این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به رمان شیاطین اثر فئودور داستایفسکی
مضمون شیاطین (جن زدگان )
نوشته: باب مارلی
ترجمه: علیرضا فدائی پور
رمان " شیاطین " فئودور داستایفسکی، متنی است که به ملاحظه آرمان های روسی در طی دهه ۱۸۷۰ میلادی می پردازد در نظر گرفتن پیش زمینه داستایفسکی به منظور فهم طرح داستان امری ضروری است. داستایفسکی تحت تاثیر قتلی که در سال ۱۸۶۹ در مسکو اتفاق افتاد واقع شده که در جریان آن یک دانشجو توسط چهار مهاجم کشته شد. ایوان ایوانف دانشجوی مذکور قصد داشت یک انجمن سری که عضو آن بود را ترک نماید اما از ترس اینکه خبرچینی کند به قتل رسید. سرکرده این گروهک، سرگئی نچایف یک نیهیلیست جاه طلب بود. نچایف یک فرد افراطی دارای دیدگاه های انقلابی بود
سندی با عنوان " توضیح المسائل انقلابیگری" به قلم میخائیل باکونین آنارشیست روس، یک فرد انقلابی را چنین توصیف می کند:
" فرد انقلابی ، یک انسان لعنت شده است. وی به هیچ گونه منافع شخصی، امور، احساسات، پیوندها ، مایملک و نه حتی نامی مختص به خود، تعلق خاطر ندارد تمامیت وجود او وقف یک هدف، یک اندیشه، یک شهوت شده است: انقلاب."
دیدگاه داستایفسکی در خصوص مذهب، تاثیرات عمده ای بر روی نوشته هایش برجای گذاشت. با وجود اینکه ازدیدگاه های دینی وی به صورت قطعی مطلع نیستیم اما احتمال می رود پیرو آئین ارتدوکس بوده باشد. پدر داستایفسکی هنگامی که وی ۱۸ ساله بود به دست سرف هایش به قتل رسید. به احتمال قریب به یقین، این فقدان بر نوشته های داستایفسکی بالاخص در خلق اثر برادران کارامازوف تاثیرگذار بوده است. اگر او را یک ارتدوکس سفت و سخت بدانیم ، غریب نخواهد بود که می بینیم اغلب شخصیت های آتئیست در رمان هایش یا به قتل رسیده و یا مرتکب خودکشی می شوند داستایفسکی همچنین یادداشت هایی برای طرح یک کتاب جدید در خصوص زندگی مسیح فراهم آورده بود
داستایفسکی در طی دوران زندگی اش خود را درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی کرده بود. یک بار به گروهکی به نام " حلقه پتروشفسکی " پیوسته بود. نقشه گروه مذکور ، پراکندن تبلیغات ضد دولتی بود نتیجتا توسط مقامات رسمی توقیف شدند. داستایفسکی پس از اینکه به زندان افکنده شده، محکومیت اعدام دریافت کردروزی که قرار بود اعدام شود تزار دستور تعلیق حکم را صادر کرد داستایفسکی پس از آن چهار سال را در اردوگاه سیبری گذراند. به گفته خودش این گریز از مرگ ، پرتو جدیدی بر روانش ساطع نمود.
در "شیاطین" ، فردی که با عنوان " رهبر مردم ما " خوانده می شد یعنی همان گروهک ناچیز متشکل از افرادی که یک انجمن مخفی را ترتیب داده بودند همان پیوتر استپانوویچ بود پیوتر فرزند استپان تروفیموویچ بود که یکی از مهمترین شخصیت های رمان محسوب می شود شخصیت استپان را جلوتر با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار خواهیم داد. پیوتر یک نیهیلیست است که از ظرفیت های یک شهر کوچک و جمعی پنج نفره به منظور ازهم پاشیدن نظم اجتماعی بهره می گیرد. او به وضوح، خود را به عنوان یک نیهیلیست به نیکلای ستاوروگین معرفی می کند (Dostoevsky 419)و راوی داستان از تعلق پیوتر به اینترناسیونال سخن می گوید. منظور از اینترناسیونال نیز انجمن بین المللی کارگران است که توسط شخص کارل مارکس در سال ۱۸۶۴ پایه گذاری شد پیوتر بر این پنج تن و سایرین از طریق تحریک عواطف و احساسات غلبه پیدا می کند (Dostoevsky 385)
