این مقاله را به اشتراک بگذارید
درآمدی بر یک نشست
حتما حکایتی دارد این تعویق!
شیما بهرهمند
«ادبیات چیزی نیست جز بهخاطر سپردن.» این باورِ کورش اسدی بود. «این حرف من نیست، ولی در درستی آن سر مویی تردید ندارم.» او در مقالهای با عنوان «صخرههای باستانی» در «کتابتِ روایت» بهقول خودش «شرحی در ستایش داستان قدیم» مینویسد و نخست بر سر یکی از قدیمترین نثرهای فارسی درنگ میکند: «یادگار زریران» و بعد نقلِ شاهنامه فردوسی، و میرسد به تاریخ بیهقی و ویس و رامین. «ادبیات حافظه مکتوب هر قوم و اجتماعی است. کلام محل جاودانگی است و عرصه یادها و بهیادآوردنها. ادبیات مانع از فراموشی است.» این بهیادآوردن اما در آثار کورش اسدی خاصه در رمان اخیرش، «کوچه ابرهای گمشده» پدیده متفاوتی است با قرائت سردستی از یادآوری یا همان روایت حافظه. «میرفت به قدیم و در زمانهای دور میگشت. خیال میبافت. نشست روی نیمکت. در هوای پاییز چیزی هست شبیه قدیمِ آدم. برگی که جدا میشود از چنار و چرخ میخورَد، آدم را میچرخاند سمت چیزهای خوابمانده در کنج ضمیر و زمان.» خودِ کورش اسدی در همین چند سطر از رمانش، فرمولی برای خواندنِ رمان بهدست میدهد. «کوچه ابرهای گمشده» روایت چیزهای خوابمانده در کنج ضمیر و زمان است، یا آنچه او در مقالهاش آن را بدلشدنِ «بهبیاندرنیامدهها» به زبان میخواند. اسدی در میان صخرههای باستانی چرخ میخورد تا بهتعبیر خودش برگهای بیبدیل این تاریخ را بیابد که در آشوبهای زمانه گم شدهاند. او معتقد بود از خلال همینتکهپارههایی که بازمانده است میتوان سایهای از روایت بزرگ را بازساخت. «کافی است همین امروز از پسِ هزاروپانصد یا دوهزار سال، در غاری یا سردابهای، لوحی یا سنگنبشتهای یافت شود؛ چنین رویدادی بهمثابه رستاخیز آگاهی است. کلام مکتوب خاطره هزارهها را زنده میکند! وحشتِ یکعده از ادبیات شاید بهدلیل همین یادآوریها و بهیادآوردنهاست و مکتوبساختن واقعیت زمانه.» کورش اسدی در رمان «کوچه ابرهای گمشده» با روایتی دیگرگون از تکههایی از تاریخ معاصر ما، گذشته را احضار میکند. شخصیتهای او در مقامِ بیان وقایعی هستند که آنان را به قربانی یا آدمهای مطرود بدل کرده است – واقعیتی پر از فریب و تهاجم. حافظه آنها حول محور گذشتهای دور میزند و در این دورها، از میان تصاویر شخصی جامانده در کنجِ ضمیر شخصیتها، مهمتر از همه «کارون» – شخصیت اصلی رمان- شمایی از یک دوران ساخته میشود. ازاینروست که جز چند شخصیت محوریِ رمان، کارون و ممشاد و پریا و شیده، «فضا» و «مکان» هم در رمان تشخص مییابند. اسدی در گفتوگویش با «شرق» بهمناسبتِ انتشار این رمان از پسِ قریببه دَه سال انتظار، شخصیتهای خود را «وارث یک فضای جنونزده پر از مصیبت و گمگشتگی» میخواند. رویا و هذیانها و پرشهای ذهنیِ راوی و حتا زبان پُرتنش و گاه منقطع رمان، همهوهمه در خدمتِ ساخت جهانِ رمان هستند. کورش اسدی در آخرین اثر چاپشدهاش در زمان حیات، میخواست داستانی خلق کند که مدرن باشد و امروزی اما بناشده بر میراث بهجامانده از قدیم. او در مقالهاش نیز کوشید تبار قصههای قدیم را جستوجو کند، متونی که در نظر