این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات در سالی که گذشت
اگر این باب دیلن لعنتی نبود…
علی شروقی
انتشار دفتر شعری از سایه بعد از سالها و حواشی حضور او در مراسم اهدای جایزه بنیاد موقوفات افشار، چاپ کتابی از غزاله علیزاده که معلوم نیست ناگهان از کدام پستوی نویسنده سروکلهاش پیدا شده، چاپ کتابی از کاظم رضا، نویسنده بیسروصدایی که کمی بعد از چاپ کتابش درگذشت، ترجمه و انتشار چند رمان و نمایشنامه کلاسیک، همچنان چاپنشدن کتابهای نویسندگانی که منتشرنشدن آثارشان شاخص میزان ممیزی است و طرح دوباره موضوع واگذاری ممیزی به ناشران، اوضاع همچنان نهچندان روبهراه جوایز ادبی خصوصی، دادن نوبل ادبیات به باب دیلن و واکنشهایی که این اتفاق برانگیخت و مثل هر سال، مرگ بعضی نفرات از جمله وقایعی بود که سال گذشته در عالم کتاب و ادبیات رخ داد. بنا به سنت هر سال سالنامه مروری میکنیم بر این وقایع و اینکه چه شد و چه نشد در این یک سال.
طرح دوباره واگذاری ممیزی به ناشران
با بحث ممیزی شروع میکنیم که همچنان یکی از معضلهای اساسی ادبیات ماست، حتی اگر عدهای را گمان این باشد که اگر ممیزی هم نبود شاهکاری در ادبیات ایران خلق نمیشد و بعضی نیز تصور کنند همین که کارهایی که قبلا مجوز نداشتند حالا دستوپاشکسته و با کلی حک و اصلاح مجوز گرفتهاند پس کار تمام است و مشکل حل شده و باید به همین قانع بود. حق نویسنده از نوشتن بیش از این حرفهاست و قبول کردن از سر ناچاری فرق میکند با پذیرفتنِ سازوکارِ فعلی صدور مجوز کتاب بهعنوان یک وضعیت آرمانی. اینکه هنوز هستند کسانی، از نویسنده و شاعر و مترجم و…، که آثارشان مجوز چاپ نگرفته و یا کارشان را در کشوی میز نگه داشتهاند چون امیدی به مجوز گرفتن آن ندارند، یعنی که گزارش «ادبیات در سالی که گذشت» همچنان از طرح مسئله ممیزی به عنوان معضلی همچنان پابرجا ناگزیر است. واگذاری ممیزی به ناشران یا همان طرح «خودتنظیمی»، طرحی بود که از همان آغاز روی کار آمدن دولت یازدهم حرفش به میان آمد. اجرائیشدن این طرح اما با خطری همراه بود که مؤلفان را نگران میکرد. نگرانی از این بابت بود که ناشران اگر مسئولیت ممیزی را عهدهدار شوند از ترس دردسرهای احتمالی باید کتابها را با ذرهبین و دوربینهای لیزری رصد کنند که مبادا سایهای مشکوک گوشهای از یک کتاب مخفی شده باشد. با این همه در سال پایانی دولت یازدهم و حدود دو ماه پیش از استعفای علی جنتی از وزارت ارشاد، این طرح بار دیگر در مرداد ماه سال ٩۵ مطرح شد و اینبار محمد سلگی، مدیر اداره کتاب وزارت ارشاد، از اجرای محدود و گام به گام آن خبر داد و گفت اجرای این طرح از ناشران دانشگاهی و عمومی که هیئت علمی و کادر مجرب دارند آغاز میشود. چندسال پیش که این طرح برای اولینبار مطرح شد اتحادیه ناشران با آن مخالفت کرد. محمود آموزگار، رئیس اتحادیه ناشران، در گزارشی که بعد از خبر اجرای محدود این طرح در «شرق» منتشر شد دوپارهشدن ممیزی را یکی از دلایل مخالفتِ آن زمانِ اتحادیه با آن اعلام کرد، چون با اجرائیشدن این طرح، ممیزی دومرحلهای میشد؛ مرحله اول در اختیار ناشر بود و در مرحله دوم، یعنی پیش از پخش کتاب، باز ارشاد وارد عمل میشد. آموزگار در اینباره به «شرق» گفت: «این امر ابهاماتی را در پی داشت که به مخالفت برخی ناشران ازجمله من انجامید. آقای جنتی گفته بودند که بررسی کتاب به ناشر سپرده میشود، اما مسئله ما این بود که اگر منِ ناشر بر اساس تشخیصم اقدام به انتشار کتابی کنم، بعد ارشاد مجوز پخش ندهد، تکلیف سرمایهای که صرف شده چیست؟». آموزگار درباره اینکه اکنون که دوباره بحث این طرح به میان آمده و اینبار حرف از اجرائیشدن محدود آن است، موضع اتحادیه در قبال آن چیست گفت: «آقای صالحی چندی پیش، از اجرائیشدن این طرح گفتند و به انتشار آییننامه آن اشاره کردند، بنابراین اگر موضع اتحادیه را خواسته باشید ابتدا باید جزئیات و آییننامهها منتشر شود تا در هیئتمدیره مطرح شده و تصمیمگیری شود.»
