رفتن به محتوا رفتن به فوتر

کورش اسدی در گفتگویی منتشر نشده / نشستی نقادانه با حضور شاپور بهیان و احمد غلامی

6 نظر

  • ناشناس
    ارسال شده 24 جولای 2017 در 1:13 ق.ظ

    جواب آقای شاپور بهیان را هم در زیر مطلب /حکایت کورش اسدی و مرگ خودخواسته / حمید رضا امیدی سرور/ داده ایم

  • این هاپیام های بر گزیده ی من است
    ارسال شده 26 جولای 2017 در 8:38 ب.ظ

    فکر می کنید کی باعث مرگ او شد .چرا باند های ادبی او را ندیدند .همان بلایی که سر هدایت آوردند این باندها سر او وبقیه آوردند. هر کسی با ها شان نباشد همین بلا را سرش می آورندوندیده اش می گیرند. لازم نیست خیلی بگردیم دنبال دلیل .دلیل این است که می خواهند آنها برای بفیه تصمیم بگیرند/

    باندی که سال هاست دارد ادبیات ونشر ها را بازی می دهد در مرگ کوروش اسدی سهم زیادی دارد . این باندحالاانجمن نویسندگان تهران را راه انداخته وجایزه ی تا زه راه انداخته چون دیگر مثل قبل قدرت نداردومی خواهد باز همه ی بازی ها دست او باشد .این باندفکر می کند اگر ۷۰ تا اسم را یدک بکشدوبرود پشت این بچه های از همه جا بی خبر قایم شودو بعد هی از اسم ان ها استفاده کند وانها را جلو گلو له ها بگذاردوبعد هم بگویید این ها ادم ما هستند وجایزه احمد محمود راه بیندازدمی تواند باز مثل قبل حکومت کند .نه دیگر دوران حکومت شما گذشته .چون بازی شما رو شده وچهرهایتان پیداشده .حالا شما را به اسم همه می شناسند .اکر ده تا جایزه راه بیندازید وهر روز یک کارناوال راه بیندارید باز قدرت مند نمی شوید .چون کسی مثل کوروش اسدی از راه می رسد بازی تان را به هم می زند .شما دلتان برای ادبیات نمی سوزد ونسوخته .دیگران را احمق فرض نکنید .چه کسی باور می کند کسانی که نویسنده کشی در تهران راه انداخته اند برای پیشرفت ادبیات انجمن نویسندگان تهران وجایزه راه بیندازندتا پیشرفت کنیم .مگر با جایزه راه انداختن ادبیات پیشرفت می کند .شبانه نویسند ه ها را می کشید وروز برای پیشرفت ادبیات جایزه راه می اندازید .جایز ه ها هیچ وقت نویسنده های متفاوت نویس واقعی مثل کوروش اسدی را نمی بینند چون ازقبل مشخص شده که هم کاندید ها وهم برند ه ها باید کسانی باشند که جلو این گرگ هاتاکمر خم بشوند وبله قربان بگویند تابرنده بشوند .برنده های جایزه احمد محمود هم این را به شما در آینده نشان می دهند .همه برنده هاکسانی خواهند بود که تو یار کشی ها طرف آن ها را گرفتند .ادبیات برای گر گ ها اهمیت ندارد .آنها کسی را بزرگ می کنند که آنها را دایم ودر همه حال تایید کند و سد راه آنها نباشد .از آنجایی که نویسنده های مستقل به گرگ ها باج نمی دهند برای همین آنها را دایم می زنند وخذف می کنند . ما الان کورش اسدی های زیادی داریم که زخم خوردند وافتادند یک گوشه ودارند جان می دهندوگرگ ها منتظر مر گشان هستند . برای گرگ ها کسی ارزشی قایل نیست وآنها باید دایم یار کشی کنند وجایز ه و وانجمن و باند وهر روزی یک چیزی درست کنند تا چیزی به حساب بیایند.کوروش اسدی رفت تا ما را متوجه ی همین نکته کند که با وجود گرگ ها روزهای بد تری برای ادبیات ما در راه است .روزهای خیلی بدتری وبدتری وبدتری/نویسنده های بزرگ وشاخص ما مثل مندنی پور و خسروی و رضا قاسمی وصفدری وکاتب و…یا رفتند یا تو خلو ت شان در حال جان دان هستند.کورش زندگی اش را روی دور تند گذاشت وفقط دور مرگش را تند کرد تا کمتر درد بکشد . انتخابی در کار نیست .ترا وادار به این کارها می کنند .کی از زندگی بدش می آید آخر .ترا به جایی می رسانند که چاره ای نیست جز مرگی زجر آور .کورش عزیز من این راه ش نبود .اینها در آن حدی نیستند که آدم اینقدرجدی شان بگیرد اینقدر رو ی شان حساب کند که مر گش را تند کند ./مرگ کورش اسدی بزر گترین تلخی امسال خواهد بود . همه می دانند چه بر سر اوآمده است وچرا او این کار را کرده است .