او «حاوی شکلِ تفکر و فرم تخیل ما» هستند. او در مسیر جستوجوی این تبار به داستانی میرسد که بهگواه تاریخ ادبیات، نخستین داستان مدرن ماست: «بوف کورِ» صادق هدایت. اسدی از مواجهه هدایت با داستان قدیمی «ویس و رامین» آغاز میکند. اینکه نیت نویسنده – جز گردآوری باورهای قدیم ایرانیان، که پس از مشروطه دغدغه دیگر اهالی ادب همچون دهخدا و جمالزاده نیز بوده- ثبت باورها بود بهقصد نقد یک فرهنگ وامانده و عقب نگهداشتهشده. بهاینترتیب «جامعه عقبمانده آن روز ایران داشت از دورهای کهنه پا به زمانه نو میگذاشت.» از پرسه در متون قدیم است که کورش اسدی نیای پیرمرد خنزرپنزریِ هدایت را پیدا میکند: «پیرمرد خنزرپنزری و بسیاری از عناصر دیگر داستان بیبروبرگرد خود و ما را به ویس و رامین گره میزند و بوف کور به این شکل تبدیل میشود به نخستین داستان فارسی که بهشیوهای مدرن با متون پیش از خود ارتباط برقرار میکند.» در نشست نقدوبررسی «کوچه ابرهای گمشده» هم -که در ادامه میخوانید- شاپور بهیان، نسبتهایی بین شخصیتها و عناصر داستانیِ اسدی با اسلافش مییابد. او رمان کورش اسدی را جزو جریان داستاننویسی جدی، روشنفکری یا «هنرِ مستقل» میداند که دنبال جریان ادبیاتی است که از هدایت آغاز میشود و یکی از شخصیتهای رمان، «ممشاد» را خویشاوندِ «حاجیآقا» میخواند.
و اما روایتِ نشست نقد و بررسی رمان «کوچه ابرهای گمشده». همان روزهایی که رمان کورش اسدی درآمد، همراه با بازنشر مجموعهداستانهای «پوکهباز» و «باغ ملی» از او، بیشتر اهالی ادبیات تصور کردند این رمانِ تازهای است که کورش اسدی پس از سالیانی شهرت در داستان کوتاه و فترتی ناخواسته و خودخواسته، رو کرده تا به جماعتِ رماننویس بپیوندد. آخر برخی از جریانهای مسلط ادبی چندسالی است بر طبلِ ازرونقافتادن داستان کوتاه میکوبند و صرفه را با چاپ رمان میدانند. صرفِ هزینه و وقت برای تدریس طرح و پلات و چه و چه در کارگاههای داستان و مدرس-کارشناس نشر بودن، همه موجب میشد قرعه به نام رمان بیفتد، چنانکه افتد و دانی! اما پای حرف کورش اسدی که نشستیم، دیدیم «کوچه ابرهای گمشده»، همان «پایان محل رویت است» و چند نام دیگر است که مدام عنوان عوض کرده و یک دههای در راه ارشاد و صف طویل مجوز بوده است و سرانجام بدون افتادن در دامِ قرعهها، چاپ شده و ازقضای روزگار در میان خیل رمانهای قطور این روزها و در کنار آنها پشت ویترینها نشسته است. اما، حکایت آن روز سرد زمستانی که بنا داشتیم دوباره سلسلهنشستهایی در نقد و بررسی ادبیات اخیر برپا کنیم، برای آثاری که تفاوتی و اهمیتی داشتند در ادبیات معاصر ما و «کوچه ابرهای گمشده» چنین بود. با احمد غلامی و شاپور بهیان -که از اصفهان آمد برای این نشست- و خودِ کورش اسدی نشستیم به گفتن و نقد رمان و بعد به گپوگفتهایی درباره مسایل نشر و تیراژ و واقعیتهایی که نزدِ مولفان مبهم است، یکیشان قصه چاپ دوم «کوچه ابرهای گمشده» که گویا گفته بودند چند ماه نگذشته از چاپِ اول بناست دوباره چاپ بشود و اسدی با تردید میگفت اگر اینطور باشد که خیلی خوب است! او از رمان دیگری هم گفت که در دست نوشتن دارد «دارم