البته دلایل مخالفت ناشران با این طرح متفاوت با دلایل مخالفت نویسندگان و مترجمان با آن است. ناشران نگران ضرر اقتصادیاند و اینکه اگر کتابی را به تشخیص خود قابل چاپ بدانند، ارشاد اجازه اعلام وصول به آن را ندهد و هزینهای که صرف چاپ کتاب کردهاند هدر برود. مؤلفان اما نگران چیز دیگریاند که همان پیچیدهترشدن روند ممیزی است. امیرحسن چهلتن در گفتوگو با «شرق» این طرح را مصداقِ از چاله به چاه افتادن خواند و گفت: «این اتفاق نویسندگان را از چاله درمیآورد و به چاه میاندازد. این نویسنده است که باید در برابر اثرش پاسخگو باشد. این طرح مشکلات ما را بیشتر خواهد کرد، زیرا ناشران از چاپ آثار برخی نویسندگانِ بهاصطلاح مسئلهدار، اجتناب خواهند کرد و این ما را دچار نوعی سانسور پیچیدهتر خواهد کرد. طبعا خالق اثر مسئول است و نه ناشر. ناشران هم نباید بپذیرند که عامل سانسور باشند. این مشکلات را پیچیدهتر و عمیقتر خواهد کرد. با این سیاست ادبیاتِ جدی ما یک قدم عقبتر خواهد نشست.» فرزانه طاهری نیز نظری مشابه چهلتن داشت و معتقد بود این طرح مشکلساز خواهد شد. طاهری در مخالفت با این طرح به «شرق» گفت: «در شیوه جدید ممیزی گویا قرار است هر ناشری هیئت کارشناسی داشته باشد که باید صلاحیتشان مورد تأیید قرار بگیرد و در هر انتشاراتی این هیئت مسئول ممیزی کتابها خواهد بود. درواقع با این شیوه، ممیزی به بخش خصوصی واگذار شده، اما من همیشه گفتهام که کتاب باید با مسئولیت خود نویسنده منتشر شود. با طرح جدید وزارت ارشاد، مسئولیت انتشار کتاب و عواقب آن بر عهده ناشر است و بهرغم اینکه هر نشری یک هیئت دارد، اما درنهایت خود ناشر مسئول عواقب انتشار کتابهاست. یعنی افراد موردنظر ناشران باید به تأیید یک نهاد دولتی برسند، اما آن نهاد مسئول عواقب چاپ کتاب نیست و این شیوه ممیزی مسائل متعددی در پی خواهد داشت.»
از شاملو نمیگذریم
سال گذشته در گزارش سالنامه نوشتم که احمد شاملو با داستان– فیلمنامه «میراث»، غایب حاضر ادبیات ایران در سال ٩۴ بود. در سالی که گذشت شاملو باز هم در ادبیات ما حضوری زنده داشت. بزرگداشتی که انجمن علمی ادبی دانشگاه هنر، پنجم دیماه در تالار فارابی این دانشگاه برای شاملو برگزار کرد، تجسم این حضور بود. بزرگداشتی با عنوان «نوروزی در زمستان» که تعداد زیادی از علاقهمندان شاملو را به دانشگاه هنر کشاند و در آن، محمود دولتآبادی، ایران درودی، علی رفیعی، جواد مجابی و فرزان سجودی از وجوه مختلف شاملو سخن گفتند. آیدا شاملو هم در این مراسم حضور داشت. این بزرگداشت نمود دیگری از این حقیقتی انکارنشدنی بود که احمد شاملو نامی است چنان حکشده بر تاریخ شعر فارسی که به هیچ ترفندی نمیتوان آن را زدود. او خود را به صورتهای مختلف تکثیر میکند.
وقتی سایه سخن بگوید
همه میدانند که هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) نه اهل مصاحبه است و نه اهل جنجال و نمایش. اما اگر از سر اتفاق تن به گفتوگو بدهد یا جایی حاضر شود، این حضور بیسروصدا نخواهد بود، چنانکه چندسال پیش وقتی مصاحبهای از او در قالب کتابی حجیم با عنوان «پیر پرنیاناندیش» منتشر شد، اظهارنظرهای صریح سایه در آن مصاحبه بدون واکنش نماند. سایه امسال دوبار در صحنه ادبیات ایران ظاهر شد. یکبار در مراسم اهدای بیستوسومین جایزه بنیاد موقوفات افشار که امسال به او تعلق گرفت و بار دیگر با دفتر شعری به نام «بانگ نی» که در نشر کارنامه منتشر شد. در مراسم جایزه موقوفات افشار که دهم مهرماه برگزار شد وقتی سخنرانان مراسم به تعریف و تحسین و ستایش سایه و شعرهایش پرداختند، سایه با صراحتی آمیخته به طنز گفت: «بزرگان در این مراسم فرمایشاتی کردند اما من آن نیستم که این بزرگان میگویند. من یک آدم سادهای هستم که هیچ ربطی به این تعارفات ندارم… بههرحال بزرگان بزرگی خودشان را نشان دادند و ابراز کردند، بزرگان حرفهای بزرگانه میزنند اما به آدمهای سادهای مثل من نمیچسبد.» یکی از سخنرانان این مراسم غلامعلی حدادعادل بود. حدادعادل ضمن ستایش از شعر سایه نکاتی درباره شعر او گفت و سطرهایی از بعضی شعرهای او را هم خواند. سایه با اشاره به تاریخ سروده شدن شعرهایی که حدادعادل از او خوانده بود گفت: «آقای حدادعادل از سالهای ۵١، ۵٢، ۵٣ ،۵۴، ۵۵ شعرهایی