اما به نظر من نباید مر گ او یا هدایت یا غزاله علیزاده را تقدس کنیم .ادبیات ما پر از نویسنده های کم سال وکم تجربه است .آن ها خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرند . و به مرگ یا خودکشی به عنوان یک راه حل نگاه می کنند .مرگ وخود کشی راه حل نیست .نسل قبل از ما اینقدر از مرگ هدایت تعریف و تمجید کردند که حاصلش اسدی وعلیزاده و.. شد .ما هم اگر خودکشی را تایید کنیم در آینده باز با چنین حوادثی رو به رو می شویم .آن هایی که از مرگ هدایت قصه سرایی می کنند وتعریف های عجیب وغریب می کنند خود شان جرات ندارند برای پختن غذا شیر گاز خا نه شان را باز کنند چه برسد به خود کشی .این ها با مرگ یک نفر دیگرمی خواهند برای خودشان آبرو واعتبار کسب کنند . /اگر اینقدر که بعد از مرگ جناب اسدی در باره اش حرف زده شد درزمان زنده بود نش در باره اش همین ها حرف می زدند و به او می گفتنداو را می بینند خودش را نمی کشت .تا زنده ای در باره ات سکوت میکنند یا می کوبندت وطوری تحقیرت میکنند که برای دیده شدن وبودن به هر چیزی که بتوانی چنگ می زنی وحتی به سیاه لشکر بودن درانجمن کارگری نویسنده گان تهران تن می دهی وبادشمنانت تو یک قاب می ایستی عکس میگیری .نکته جالب این است که که بعد از مرگ کورش اسدی انجمن نویسنده های تهران یک پیام خشک وخالی برایش نمی دهد .وجالب تر اینجاست که بشتر کسانی که در باره ی مرک کورش اسدی زودحرف زدندومطلب گذاشتند جز انجمن نویسندگان کارگری نبودند .این مطلب دارد یک چیزی را به ما می گوید .می گوید حتی وقتی که نیستید ومردید این ها برای شما کاری نمی کنند وفقط می خواهندازتان برای اهداف خودشان استفاده کنند ./رفتار وسکوت نویسنده گان و پیوستن آن ها به گروه های ادبی وپدر خوانده های لا جون وبی سواد ادبیات امروز ایران این پیام را می دهد که ما از تنهایی می ترسیم وحاضر نیستیم مثل اسدی وباقی نویسنده هایی که آن بیرون هستند ومستقل هستند وزیر پرچم کسی نمی روند وبه بازی ها تن نمی دهندهزینه بدهیم .هزینه اش زیاد است .هزینه اش مرگ وگمنامی وتنهایی وتحقیر است .ماتحمل حمله یاسکوت روزنامه ها ومجلات وجایزه ها رادر مورد خودمان نداریم .واقعا من نمی دانم چطوری می شود که مثل کورش اسدی یامحمد رضا کاتب یا امیر حسن چهل تن و… جلو همه بایستی وهمه بزننت وزیر پات را خالی کنند وتو کم نیاوری وباز ادامه بدهی و دست وپا بزنی باز . استاد تراکمه یک حرفی زد در مراسم خاک سپاری که من چند روز مریضش بودم .گفت دل نسل قبل به این خوش است که بعد از آنهانویسندگان خوبی می آیند به صحنه ادبیات وآینده را می سازند.وحالا نویسندگان مستقل ما قبل از پیشکسوت ها یکی یکی دارند میروند یا از نوشتن دست کشیده اند چون ذره ذره نابو دشان کردند .تو ده سال گذشته شما چند بار نویسنده گان مستقل را توانستیداز نزدیک ببینید یا میبینید .کی تا حالا دیده این ها را .هرجا می روی فقط با چند تا اسم رو به رو هستی .همه جا همین چند نفر هستند .توسایتهای دولتی وروزنامه ها وتو نشرها به عنوان کار شناس آن نشرکمر خدمت بسته اند. وهمان چند نفرتو جلسه ی نقد به عنوان منتقد وتو تلوزیون به عنوان نویسنده ی نو گرا وتو بی بی سی به عنوان روشن فکر وتوجایزه ها به عنوان داور ودبیر و…مگر قحطی آدم است.یعنی همه جا همین چند نفر بایدبرای همه تصمیم بگیرند ونماینده ی ادبیات امروز ایران باشند .همین چندنفر شده اند صدای همه ونماینده ی کل ادبیات . مگه میشه مگه داریم/انجمن کارگری نویسنده های تهران نه تنها نماینده ی نویسنده های تهران نیست که نماینده ی آن کسانی که عضو آن شدند هم نیست .آن طور سر پایی هر چیزی را می خواستند تو ۳ ساعت تصویب کردن که توهین به ما بود .باید قبلش به همه می گفتند چی را قرار است تصویب کنند تا ما فکر می کردیم ونظر می دادیم .کسانی که به صورت خود جوش در ابتدای کار نماینده ی شدند وبعد از رای گیری باز به صورت خود جوش هیئت مدیره شدند نماینده های واقعی ما نیستند.