یک کار بلند مینویسم، وقت میبرد تا از آب دربیاید، آنهم با این حساسیتهایی که ما داریم.» و گفت «در پاییز و زمستان راحتترم برای نوشتن، اما در تابستان نمیتوانم بنویسم، اصلا توی حس داستان نمیروم…» از آداب نوشتناش هم گفت که اگر هنوز بود، بهکارِ این نوشته نمیآمد و میماند در صدایی که ضبط شده و شاید در یاد ما. رفتنِ کورش اسدی اما هر چیزِ برجامانده از او را معنادار میکند انگار. حتا آداب نوشتن او را، که چندان تمایلی به نوشتن با کامپیوتر نداشت و بهنظرش نوشتن با مداد و کاغذ، مزه دیگری داشت، و اینکه نوشتن برایش سخت شده بود بهخاطر گِزگِز نوکِ انگشتهایش که هر طبیبی نسخهای برایش داشت اما گزگز تمام نشده بود و او هنوز در فکر چارهاش بود تا رمانش را بیدردسرتر تمام کند… پیش از گپوگفتها، احمد غلامی از رمان گفت، اینکه بعد از مدتها رمانی خوانده است قابل درنگ و تأمل، بهخاطر نگاهِ تاریخی رمان، شخصیتها و نوعِ مواجههشان با وضعیتی که یکسر در حال دگرگونی است. او قرائتی سیاسی از متن داشت و برخلاف برخی منتقدان معتقد بود رمانِ اسدی، رمان جستوجو یا کارآگاهی نیست و اگر هم جستوجویی هست، جستوجوی زمانی است که دارد از دست میرود، جستوجوی وقایع یا تکههایی از گذشته که دارند از بین میروند. «کارون در بستر تاریخ و تحولات اخیر زندگی میکند اما تاریخِ خودش را در ذهن میسازد و تکههایی از گذشته را میآورد که خودِ او را ساخته، جهانی که او میتواند خود را در آن پیدا کند. جهانِ آدمهایی که خیلی زود به تحولات پیرامونشان تن نمیدهند. آریگو نیستند و نَه هم نمیگویند و نمیخواهند روی امکانهای تازه حسابی باز کنند. در بستر تنشهای جامعهاند اما میخواهند همچنان بدیع بمانند درست مانند ماهیت هنر.» شاپور بهیان نیز از زاویه دیگری به رمان نگاه کرد. او بر ارزشهای جامعهشناختی رمان دست گذاشت و انتقاداتی به آخر رمان وارد دانست که در این بخش با احمد غلامی همنظر بود. اما شخصیتِ کارون و بیکنشی او، نظرات متفاوتی را برانگیخت. بهیان معتقد بود کارون از پسِ گشودن گرهها و رازهای رمان برنمیآید و بهتر بود شخصیت دیگری با توان این کار انتخاب میشد و احمد غلامی برعکس، بیکنشیِ کارون را در خدمت فضای رمان دانست و تصویر دوران پرتنشی که رمان در بستر آن میگذرد. جز اینها، بحث به نسبت ادبیات با سیاست و سیاستِ ادبی نیز کشید. کورش اسدی در این بخش حرفهایی خواندنی داشت. «اگر داستانی جنبه سیاسی دارد باید جزو لایههای پنهان آن باشد و اصل قضیه، ماجرا و شخصیت و مسائل دیگر است و ازقضا ممکن است شخصیتِ داستان سیاسی باشد، اینکه چهجوری به آن بپردازیم مهم است. بهنظرم داستان میتواند سیاسی باشد اما هیچ نشانه آشکاری از سیاست نداشته باشد، یعنی سیاست را ببرد در لایههای دیگری و در این لایهها میتوان وجهِ سیاسی داستان را کشف کرد.» درست همان رویهای که خودش در «کوچه ابرهای گمشده»، در لایههای زیرین داستان بهکار گرفت تا بهتعبیر خودش «سایهای از روایت بزرگ» بسازد از طریقِ «بهیادآوردن مدام». اینک چاپ این نشست نیز خود نوعی بهیادآوردن است برای ما و مخاطبان. بهیادآوردنِ رمانی که سرنوشتی