خواندند، ولی کاش چند شعر هم از سالهای ۶٢ میخواندند.» جدا از این جایزه، امسال دفتر شعری هم از سایه با عنوان «بانگ نی» در نشر کارنامه منتشر شد و این در حالی بود که سالها از چاپ آخرین دفتر شعر سایه میگذشت. چاپ «بانگ نی» هم البته بدون حاشیه برگزار نشد. قیمت پشت جلد کتاب (۴۵ هزار تومان) در قیاس با حجم آن زیاد بود و این ماجرا و همچنین خود قضیه انتشار کتاب، سایه را به واکنش واداشت و او در گفتوگو با ایسنا درباره ماجرای انتشار این کتاب گفت: «واقعیت این است که من در جریان انتشار این کتاب نبودهام و متأسفانه ناشر بدون اطلاع من کتاب را منتشر کرده است. ناشر با من قراردادی برای چاپ این کتاب نداشته است. موضوع قیمت بالای این کتاب را هم باید از ناشر پرسید که آن را چاپ کرده است.» به گفته سایه این کتاب قبلا با قیمت ۳۹۵۰ تومان چاپ شده اما جلوی پخش آن گرفته شده بود و حالا که اجازه پخش گرفته، بدون هماهنگی با او به بازار آمده است. سایه درباره قیمت بالای کتاب گفت: «من دخالتی در قیمت کتاب نداشتهام، اما با توجه به اینکه معمولا قشر کتابخوان درآمد زیادی هم ندارند باید در چاپ کتاب رعایت حال آنها را کرد… مخاطب حق دارد اعتراض کند. حالا ناشر میگوید کاغذ و زینک و چاپ گران شده، که تا حدی هم درست است؛ اما باید رعایت کرد.» گفتنی است که کتاب «بانگ نی» با تیراژ ١٣٢٠٠ نسخه چاپ شده که در قیاس با تیراژهای معمول کتاب در سالهای اخیر کمسابقه است.
گلستان در گذار روزگار
در روزگاری که بسیاری از داستانهای کوتاه ابراهیم گلستان در دسترس نیست و ردشان را باید از افستیها و پیادهروهای انقلاب گرفت، انتشار گزیدهای از قصههای کوتاه او غنیمتی است برای داستانخوانهای این نسل که بخوانند برخی از بهترین قصههای کوتاه ایرانی را که سالها بود رنگ چاپ به خود ندیده بودند. «در گذار روزگار»، که از طرف نشر بازتابنگار منتشر شد گزیدهای است از قصههای کوتاه ابراهیم گلستان؛ قصههایی که از دو مجموعه کمتر در دسترسِ گلستان یعنی «جوی و دیوار و تشنه» و «شکار سایه» انتخاب شدهاند. دو داستان کتاب – «ظهر گرم تیر» و «لنگ» – از «شکار سایه»اند و باقی از «جوی و دیوار و تشنه». قصههای «چرخ فلک»، «صبح یک روز خوش»، «ماهی و جفتش»، «با پسرم روی راه»، «درختها»، «بعد از صعود»، «ظهر گرم تیر» و «لنگ» قصههایی هستند که در این مجموعه آمدهاند.
سه کارگردان در عالم ادبیات
در سال گذشته ترجمه انگلیسی منوچهر انور از نمایشنامه «فتحنامه کلات» بهرام بیضایی در انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسید. از بیضایی اگر در اینجا اسم میبرم نه فقط برای این است که ادبیات نمایشی را نمیتوان از ادبیات در معنای کلیترش جدا کرد. بیضایی بهلحاظ آنچه با نثر و زبان فارسی کرده و همچنین بهواسطه رجوع مدامش به میراث ادبی و پژوهش مهمش در «هزار و یکشب» که در کتاب «هزارافسان کجاست» چاپ شده، همواره ارتباطی تنگاتنگ با ادبیات کهن ایران داشته و از این میراث استفادههای بسیار کرده است. اما در سالی که گذشت از دو هنرمند دیگر ایرانی هم که بیشتر به عنوان کارگردان سینما شناخته شدهاند آثاری ادبی به چاپ رسید. یکی داریوش مهرجویی و دیگری امیر نادری. از این دو کارگردان در سال ٩۵ آثاری داستانی منتشر شد. از مهرجویی البته در سالهای قبلتر هم رمانهایی منتشر شده بود و بخشی از آنچه هم که از نادری در کتاب «سازدهنی و چند قصه دیگر» در نشر آوانوشت چاپ شد، قصههایی بود که در سالهای دور در نشریاتی چون رودکی و آیندگان ادبی چاپ شده بودند. رمان «آن رسید لعنتی» و دو داستان «سفرنامه پاریس و عوج کلاب» کتابهایی بودند که از مهرجویی در نشر بهنگار چاپ شدند. جالب اینکه در «سفرنامه پاریس»، از جایی به بعد شخصیتی به نام حامدی وارد داستان میشود که بسیار شبیه غلامحسین ساعدی است. آثار داستانی این دو کارگردان سینما در حالی منتشر شد که پیش از آنها، در سال ٩۴، رمان سهجلدی مسعود کیمیایی هم با عنوان «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» در نشر اختران به چاپ دوم رسید. این رمان، بعد از «جسدهای شیشهای» دومین رمان کیمیایی بود. کاش مجموعه داستان «تابستان همان سال» ناصر تقوایی هم تجدید چاپ میشد تا جمع سینمایینویسهایی که قصه هم مینویسند کامل شود.
