است و تا سال ٢٠٢٠ از آنها رونمایی نخواهد شد. این فواصل ما را به فهمی ناقص از زندگی احساسی الیوت میرساند، زندگی ناکامی که از زمان ظهور کوچکترین بعد دلسوزانه آن به ثبت رسیده است.
الیوت با افراد زیادی نامهنگاری میکرد اما دوستی که محرم اسرار او باشد، نداشت و غیر از چند نامه صمیمانه به برادرش و نامهای تکاندهنده که در آن به مادرش ابراز عشق و احترام میکند، این نامهها زندگی خصوصی این مرد منزوی را به نمایش نمیگذارند. شاید به این خاطر که او تذکر داده بود: «دوست ندارم نامههای خصوصی مردم را بخوانم، و نمیخواهم مردم هم نامههای خصوصی من را بخوانند. » به نوعی، جلد سوم نامههای الیوت به این آرزو جامه عمل میپوشاند؛ چرا که شامل نامههایی میشود که الیوت نقاب مردمیاش را بر چهره نگه میدارد. هنوز برای افتادن این نقاب وقت باقی است.
The Guardian
اعتماد