همچون نویسندهاش داشت، سالیانی در انزوا مانده بود و بعد که درآمده، باز به گفته خودش، در انزوا بود و کمتر کسی بود که به او رسیده و گفته باشد رمانش را خوانده یا نقد و نظری به گوشش رسانده باشد. گرچه بعد از مرگِ او بهرسم این فرهنگ، خودِ کورش اسدی و آثارش منشأ ذکر خاطراتی شده است و مبنای خویشاوندی یا نقدهایی رادیکال، که در زمان حیاتش گویا گوش شنوایی نبود، یا دهانی برای گفتن! این نشست از روزهای سرد زمستانی مانده بود، چون کورش اسدی نمیخواست حتا بعد از چاپ رمانش از انزوای کامل دربیاید. او بعد از گفتوگویی در مورد «کوچه ابرهای گمشده» (با عنوان «هزار ادبار و تطاول»، بهتاریخِ بیستم اردیبهشت ٩۵) و یک داستان در ویژهنامه دفاع مقدس (با عنوان «باغچهی شهریور» بهتاریخِ سوم مهر ٩۵) و چاپ یک نقد بر «سایه تاریک کاجها» از غلامرضا رضایی (با عنوان «اقلیم اوهام» بهتاریخِ چهارم بهمن ٩۵)، همه چاپشده در روزنامه «شرق»، و چندین گفتوگو با نشریات دیگر خواست چاپِ این نشست به تعویق بیفتد اندکی و این اندکی شد امروز. آخرینبار چندروز پیش از مرگش گفت، حتما حکایتی دارد این تعویق و حکایتش گویا مرگ نویسندهاش بود!
شرق
1 Comment
ناشناس
این هاپیام های بر گزیده ی من است
فکر می کنید کی باعث مرگ او شد .چرا باند های ادبی او را ندیدند .همان بلایی که سر هدایت آوردند این باندها سر او وبقیه آوردند. هر کسی با ها شان نباشد همین بلا را سرش می آورندوندیده اش می گیرند. لازم نیست خیلی بگردیم دنبال دلیل .دلیل این است که می خواهند آنها برای بفیه تصمیم بگیرند/ باندی که سال هاست دارد ادبیات ونشر ها را بازی می دهد در مرگ کوروش اسدی سهم زیادی دارد . این باندحالاانجمن نویسندگان تهران را راه انداخته وجایزه ی تا زه راه انداخته چون دیگر مثل قبل قدرت نداردومی خواهد باز همه ی بازی ها دست او باشد .این باندفکر می کند اگر ۷۰ تا اسم را یدک بکشدوبرود پشت این بچه های از همه جا بی خبر قایم شودو بعد هی از اسم ان ها استفاده کند وانها را جلو گلو له ها بگذاردوبعد هم بگویید این ها ادم ما هستند وجایزه احمد محمود راه بیندازدمی تواند باز مثل قبل حکومت کند .نه دیگر دوران حکومت شما گذشته .چون بازی شما رو شده وچهرهایتان پیداشده .حالا شما را به اسم همه می شناسند .اکر ده تا جایزه راه بیندازید وهر روز یک کارناوال راه بیندارید باز قدرت مند نمی شوید .چون کسی مثل کوروش اسدی از راه می رسد بازی تان را به هم می زند .شما دلتان برای ادبیات نمی سوزد ونسوخته .دیگران را احمق فرض نکنید .چه کسی باور می کند کسانی که نویسنده کشی در تهران راه انداخته اند برای پیشرفت ادبیات انجمن نویسندگان تهران وجایزه راه بیندازندتا پیشرفت کنیم .مگر با جایزه راه انداختن ادبیات پیشرفت می کند .شبانه نویسند ه ها را می کشید وروز برای پیشرفت ادبیات جایزه راه می اندازید .جایز ه ها هیچ وقت نویسنده های متفاوت نویس واقعی مثل کوروش اسدی را نمی بینند چون ازقبل مشخص شده که هم کاندید ها وهم برند ه ها باید کسانی باشند که جلو این گرگ هاتاکمر خم بشوند وبله قربان بگویند تابرنده بشوند .