دولتآبادی و بازی تلخ با «بنیآدم»
در سال ٩٣ درست همانوقت که خبر عبور رمان «زوال کلنل» محمود دولتآبادی از سد سانسور و مجوز گرفتن آن، در روزنامهای چاپ شد نسخههایی جعلی از این رمان که، برگردانی فارسی از ترجمه آلمانی آن بود، در بازار سیاه دستبهدست شد. دوسال بعد از این اتفاق دولتآبادی در گفتوگویی با «شرق» به مناسبت انتشار مجموعه داستان تازهاش، «بنیآدم»، آنچه را بر «زوال کلنل» رفت یک «بازی تلخ» خواند که به اعتقاد او آن را «وزارت ارشاد دو سال پیش به اتفاق برخی مطبوعات بهاصطلاح تجددطلب، ترتیب دادند و به اجرا گذاشتند!». در سال ٩۵ دولتآبادی گرفتار بازی تلخ دیگری شد. ماجرا از این قرار بود که کمی پس از انتشار مجموعه داستان «بنیآدم»، نسخه پیدیاف آن بهصورت غیرقانونی در فضای مجازی پخش شد و این اتفاق نویسنده «جای خالی سلوچ» را دلخور کرد و او، به گلایه از پایمالشدن حقوق انسانیاش، در گفتوگویی با روزنامه «شرق» گفت: «بسیار متأسفام بابتِ تمام این پایمالشدنها، پایمالشدنِ حقوق انسانی من در این مملکت، که دیگر برای من غریبه نیست در این بىقانونى! قانون سرش به کار خودش گرم است و کاری به امور مربوط به منِ نویسنده ندارد. همه این اتفاقات اخیر، از آمدن نسخه جعلی کلنل تا نسخه اینترنتی بنیآدم به بازار، همه دست به دست هم دادهاند تا آشکارا حقوقِ نویسنده را انکار کنند. اینها ریشخندی است به قانون.»
دولتآبادی که در این سالها کوشید با ماجرای مجوز نگرفتن «زوال کلنل» تا جای ممکن به مدارا برخورد کند، در واکنش به آنچه بر آثارش میرود به تلخی گفت: «اینجا کجاست، چهکسی به منِ نویسنده پاسخگوست؟ مایه شرم است که هر کس هر کار میخواهد با آثار من میکند و هیچ آب از آب تکان نمیخورد! گاه گمان میکنم اینها دیگر خارج از اراده ما است، لابد این آدمها حمایت جایی را پشت سر خود دارند. شاید هم از ما بهتراناند؟!». از محمود دولتآبادی علاوه بر «زوال کلنل»، رمان دیگری هم بهنام «طریق بسملشدن» سالهاست به ارشاد رفته و مجوز نمیگیرد و در شرایطی که چاپ رسمی و قانونی آثارش به چنین سرنوشتی دچار شده، شاهد انتشار نسخههای جعلی و غیرقانونی کتابهای او هستیم، آن هم نه فقط کتاب «زوال کلنل» که مجوز نگرفتنش عرصه را برای جولان جاعلان فراهم آورده، بلکه کتابی از او هم که با مجوز و به صورت قانونی منتشر شده به صورت اینترنتی به سرقت رفته است. او در اعتراض به جعل آثارش گفت: «تدبیر و سیاستِ فرهنگی بر این قرار گرفت که نهتنها کلنل درنیامد، که نسخه جعلی آن نیز به بازار آمد و بر بنیآدم هم چنین رفت که رفت و امیدوارم ناشر بتواند جلوى چنان خبطى را بگیرد.» خوب میدانیم مجوز ندادن به آثار نویسندهای تماموقت که سالهاست با نوشتن روزگار میگذراند، از یکسو و جعل و انتشار غیرقانونی آثار او از سوی دیگر، نهفقط به لحاظ روحی که به لحاظ اقتصادی نیز چه تبعاتی برای نویسنده خواهد داشت، گرچه دولتآبادی به صراحت گفت سختی کشیدهتر از این حرفهاست که از این چیزها آسیب ببیند و خطاب به عاملان و مسئولان چنین اتفاقی اعلام کرد: «اگر قصد و غرضتان ضربه اقتصادی به من است، بدانید که من با نان خشک هم زندگی کردهام. تنها کتابهایم نبوده، در این سالها سرقتهای سینمایی بسیاری هم از آثار من شده. من اینجا دارم غارت میشوم… بهقول خراسانیها ما را یکه گیر آوردهاند!».
این مشتی بود نمونه خروار از رفتار با نویسندهای که بدون اغراق یکی از بزرگترین نویسندگان زنده ایران است.