آن ها دنبال منافع خودشان هستند یا دنبال چیزی هستند که ما نمی دانیم .امید بستن به این ها احمقانه است .تصمیم ها را می گیرند بعد ظاهر سازی می کنند. بی خود نبود نویسنده های مهم نیامدند ثبت نام کنندفقط صفر کیلومتر ها آمدند .حالا هم جایزه راه انداختند که بچه ها نرونداز انجمن ودنبال جایزه باشند ./فکر کردید میتوانید با لابی کردن با جاهایی بروید آن با لا و مثل قبل هر غلطی خواستید بکنید و همه هم بگویند چشم وکف کفشتان را لیس بزنند چون جایزه وروزنامه ونشرهای خصولتی و معروف دست شماست .ادبیات تیراژ۱۰۰۰ تا که دیگر تسلیم شدن وکفش لیس زدن ندارد .آن هم برای جایزه ای که ۴ تا منتقد درجه ۳ که خودشان هم هنوز بلد نیستند درست بنویسند.آن دوران تمام شد که هر کاری میخواستید می کردید..اگر هچکسی هم هیچ حرفی نزند بهتان باز بدانید کسی شما وجایزه وسایت ونقد تان را آدم حساب نمیکند .حتی نویسنده های جوان براتان کف میزنند تا کتاب شان چاپ بشود وشماها تبلیغش را بکنید .تو اولین پیچ همه شان پیاده می شوند وبه شما می خندند./دوستان عزیز. مشخص اینکه کورش اسدی بعد از این مصاحبه و بعد از نومیدی های مداومی که ذره ذره نابودش کرد دست به خودکشی زد. کورش می دانست که در این دنیا جایی ندارد با وجود کفتارهایی که گفتاردرمانی می کنند با قصه!! دکان سه نبش باز کرده اند و خود را قیم می دانند و انسان های راستین را به گوشه ای هدایت! بگذریم./خانم سیمین کبکانیان چرا باید انجمن زدن نویسنده ها ما را ناراحت کند .هر کسی می تواند به راحتی عضو انجمن شما شود جایزه ی نوبل ادبیات که نیست فقط مختص شما باشد .مدیران انجمن شما راه افتاده اندو التماس می کنند به نویسنده های مستقل که آنها بیایند عضو شوند اما دیدید هچ کدام نیامدند .مطلب این است که به اسم شما عده ای دارند کورش اسدی های ما را می کشند وشما به قتل او افتخار می کنید .عیب ندارد همه ی نویسنده های مستقل را یکی یکی این ها سر شان را ببرند اما خواهی دید هیچ کاری هم برای نویسده ها نخواهند کرد .این یک تصفیه حساب استالینی است .تاریخ ادبیات روس را برو بخوان درست به همین اسم در دوران استالین انجمن زده اند ونویسنده های روشنفکر را نابود کرده اند خواهر من .برای آنها در مسکو همین انجمن نویسنده ها پرونده سازی می کردند و آنها را به سیبری تبعید می کردند تازه زیر نامه آنها را صد ها نویسنده مثل شما امضاءکر ده اند. دقت کن .دقت کن .دقت کن خواهر من ./اگر کتاب بوف کور هدایت عامه پسند باشد اگر شازده احتجاب و خانه روشنان گلشیری عامه پسند باشد اگر ملکوت بهرام صادقی عامه پسند باشد اگردل دلدادگی ومومیا وعسل شهریار مندنی پور عامه پسند باشد اگر وقت تقصیر و چشمهایم آبی بود محمد رضا کاتب عامه پسند باشد اگر رود راوی واسفار کاتبان ابوتراب خسروی عامه پسند باشد اگر من ببر نیستم محمد رضا صفدری عامه پسند باشد «کوچه ابرهای گمشده»کورش اسدی هم حتما حتما حتما عامه پسند است ./کورش اسدی ها زنده هستند. کورش نه مرگ خود که با زندگی اش که به دور از نجاست کوتوله ها بود و بدون باج دادن به کسی الگوی خیلی ها شد. کسانی که از آن ها خواهید شنید به زودی./آز موده را آزمودن خطاست .برای نمونه یک جا را بگو که این باند قدرت طلب رفته اند آن جا وآن کار را به گند نکشیدند .تو نشرها وتو جایزه ها وتو کلاس های داستان نویسی وتو مجله هاو…هر جا رفتند فکر منافع شخصی خوشان بودند و برای گنده شدن هر کار بوده انجام دادند .برای آن ها هچ چیزی جز منافع شخصی وشهرت وگنده شدن اهمیت نداشته وندارد .به گذشته یک نگاه بنداز ونشان بده به ما یک بار اینها یک کار را درست انجام دادند وبه فکر ادبیات وبقیه بودند .چرا حالا باید باز فکر منافع خودشان نباشند .به یک آدم مگر چقدر باید فرصت بدهیم تا مرد بشود .همه عمر چشم بیندازیم که شاید این بار خوب بشوند .این حرف عاقلانه است اخر.