برنده های جایزه احمد محمود هم این را به شما در آینده نشان می دهند .همه برنده هاکسانی خواهند بود که تو یار کشی ها طرف آن ها را گرفتند .ادبیات برای گر گ ها اهمیت ندارد .آنها کسی را بزرگ می کنند که آنها را دایم ودر همه حال تایید کند و سد راه آنها نباشد .از آنجایی که نویسنده های مستقل به گرگ ها باج نمی دهند برای همین آنها را دایم می زنند وخذف می کنند . ما الان کورش اسدی های زیادی داریم که زخم خوردند وافتادند یک گوشه ودارند جان می دهندوگرگ ها منتظر مر گشان هستند . برای گرگ ها کسی ارزشی قایل نیست وآنها باید دایم یار کشی کنند وجایز ه و وانجمن و باند وهر روزی یک چیزی درست کنند تا چیزی به حساب بیایند.کوروش اسدی رفت تا ما را متوجه ی همین نکته کند که با وجود گرگ ها روزهای بد تری برای ادبیات ما در راه است .روزهای خیلی بدتری وبدتری وبدتری/نویسنده های بزرگ وشاخص ما مثل مندنی پور و خسروی و رضا قاسمی وصفدری وکاتب و…یا رفتند یا تو خلو ت شان در حال جان دان هستند.کورش زندگی اش را روی دور تند گذاشت وفقط دور مرگش را تند کرد تا کمتر درد بکشد . انتخابی در کار نیست .ترا وادار به این کارها می کنند .کی از زندگی بدش می آید آخر .ترا به جایی می رسانند که چاره ای نیست جز مرگی زجر آور .کورش عزیز من این راه ش نبود .اینها در آن حدی نیستند که آدم اینقدرجدی شان بگیرد اینقدر رو ی شان حساب کند که مر گش را تند کند ./مرگ کورش اسدی بزر گترین تلخی امسال خواهد بود . همه می دانند چه بر سر اوآمده است وچرا او این کار را کرده است .اما به نظر من نباید مر گ او یا هدایت یا غزاله علیزاده را تقدس کنیم .ادبیات ما پر از نویسنده های کم سال وکم تجربه است .آن ها خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرند . و به مرگ یا خودکشی به عنوان یک راه حل نگاه می کنند .مرگ وخود کشی راه حل نیست .نسل قبل از ما اینقدر از مرگ هدایت تعریف و تمجید کردند که حاصلش اسدی وعلیزاده و.. شد .ما هم اگر خودکشی را تایید کنیم در آینده باز با چنین حوادثی رو به رو می شویم .آن هایی که از مرگ هدایت قصه سرایی می کنند وتعریف های عجیب وغریب می کنند خود شان جرات ندارند برای پختن غذا شیر گاز خا نه شان را باز کنند چه برسد به خود کشی .این ها با مرگ یک نفر دیگرمی خواهند برای خودشان آبرو واعتبار کسب کنند . /اگر اینقدر که بعد از مرگ جناب اسدی در باره اش حرف زده شد درزمان زنده بود نش در باره اش همین ها حرف می زدند و به او می گفتنداو را می بینند خودش را نمی کشت .تا زنده ای در باره ات سکوت میکنند یا می کوبندت وطوری تحقیرت میکنند که برای دیده شدن وبودن به هر چیزی که بتوانی چنگ می زنی وحتی به سیاه لشکر بودن درانجمن کارگری نویسنده گان تهران تن می دهی وبادشمنانت تو یک قاب می ایستی عکس میگیری .نکته جالب این است که که بعد از مرگ کورش اسدی انجمن نویسنده های تهران یک پیام خشک وخالی برایش نمی دهد .وجالب تر اینجاست که بشتر کسانی که در باره ی مرک کورش اسدی زودحرف زدندومطلب گذاشتند جز انجمن نویسندگان کارگری نبودند .این مطلب دارد یک چیزی را به ما می گوید .