طنز ایرانی به روایت مجابی
سرانجام «تاریخ طنز ادبی ایران» که سالها وصفش را از جواد مجابی شنیده بودیم در سال ٩۵ در نشر ثالث به چاپ رسید؛ کتابی دوجلدی که البته جلد سومی هم خواهد داشت و امید که برای انتشار جلد سوم این کتاب بهقدر آن دوجلد اول منتظر نمانیم. مجابی در دوجلد اول «تاریخ طنز ادبی ایران» ادبیات مکتوب و شفاهی ایران را از عهد باستان تا عصر حافظ در جستوجوی هزل و هجو و طنز و هرآنچه ماحصل نگاه نقادانه و ظریف توأم با شوخی و نیش و کنایه به نظم و سلسله مراتب اجتماعی رسمی است، کاویده و توجه خواننده را به نکاتی از متون کلاسیک ادبیات ایران جلب کرده که ممکن است اگر با کلیشهها و پیشداوریهای رسمی به سراغ آن متون برویم از چشممان پنهان بمانند. مجابی در تحلیل خود به زمینههای اجتماعی پیدایش ادبیات طنزآمیز در هر دوره نیز نظر داشته و بیشتر بر طنز در معنای نقد جامعه و نهادهای تثبیتشده اجتماع متمرکز شده است. در سال گذشته از مجابی کتاب دیگری نیز در طنز به چاپ رسید که مجموعهای بود از نوشتههای طنزآمیزش. این کتاب با عنوان «عین حب نبات» در نشر چلچله چاپ شد.
چهلتن و سهگانه همچنان ناقص تهران
در سالی که گذشت «تهران، شهر بیآسمان» از امیرحسن چهلتن در حالی پس از سالها تجدید چاپ شد که دو کتاب دیگر از سهگانه تهران او همچنان رنگ چاپ به خود ندیدند و رمان دیگر او به نام «خوشنویس اصفهان» نیز.
«تهران، شهر بیآسمان»، «آمریکاییکشی» و «تهران، خیابان انقلاب» سه رمانی هستند که سهگانه تهران امیرحسن چهلتن را تشکیل میدهند. از این سه رمان، تنها «تهران، شهر بیآسمان» در ایران و به زبان فارسی منتشر شده و آن هم البته از ممیزی مصون نمانده است. اما دو کتاب دیگر این سهگانه که به زبان آلمانی ترجمه و چاپ شدهاند هنوز به فارسی درنیامدهاند. چهلتن چندسال پیش گفته بود یکی از این کتابها را به ارشاد فرستاده و تا تکلیف این یکی مشخص نشود کتاب دیگری برای مجوز نخواهد فرستاد و ظاهرا تکلیف آن یک کتاب که به ارشاد رفته همچنان نامشخص است و باقی رمانهای او نیز همچنان منتظر. «خوشنویس اصفهان» نیز از جمله رمانهایی است که از چهلتن به زبان آلمانی ترجمه شده. با اینحال مخاطب فارسیزبان بعد از «سپیدهدم ایرانی» که در سال ١٣٨۴ به چاپ رسید دیگر رمان تازهای از او نخوانده و تنها اثر داستانی تازه که در سالهای اخیر از چهلتن به زبان فارسی منتشر شده، مجموعه داستان «چند واقعیت باورنکردنی» است. در سالی که گذشت علاوه بر «تهران، شهر بیآسمان»، رمان «تالار آینه» چهلتن نیز در نشر نگاه تجدید چاپ شد.
ملک آسیاب، همین و تمام
اینکه بعد از این همه سال که از مرگ نویسندهای میگذرد، ناگهان داستان چاپنشدهای از او به صورت کتاب منتشر شود، هرکسی را به این فکر میاندازد که این داستان از کجا پیدا شده و چرا تا الان رو نشده بود و چه و چه … چنین کتابی قاعدتا نیاز به مقدمهای دارد و توضیحی از جانب ناشر یا کسی که اثر منتشرنشده را به ناشر داده است. «ملک آسیاب»، داستانی از غزاله علیزاده که سال گذشته در نشر رشدیه به چاپ رسید، کتابی است که مخاطب خود را با پرسشهایی که گفتم مواجه میکند، اما هیچ مقدمه و توضیحی در کتاب نیست که این پرسشها را پاسخ دهد و ایکاش انتشارات رشدیه، ناشری که تازه پا به میدان نشر گذاشته و از آنچه تاکنون منتشر کرده پیداست که سلیقهای خاص را در ادبیات دنبال میکند و به نویسندگان و شاعران جریانهای حاشیهایتر ادبیات ایران که کمتر توی چشم بودهاند نظر دارد، در کتابی که از غزاله علیزاده چاپ کرده این موضوع را لحاظ میکرد و توضیحی میداد که این کتاب چیست و از کجا پیدا شده و آیا اثری کامل و تمامشده است یا جزو آن دسته از آثار نویسنده که قرار بوده بازنویسی و اصلاح و ویرایش شود. گویا انتشارات رشدیه قصد دارد داستانهای چاپنشده دیگری هم از غزاله علیزاده منتشر کند. در خبری که ایسنا از چاپ «ملک آسیاب» منتشر کرد در اینباره آمده بود: «بنا بر اعلام ناشر، ملک آسیاب از سری دفترهای داستان رشدیه، نخستین اثر از مجموعه آثار منتشرنشده این نویسنده است که در ادامه روی انتشار خواهند دید.» سطرهایی از «ملک آسیاب» را که بخوانیم همان قلم آشنای غزاله علیزاده و نگاه سبکشناختی او را به واقعیت و داستان باز میشناسیم.