  • بهرام
    ارسال شده 29 جولای 2017 در 2:44 ب.ظ

    باسلام به همه ارواح شریف
    برای من این دوگفته ازهمه جاندارترآمد:
    شاپور بهیان: نکته دیگر درباره رمان که شاید به همین روحیه کارون برگردد، این است که گفت‌وگوها در نمی‌گیرد. ..چرا گفت‌وگو بین شخصیت‌ها اتفاق نمی‌افتد تا به نتیجه برسد. آیا این مقصد هدفمند نویسنده بوده؟

    کورش اسدی”…کارون شخصیتی دارد که بیشتر در گذشته است و به‌نظرم اتفاق اساسی که برایش می‌افتد حضور پریا است. کسانی هم که با پایان رمان و مونولوگِ پریا مخالف‌اند به این دلیل است که گفتارِ آخر تمام واقعیت را جور دیگری جلوه می‌دهد، اصلا معلوم نیست آخرش دیوانه می‌شود یا نه، پایان رمان لحظه‌ای است بین جنون و واقعیت.”
    روحش شاد.

  • نظر استاد تراکمه در باره ی انجمن نویسندگان تهران وباند آن
    ارسال شده 30 جولای 2017 در 3:15 ب.ظ

    کانون نویسندگان ایران» تنها نهاد قدیمی و موجهی‌ست که باید پذیرفته شود و از نویسندگان حمایت کند. اینجا با حرفه‏‌ی‏ بقالی یا کفاشی روبرو نیستیم که تنها موضوعات صنفی را دنبال کنیم. صحبت از خلاقیت و کار خلاقه است و اینکه اگر و مگر در کار خلاقه یعنی فاتحه‏ ادبیات خوانده شده و پرِ پرواز خالق آثار را چیده‌ایم.پس چه مواجهه یا تعاملی می‌توان با انجمن قلم داشت؟ این‌ها از نظر مالی بودجه‌هایی دارند و دکان‌هایی درست کرده‌اند که به هیچ‌کجا پاسخگویی ندارند. حتی می‌توان گفت حرفه‌ای این کار هستند و ادبیات، شغل و کاسبی‌شان است مثل فردی که کارمند فلان اداره است، آزادی بی‌قید و شرط جزء ابزار خلاقیت است و نباید برداشت لاقیدی و… از آن داشته باشیم. نویسندگی کار خلاقه است نه یک حرفه. وقتی سانسور را اعمال می‌کنیم، نویسندگی دیگر کار خلاقه نیست و تنها یک تخصص است، اتفاقی که امروز شاهدش هستیم.