شخصیت مرد مقتول در رمان شیاطین یعنی شاتوف در ارتباط مستقیم با ایوان ایوانف قرار دارد شاتوف نیز به همان انجمن پیوتر استپانوویچ تعلق داشته اما تصمیم به ترک آن گرفت. تصمیم پیوتر به قتل شاتوف نه ناشی از یک ضرورت برخاسته از هراس از لو دادن گروه توسط وی بلکه صرفا به منظور تحکیم پیوندهای درون گروهی صورت گرفت (Dostoevsky 386) پیوتر مکررا و به دروغ به پنج عضو گروهکش می گفت که هزاران گروه به مانند آنها در سراسر روسیه وجود دارد وقتی که همگی این پیوندها به قدر کفایت مستحکم گردد جامعه دچار سقوط خواهد شد. به نظر پیوتر، این قتل سبب می شد اعضای گروه به یکدیگر وابسته شده و جرات اظهار حقایق به فردی خارج از جرگه خود را نداشته باشند (Dostoevsky 726)
یکی از مفاهیم پرورانده شده در " شیاطین " ، شیگالیوفیسم خوانده می شود. این مفهوم به واسطه شخصیت شیگالیوف در داستان که در پی ایجاد نظام اجتماعی نوینی است تعریف می شود. پیویر Pevear و وولوخونسکی Volokhonsky بر این باورند که واژه شیگالیوفیسم که به این طریق وارد فرهنگ لغات زبان روسی گردید معرف یک فرم از عوام فریبی سیاسی – اجتماعی بوده و با گرایش به طرح معیارهای افراطی و راه حل های تمامیت گرایانه مشخص می شود (Dostoevsky 727) پیوتر در عین اینکه به مانند ایوان تزاروویچ عرض حال به ستاوروگین ارائه می کرد همچنین ، تلاش می کرد تا اصول شیگالیوفیسم را برای وی تبیین کند ( ایوان تزاروویچ یک شخصیت افسانه ای روسی است که با دو برادر بزرگترش بر سر به دست آوردن جایگاه پدر رقابت می کند ایوان سرانجام موفق به کسب این جایگاه می شود ) پیوتر استپانوویچ آنچنان به وضعیتی توهم آلود دچار می شود که فریاد می زدند : " من به شیگالیوف تعلق دارم " (Dostoevsky 417). پیوتر در توصیفش از شیگالیوفیسم بر ارزش تنها یک دهم جمعیت و بی ارزش بودن مابقی اعضای جامعه تاکید می ورزد. داستایفسکی در " خاطرات یک نویسنده " ضمن حمله به چنین کنش هایی مخالفت خود را با آنها ابراز می دارد پیوتر به وضوح نمودی از یک جوان رادیکال است که داستایفسکی آن را خوار می شمارد.
در جریان مباحثه ای بین پیوتر و نیکلای، ملاحظه می کنیم که پیوتر بر این باور است که:
" این روزها ذهنیت هیچ کس مختص به خودش نیست. این روزها به نحو هراس آوری، یک ذهنیت مستقل کمیاب است…. لیپوتین یک انسان کژرو است اما من یک امتیاز در او می بینم هیچ فرد کجرویی نیست که فاقد این امتیاز وی باشد " (Dostoevsky 417)
نهایتا پیوتر متذکر می گردد که یک نیهیلیست است… اما همچنان عاشق زیبایی است. (Dostoevsky 419) بعدها از این هم فراتر رفته خود را یک کژرو و نه یک سوسیالیست معرفی می کند (Dostoevsky 420) کژرو در این مورد خاص، یک شخصیت فریبکار یا غیرصادق معنا می یابد. پیوتر از ابزار دروغ به منظور اعمال قدرت بر افراد بهره می برد اما استفاده از این ابزار به منظور بازسازی جامعه است که بنا به تصور او موجب توجیه کردارهایش می شود. مزیت او در موفقیتش بود.
شخصیت کیریلوف هم دیگر عضو انجمن به شمار می رفت که مدعی بود چند ماهی را در آمریکا به سر برده است. در طی این دوره، وی یک ایده نامانوس را پروراند که بر اساس آن، فرد با ارتکاب خودکشی، خداگونه می شود. (Dostoevsky 115) کیریلوف به انجمن متبوعش قول داده بود هر وقت که آنها صلاح بدانند حاضر است که خود را به بهانه ای بکشد. به عبارت دیگر، چنانچه انجمن کسی را به قتل می رساند ، کیریلوف خودکشی کرده و مسئولیت قتل مزبور را به گردن می گرفت. به واسطه این شخصیت بود که داستایفسکی توانست یک مفهوم فلسفی را بپروراند. جملات پیوتر خطاب به کیریلوف: همینطور فهمیدم این تو نیستی که افکارت را هضم کرده ای بلکه برعکس، افکارت هستند که تو را در خود هضم نموده اند " (Dostoevsky 558) عباراتی در ارتباط با دیدگاه پوچ گرایانه کیریلوف و همینطور افراد مرتبط با جنبش اجتماعی است رمان جنبه هجویه داشته و بالاخص قصد دارد رادیکال ها را مورد حمله قرار دهد. به نظر می رسد از نظر داستایفسکی کنش های اصلاحگرانه بر اساس ایده هایی ناپخته صورت می پذیرد.