داستانی از کاظم رضا
دومین کتاب از دفترهای داستان رشدیه، داستانی است از کاظم رضا با عنوان «هما». کاظم رضا را اهالی ادبیات با جنگ ادبی «لوح» که خود او بنیانگذارش بود میشناسند. از او سالها در عالم ادبیات خبر چندانی نبود تا اینکه انتشارات رشدیه داستان «هما» را منتشر کرد؛ داستانی با مضمون عاشقانه با نثری که از تسلط بیچون و چرای نویسندهاش بر ادبیات قدیم ایران نشان داشت. نثری آهنگین و پر از سجع و جناس که همین ویژگی، از داستانی با سوژه نه چندان نامعمول، روایتی غریب ارائه میداد، ضمن اینکه روایتپردازی داستان رنگی از افسانههای قدیم را دارد. به کاظم رضا باز خواهم گشت، چرا که جزو درگذشتگان امسال هم هست و تصادف تلخ روزگار اینکه مرگش کمی پس از انتشار «هما» اتفاق افتاد.
جوایز ادبی
سال گذشته نیز مانند چندسال اخیر جوایز خصوصی در زمینه ادبیات داستانی رونق چندانی نداشتند و چند جایزه خصوصی معروفتر هیچکدام برگزار نشدند، البته به جز جایزه مهرگان ادب که تنها جایزه از بین جایزههای قدیمیتر ادبیات داستانی است که در این سالها برقرار بوده و به کارش ادامه داده است. جایزه ادبی بهرام صادقی هم از دیگر جوایز ادبی در زمینه ادبیات داستانی بود که در سال ٩۵ سومین دورهاش برگزار شد. در شعر، دومین دوره جایزه شعر شاملو برگزار شد. در این دوره مجموعه شعر «لشکر شکسته خورده کلمات» آیدا عمیدی به عنوان برگزیده جایزه شاملو معرفی شد و دو مجموعه شعرهای «زمین کره سیاسی بود» سروده سمیه (شوکا) حسینی و «مسافرت از اتاق تا بیرون بلعکس» سروده شهریار وقفیپور به عنوان برگزیدگان دوم این جایزه معرفی شدند.
در ادبیات نمایشی نیز دوره دوم جایزه محمود استاد محمد برگزار شد. در دومین دوره این جایزه از فریده فرجام به عنوان نخستین زن نمایشنامهنویس ایران قدردانی شد. برنده این دوره از جایزه محمود استادمحمد در بخش نمایشنامه اجرا شده، حمید امجد بود به خاطر نمایشنامه «سه خواهر و دیگران». در این بخش از نمایشنامههای اجرا شده «بازینامه حکایت بیصاحاب» نوشته غلامحسین ناصربخت و «جنایات و مکافات» نوشته ایمان افشاریان تقدیر شد. در بخش نمایشنامه تألیفی هم نشان محمود استادمحمد به نمایشنامه «اسبها سال ۵۹ ه.ش» نوشته محمد رحمانیان اهدا شد. در این بخش از نمایشنامههای تألیفی «زیر بال فرشتگان» نوشته نادر برهانی مرند و «سقراط» نوشته حمیدرضا نعیمی تقدیر شد. حمیدرضا نعیمی در این مراسم از عملکرد فرهنگی دولت یازدهم انتقاد کرد.»
جایزه دولتی جلال آلاحمد هم به روال هرسال برگزار شد. این جایزه که روزگاری به ١١٠ سکه طلاییاش مشهور بود، در سالی که گذشت برای دومین سال پیاپی با سکههای کمتری برگزار شد. جالب اینکه این کمشدن سکههای جایزه جلال همزمان شد با گوشه چشم نشاندادن برگزارکنندگان این جایزه به نویسندگان مستقل و آوردن آنها در فهرست نامزدها و جایزهدادن به بعضی از آنها. نویسنده مستقلی که امسال این جایزه را از آن خود کرد محمد کشاورز بود با مجموعهداستان «روباه شنی».
در سال گذشته همچنین یک جایزه خصوصی جدید کار خود را آغاز کرد؛ جایزهای برای بهترین ترجمه و به نام یکی از بزرگمترجمان ایرانی، یعنی ابوالحسن نجفی. این جایزه به بهترین ترجمه رمان و مجموعه داستان اهدا میشود.