می گوید حتی وقتی که نیستید ومردید این ها برای شما کاری نمی کنند وفقط می خواهندازتان برای اهداف خودشان استفاده کنند ./رفتار وسکوت نویسنده گان و پیوستن آن ها به گروه های ادبی وپدر خوانده های لا جون وبی سواد ادبیات امروز ایران این پیام را می دهد که ما از تنهایی می ترسیم وحاضر نیستیم مثل اسدی وباقی نویسنده هایی که آن بیرون هستند ومستقل هستند وزیر پرچم کسی نمی روند وبه بازی ها تن نمی دهندهزینه بدهیم .هزینه اش زیاد است .هزینه اش مرگ وگمنامی وتنهایی وتحقیر است .ماتحمل حمله یاسکوت روزنامه ها ومجلات وجایزه ها رادر مورد خودمان نداریم .واقعا من نمی دانم چطوری می شود که مثل کورش اسدی یامحمد رضا کاتب یا امیر حسن چهل تن و… جلو همه بایستی وهمه بزننت وزیر پات را خالی کنند وتو کم نیاوری وباز ادامه بدهی و دست وپا بزنی باز . استاد تراکمه یک حرفی زد در مراسم خاک سپاری که من چند روز مریضش بودم .گفت دل نسل قبل به این خوش است که بعد از آنهانویسندگان خوبی می آیند به صحنه ادبیات وآینده را می سازند.وحالا نویسندگان مستقل ما قبل از پیشکسوت ها یکی یکی دارند میروند یا از نوشتن دست کشیده اند چون ذره ذره نابو دشان کردند .تو ده سال گذشته شما چند بار نویسنده گان مستقل را توانستیداز نزدیک ببینید یا میبینید .کی تا حالا دیده این ها را .هرجا می روی فقط با چند تا اسم رو به رو هستی .همه جا همین چند نفر هستند .توسایتهای دولتی وروزنامه ها وتو نشرها به عنوان کار شناس آن نشرکمر خدمت بسته اند. وهمان چند نفرتو جلسه ی نقد به عنوان منتقد وتو تلوزیون به عنوان نویسنده ی نو گرا وتو بی بی سی به عنوان روشن فکر وتوجایزه ها به عنوان داور ودبیر و…مگر قحطی آدم است.یعنی همه جا همین چند نفر بایدبرای همه تصمیم بگیرند ونماینده ی ادبیات امروز ایران باشند .همین چندنفر شده اند صدای همه ونماینده ی کل ادبیات . مگه میشه مگه داریم/انجمن کارگری نویسنده های تهران نه تنها نماینده ی نویسنده های تهران نیست که نماینده ی آن کسانی که عضو آن شدند هم نیست .آن طور سر پایی هر چیزی را می خواستند تو ۳ ساعت تصویب کردن که توهین به ما بود .باید قبلش به همه می گفتند چی را قرار است تصویب کنند تا ما فکر می کردیم ونظر می دادیم .کسانی که به صورت خود جوش در ابتدای کار نماینده ی شدند وبعد از رای گیری باز به صورت خود جوش هیئت مدیره شدند نماینده های واقعی ما نیستند.آن ها دنبال منافع خودشان هستند یا دنبال چیزی هستند که ما نمی دانیم .امید بستن به این ها احمقانه است .تصمیم ها را می گیرند بعد ظاهر سازی می کنند. بی خود نبود نویسنده های مهم نیامدند ثبت نام کنندفقط صفر کیلومتر ها آمدند .حالا هم جایزه راه انداختند که بچه ها نرونداز انجمن ودنبال جایزه باشند ./فکر کردید میتوانید با لابی کردن با جاهایی بروید آن با لا و مثل قبل هر غلطی خواستید بکنید و همه هم بگویند چشم وکف کفشتان را لیس بزنند چون جایزه وروزنامه ونشرهای خصولتی و معروف دست شماست .ادبیات تیراژ۱۰۰۰ تا که دیگر تسلیم شدن وکفش لیس زدن ندارد .آن هم برای جایزه ای که ۴ تا منتقد درجه ۳ که خودشان هم هنوز بلد نیستند درست بنویسند.