همانطور که پیشتر ذکر کردم استپان پدر پیوتر، یکی از مهم ترین شخصیت های رمان محسوب می شود. استپان در انتهای عمرش با بینشی عمیق به درک فلسفه زندگی می رسد. داستایفسکی به واسطه این شخصیت است که بسیاری از دیدگاه ها و اندیشه های مختص به خودش را روایت می کند استپان به کلی مخالف جنبش نیهیلیستی و جامعه در حال تحول روسیه است. او پس از آنکه اعتبار و احترامش را در شهر از دست می دهد با تصمیم خودش، شهر را ترک گفته و سفری را می آغازد. ( او اعتبار و احترامش را در شهر پس از ابراز مخالفت با نیهیلیست های روس در جریان یک سخنرانی در یک گردهمایی ادبی از دست داد ) استپان پس از مسافرت با دوستی جدید که به فروش کتاب مقدس می پرداخت تصمیم به بازخوانی انجیل گرفت. وی به سرعت بیمار و در بستر مرگ به خدا باورمند شد. او می گفت: " خدا برای من حائز ضرورت است چرا که او تنها کسی است که می توان به او عشقی ابدی داشت…" (Dostoevsky 663) او خود را نامیرا می دانست چرا که عشق او به خدا فناناپذیر است. استپیان این سخنان را با گفتن اینکه خدا هیچ دلیلی برای عدم پذیرش این عشق و نفی وجودش ندارد توجیه می کرد. همچنین در پی این واپسین افکار بود که استپان موفق به پروراندن معانی اصلی مندرج در رمان می شود. سوفیا ماتیونا دوست جدید او به درخواستش یک داستان انجیلی در خصوص خوک ها برایش می خواند:
" و در آن نزدیکی گله بزرگی از خوک ها بودند که در کوهساران می چریدند. شیاطین از مسیح خواهش کردند که به ایشان اجازه دهد تا در جسم خوک ها حلول نمایند. و وی بدانها اجازه داد. شیاطین از جسم آن مرد خارج شده و در جسم خوک ها وارد شدند. گله خوک ها به جست و خیز درآمده و به دریاچه پریده و غرق شدند. چوپان ها چون ماجرا را دیدند پا به فرار نهاند و در شهر و روستا آن واقعه را نقل کردند. پس مردم بیرون آمدند تا ماجرا ببینند و نزد مسیح آمدند تا مردی را بنگرند که شیاطین از جسمش خارج شده ، لباس بر تن کرده و عاقل گشته و پیش پای مسیح نشسته است ، وحشت وجودشان را آکنده ساخت و آنان که این واقعه را دیده بودند برای سایرین شرح دادند که چگونه جن زده ای شفا یافت عنایت داشته باشید این داستان دقیقا به تقدیر روسیه ما شباهت دارد این شیاطین، بیمار را ترک گفته تا در جسم خوک ها حلول نمایند این ها همان زخم هاو عفونت ها و کثافات و شیاطین کوچک و بزرگند که که از قرون ماضی در جسم بیمار عزیز و ارزشمند ما روسیه انباشته شده اند بله همین روسیه ای که همیشه دوستش می داشتم اما همچون آن جن زده مجنون، یک اندیشه بزرگ، یک اراده برتر، از مرتبه اعلی، سراسر جسم او را فراخواهد گرفت و همه این شیاطین، همه این کثافات و تباهی ها، این زخمی که چرک و عفونت از آن بیرون می زند جسم او را رها خواهند کرد …. و تمنا خواهند نمود که بدانها اجازه دهیم تا وارد جسم خوک ها گردند حتی ممکن است که هم اکنون وارد جسم خوک ها شده باشند در جسم ما، ما و آنها : پتروشا ( پیوتر استپانوویچ ) … و دیگران با او و شاید من در راس همگی آنها….و همگی ما جن زدگان و مجانین، از فراز صخره ، خود را به دریا خواهیم افکند و غرق خواهیم شد زیرا لیاقت ما همین است و بس. اما مرد بیمار شفا خواهد یافت و در مقابل مسیح زانو خواهد زد و همه را بهت و حیرت فراخواهد گرفت ….عزیزم شما بعدها به این معنا پی خواهید برد ، آنچه هم اینک مرا شکنجه و آزار می دهد شما بعدها بدان واقف خواهید شد … با هم بدان وقوف خواهیم یافت." (Dostoevsky 654)
منظور از شیطان در سناریوی استپان، کلیه اندیشه ها و نفوذ فرهنگ جدید غربی است (Pevear) استپان می گوید: پیوتر ( پتروشا ) و پیروانش، تسخیر شده اند. در اینجا مقصود این نیست که این افراد همان شیاطین اند بلکه اندیشه های درون ذهنشان به شیطان تشبیه شده است. یعنی اندیشه هایی چون فرهنگ غربی، نیهیلیسم، سوسیالیسم و هرچیز دیگری که مخرب جامعه روسیه است ، شهروندان روس را در خود بلعیده است. به جای اینکه شهروندان باشند که اندیشه ها را هضم کنند برعکس، این اندیشه ( های غربی )هستند که مردم را در خود هضم نموده اند با وجود اینکه روس ها تشنه دستیابی به جامعه بهتری هستند ، تصور داستایفسکی بر این بود که این مردم به رفتارهایی اشتباه دست می یازند.
‘