نوبل باب دیلن و حاشیههایش
عادت معمول در جامعه ادبی ایران این است که اگر نویسنده یا شاعری نوبل برد و ایرانیها او را نمیشناختند، نوبل را به زدوبند و میانمایگی و بیسلیقهگی محکوم کنند. در نوبل ٢٠١۶ اما محکومکردنها دلیل دیگری داشت. باب دیلن به اندازه کافی مشهور بود اما در موسیقی، نه در ادبیات. نوبل گرفتن او فقط ادبای ایرانی را خشمگین نکرد. حتی یوسا هم که خود از نوبلیستهای قهار است به این قضیه اعتراض داشت. اما آنها که اعتراضشان تنها از این جهت بود که دیلن خواننده و ترانهسراست و ربطی به ادبیات ندارد، مشخص نکردند که چرا ترانه را باید از ادبیات جدا کرد. راستش در ناخشنودی ادبای ایرانی از نوبل گرفتن باب دیلن رنگی از این اعتقاد قدیمی بود که «مطرب» را چه به جایزه نوبل ادبیات. مدافعان باب دیلن اما میگفتند که ترانه چیزی بیرون از ادبیات نیست و ادبیات را نمیشود در قالبهای کلیشهای جاافتاده شعر و داستان و مانند اینها محصور کرد. اما از این که بگذریم راستش در ته ذهن برخی معترضان ایرانی به نوبل باب دیلن میشد این را بخوانی که تصورشان این بوده که اگر باب دیلن مانع نبود و یکباره مثل اجل معلق ظهور نمیکرد، نوبل ادبی امسال دیگر قطعا به نویسنده یا شاعری ایرانی میرسید. عدهای هم گویا با خود اینطور فکر کردند که حالا که نوبل ادبیات به یک «مطرب» رسیده است باکی نیست اگر ما نویسندگان و شاعران ایرانی این جایزه را نمیگیریم چون ظاهرا نوبل خیلی هم نشاندهنده ادبیات درست و اصیل و فاخر و بدیع نیست. البته یحتمل در کنار این بد و بیراهها همانطور که دیگرانی هم همان موقع که باب دیلن نوبل گرفت پیشبینی کردند و نوشتند، بازار ترجمههای سردستی از آثار او هم داغ خواهد شد.
ترجمه کلاسیکها
وقتی میخواهی ترجمه آثار کلاسیک را در فهرست اتفاقات مهم مربوط به حوزه ادبیات بیاوری همواره باید خطر متهم شدن به واپسگرایی و بدجنسی و به عمد یا از سر جاهلی نادیدهگرفتن ادبیات روز را به جان بخری. اما از آنجا که برای معرفی آثار تازه از تنور درآمده، هم وقت زیاد است و هم داوطلب، فکر کنم به جایی برنخورد اگر آدم چند خط از گزارش «ادبیات در سالی که گذشت» را به ابراز مسرت از انتشار چند کار کلاسیک اختصاص بدهد. در سال ٩۵ عبدالله کوثری در ادامه پروژه ترجمه نمایشنامههای عهد باستان، نمایشنامههای «ائورییپدس» را ترجمه کرد که در نشر نی منتشر شد. «حکایت زمستانی» شکسپیر هم با ترجمه فواد نظیری در نشر ثالث درآمد و این همزمان بود با چهارصدمین سالمرگ شکسپیر. رضا رضایی هم پروژه ترجمه آثار نویسندگان زن قرن نوزدهم انگلیس را با انتشار ترجمههایش از دو رمان «ادام بید» و «سایلاس مارنر» جرج الیوت که در نشر نی منتشر شدند ادامه داد. رضایی علاوه بر اینها ترجمه «گتسبی بزرگ» فیتزجرالد را هم در نشر ماهی منتشر کرد که بعد از ترجمه کریم امامی ترجمه دوبارهای بود از این رمان مهم و اکنون دیگر کلاسیک شده آمریکایی. «اشراقها»ی آرتور رمبو نیز با ترجمه بیژن الهی در نشر بیدگل منتشر شد. خواندن این آثار و هرچه از این دست برای آنها که بهطور جدی کارِ ادبیات میکنند و البته اوضاع ادبیات ایران نشان میدهد تعدادشان روز به روز کمتر میشود، از نان شب واجبتر است. آثاری را کلاسیک میتوان شمرد که همواره معاصرند و بهرغم ظاهر قدیمیشان انگار خالقانشان در عصر ما زیستهاند و آنچه از آن مینویسند بغل گوش ما اتفاق افتاده و میافتد.
نام تمام مردگان
در سالی که گذشت ادبیات ایران توران میرهادی را از دست داد. فقدان او، بهویژه برای ادبیات کودکان، فقدانی بزرگ بود. توران میرهادی استاد ادبیات کودکان و از کارشناسان مهم و تأثیرگذار آموزش و پرورش نوین در ایران بود. او را مادر آموزش و پرورش مدرن ایران لقب داده بودند. از مؤسسان بنیاد کتاب کودک بود و سرپرست تدوین و تألیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان. از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ به همراه همسرش، محسن خمارلو، مدرسه فرهاد را اداره کرد که یک مجتمع آموزشی تجربی بود با رویکردهای مدرن در آموزش و پرورش. تأسیس این مدرسه گامی بزرگ بود برای شکستن ساختار نظام آموزشی معلممحور.