آن دوران تمام شد که هر کاری میخواستید می کردید..اگر هچکسی هم هیچ حرفی نزند بهتان باز بدانید کسی شما وجایزه وسایت ونقد تان را آدم حساب نمیکند .حتی نویسنده های جوان براتان کف میزنند تا کتاب شان چاپ بشود وشماها تبلیغش را بکنید .تو اولین پیچ همه شان پیاده می شوند وبه شما می خندند./دوستان عزیز. مشخص اینکه کورش اسدی بعد از این مصاحبه و بعد از نومیدی های مداومی که ذره ذره نابودش کرد دست به خودکشی زد. کورش می دانست که در این دنیا جایی ندارد با وجود کفتارهایی که گفتاردرمانی می کنند با قصه!! دکان سه نبش باز کرده اند و خود را قیم می دانند و انسان های راستین را به گوشه ای هدایت! بگذریم./خانم سیمین کبکانیان چرا باید انجمن زدن نویسنده ها ما را ناراحت کند .هر کسی می تواند به راحتی عضو انجمن شما شود جایزه ی نوبل ادبیات که نیست فقط مختص شما باشد .مدیران انجمن شما راه افتاده اندو التماس می کنند به نویسنده های مستقل که آنها بیایند عضو شوند اما دیدید هچ کدام نیامدند .مطلب این است که به اسم شما عده ای دارند کورش اسدی های ما را می کشند وشما به قتل او افتخار می کنید .عیب ندارد همه ی نویسنده های مستقل را یکی یکی این ها سر شان را ببرند اما خواهی دید هیچ کاری هم برای نویسده ها نخواهند کرد .این یک تصفیه حساب استالینی است .تاریخ ادبیات روس را برو بخوان درست به همین اسم در دوران استالین انجمن زده اند ونویسنده های روشنفکر را نابود کرده اند خواهر من .برای آنها در مسکو همین انجمن نویسنده ها پرونده سازی می کردند و آنها را به سیبری تبعید می کردند تازه زیر نامه آنها را صد ها نویسنده مثل شما امضاءکر ده اند. دقت کن .دقت کن .دقت کن خواهر من ./اگر کتاب بوف کور هدایت عامه پسند باشد اگر شازده احتجاب و خانه روشنان گلشیری عامه پسند باشد اگر ملکوت بهرام صادقی عامه پسند باشد اگردل دلدادگی ومومیا وعسل شهریار مندنی پور عامه پسند باشد اگر وقت تقصیر و چشمهایم آبی بود محمد رضا کاتب عامه پسند باشد اگر رود راوی واسفار کاتبان ابوتراب خسروی عامه پسند باشد اگر من ببر نیستم محمد رضا صفدری عامه پسند باشد «کوچه ابرهای گمشده»کورش اسدی هم حتما حتما حتما عامه پسند است ./کورش اسدی ها زنده هستند. کورش نه مرگ خود که با زندگی اش که به دور از نجاست کوتوله ها بود و بدون باج دادن به کسی الگوی خیلی ها شد. کسانی که از آن ها خواهید شنید به زودی./آز موده را آزمودن خطاست .برای نمونه یک جا را بگو که این باند قدرت طلب رفته اند آن جا وآن کار را به گند نکشیدند .تو نشرها وتو جایزه ها وتو کلاس های داستان نویسی وتو مجله هاو…هر جا رفتند فکر منافع شخصی خوشان بودند و برای گنده شدن هر کار بوده انجام دادند .برای آن ها هچ چیزی جز منافع شخصی وشهرت وگنده شدن اهمیت نداشته وندارد .به گذشته یک نگاه بنداز ونشان بده به ما یک بار اینها یک کار را درست انجام دادند وبه فکر ادبیات وبقیه بودند .چرا حالا باید باز فکر منافع خودشان نباشند .به یک آدم مگر چقدر باید فرصت بدهیم تا مرد بشود .همه عمر چشم بیندازیم که شاید این بار خوب بشوند .این حرف عاقلانه است اخر.