دیگر شخصیت ادبی که در سال ٩۵ درگذشت، قاسم هاشمینژاد بود. درگذشت هاشمینژاد کمی بعد از انتشار گفتوگوی مفصل علیاکبر شیروانی با او اتفاق افتاد. گفتوگویی که با عنوان «راه ننوشته» که در نشر هرمس منتشر شد. انتشار این کتاب مخاطبان آثار هاشمینژاد و کسانی را که دورادور با خلق و خوی او و اینکه اهل مصاحبه نبود آشنایی داشتند غرق تعجب کرد. هاشمینژاد و مصاحبه و آن هم اینقدر طولانی؟! «راه ننوشته» البته اولین مصاحبه چاپ شده هاشمینژاد نبود. پیشتر، بعد از آنکه «بوته بر بوته»اش به چاپ رسید یونس تراکمه با او گفتوگویی کرد که در روزنامه «شرق» چاپ شد. ولی آن گفتوگو بلند نبود. در «راه ننوشته» اما، هاشمینژاد مفصل درباره آثارش حرف زده بود و البته با قید این شرط که گفتوگو از چارچوب کتابهای او فراتر نرود. کتاب، اواخر اسفند ٩۴ چاپ شد و در همان هفتههای اول فروردین ٩۵، قاسم هاشمینژاد درگذشت. هاشمینژاد در ادبیات ایران از دو وجه مورد توجه بود؛ یکی به خاطر رمان «فیل در تاریکی» که آن را اولین رمان پلیسی ایرانی دانستهاند و دیگری برای کارهایش در زمینه ادبیات عرفانی. البته به جز اینها کارهای دیگری هم داشت، هم در شعر و هم در ترجمه. سال گذشته دفترهای شعر او را نشر بوتیمار تجدید چاپ کرد. پیش از آن و در همان اواخر سال ٩۴ و تقریبا همزمان با انتشار «راه ننوشته»، یک فایل صوتی هم از او در اینترنت منتشر و در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که در آن «طبقات الصوفیه» خواجه عبدالله انصاری را خوانده بود. هاشمینژاد هرچه پیشتر آمد از داستاننویسی و ادبیات معاصر بیشتر فاصله گرفت و روی ادبیات عرفانی متمرکز شد، اما ادبیات مدرن ایران و غرب را خوب میشناخت و روزگاری در روزنامه «آیندگان» نقدهایی با عنوان «عیارسنجی کتاب» بر رمانها و مجموعه داستانهای ایرانی مینوشت. همان نقدهایی که چندسال پیش در کتاب «بوته بر بوته» به چاپ رسیدند.
اما قاسم هاشمینژاد تنها نویسندهای نبود که کمی بعد از انتشار کتابش درگذشت. در سال ٩۵ کاظم رضا نیز به همین سرنوشت دچار شد. او را نیز از جهت اینکه چندان اهل مرئیکردن خود و حضور در اینجا و آنجا نبود، میتوان با هاشمینژاد مقایسه کرد، اگر چه او بیش از هاشمینژاد بر غیاب خود اصرار ورزید و البته یک دلیل دیگر که جامعه ادبی ایران در سالهای اخیر او را کمتر میشناخت این بود که هیچ کتابی از کاظم رضا در این سالها مجوز انتشار نگرفت و تنها داستان «هما» کمی پیش از درگذشتش و در حالیکه خودش در بیمارستان بستری بود مجوز انتشار گرفت. از کاظم رضا در این سالها علاوه بر «هما»، داستانهایی هم در نشریات «نوشتا» و «این شماره با تأخیر» به چاپ رسید. در ژورنالیسم ادبی هم به واسطه انتشار جنگ «لوح»، که بین سالهای ۴٧ تا ۵٣ منتشر شد و مخصوص قصه بود، شخصیتی مؤثر بود. پوران فرخزاد دیگر شخصیت ادبی ایرانی بود که در سال ٩۵ درگذشت. او نویسنده و شاعر و پژوهشگری بود که بخش عمده فعالیتهای پژوهشیاش درباره زنان بود که ماحصل این پژوهشها کتابهایی چون «کارنمای زنان کارای ایرانی»، «زن از کتیبه تا تاریخ»، «نیمههای ناتمام: سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ» و «مسیح مادر» (نشان زن در زندگانی و آثار احمد شاملو) بود. در سالی که گذشت، دکتر عباس ماهیار، یکی از چهرههای دانشگاهی ادبیات ایران نیز از دنیا رفت. شهرت او بیشتر در خاقانیشناسی بود و شرح مشکلات اشعار خاقانی و از او کتابهای زیادی درباره خاقانی منتشر شده بود. در سالی که گذشت ادبیات جهان نیز دو نویسنده مهم را از دست داد. یکی میشل بوتور، نویسنده فرانسوی و از نویسندگان رمان نو و دیگری ادوارد آلبی، از غولهای ادبیات نمایشی و از آبزوردنویسهای بنام در عالم نمایشنامهنویسی. از بوتور در ایران رمان «دگرگونی» با ترجمه مهستی بحرینی منتشر شده است. سالها پیش نیز کتابی از او با عنوان «جستارهایی در باب رمان» با ترجمه سعید شهرتاش منتشر شده بود. آلبی نیز در ایران نمایشنامهنویسی کاملا شناختهشده بود. «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» و «داستان باغوحش» از جمله نمایشنامههایی است که از او به فارسی ترجمه شده است. تردید داشتم به مرگ عباس کیارستمی هم اشاره کنم یا این درگذشته بزرگ سال ٩۵ را واگذار کنم به اهالی سینما، اما بهواسطه اینکه او دستی هم در ادبیات داشت، جدا از اینکه با کارهای ادبیاش موافق باشیم یا نه، حیفم آمد اشاره نکنم به درگذشت او که رویی نه چندان خوشایند از جامعه پزشکی ایران را نیز آشکار کرد.
شرق