  • نظر استاد تراکمه در باره ی داستان
    ارسال شده 30 جولای 2017 در 4:28 ب.ظ

    نویسندگی دیگر کار خلاقه نیست و تنها یک تخصص است، اتفاقی که امروز شاهدش هستیم.کاری که سانسور با داستان‌نویسی می‌کند همین است که بخش خلاقه ادبیات و جریانی که از جمال‌زاده و هدایت شروع شد را حذف می‌کند و داستان‌نویسی را به یک تخصص تبدیل می‌کند. امروز هم ادبیات ما به یک تخصص تبدیل شده و ازدیاد کارگاه‌های داستان‌نویسی هم به همین دلیل است. البته بخش خلاقه هم نیاز به آموزش و کارگاه و…. دارد.خصص ابزار دست نویسنده است تا بتواند آن بی‌شکلی را شکل بدهد که به خلاقیت هنرمند نیاز دارد. یعنی وقتی صِرف تخصص داشتن مطرح باشد، دیگر قرار نیست یک بی‌شکلی شکل‌ بگیرد و تو می‌خواهی یک ساختمان با نقشه قبلی بسازی. اما بلایی که نگاه ایدئولوژیک بر داستان و ادبیات نازل کرده، حذف بخش خلاقه در ادبیات و درعوض رشد بخش تخصصی آن است.امروز در ادبیات داستانی ما به‏‌جای داستان‌‏نویسان خلاق و داستان‏‌های خلاقانه با داستان‏‌نویسان متخصص مواجه هستیم؛ داستان‏‌نویسان و داستان‏‌هایی که ادامۀ هدایت و چوبک و گلستان و گلشیری و… نیستند بلکه ادامۀ مشفق کاظمی و حسینقلی مستعان و جواد فاضل و… هستند. بخش عمدۀ این تقصیر هم بر گردن نگاه ایدئولوژیک به ادبیات است و نیز استفاده از ادبیات برای تبلیغ با حذف غیرخود‏‌ی‌ها و کمک نهاد سانسور.چه اتفاقی در این سال‏‌ها افتاده که یک‌باره مواجه شدیم با جوانان علاقه‌مندی که فن و لِم داستان‌نویسی هم بلد هستند اما بلد نیستند داستان بخوانند و ضرورت داستان خواندن را نمی‌دانند درحالیکه آنچه که پیش‌تر وجود داشت این بود که از خواندن به نوشتن می‌رسیدیم.وقتی هیچ چیز سر جای خودش نباشد چنین اتفاقاتی هم می‌افتد. وقتی نویسنده‏ای‏ بزرگ از یک اثر متوسط تعریف می‌کند، شاید به این دلیل است که احساس ضرورت کرده تا یک جوان را تشویق کند. اما چرا نباید فریاد بزنیم که داستان‌نویسی ما دیگر اثر ماندگار خلق نمی‌کند؟ ده، بیست سال پیش چنین چیزی را به صراحت نمی‌گفتیم چون هنوز گمان می‌کردیم داستان ماندگاری در این گوشه و کنار در حال نوشته شدن است؛ ولی امروز به جایی رسیده‌ایم که نمی‌توان از آن چشم پوشید. ده، پانزده سال پیش هنوز تنشی میان نویسنده و سانسور وجود داشت و این تنش منتظر یک جرقه بود. امروز دیگر سانسور درونی شده و اکثرا سطح پرواز محدود را پذیرفته‌اند. به ‏همین دلیل است که دیگر جای تعریف از داستان‌های متوسط نیست.من هم به دنبال این دلیل هستم که چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ وقتی به خوانده‌ها و برداشت‌هایم از شروع داستان‌نویسی فکر می‌کنم، می‌بینم آن بخش خلاقه در داستان‌نویسی مرده است و آنچه که ادامه حیات داده متاسفانه، همان‏طور که قبلا گفتم، مشفق کاظمی‌ها و جواد فاضل‌ها و حسین‌قلی مستعان‌هاست. امروز داستان هدایت و چوبک و گلشیری در جریان داستان‌نویسی ما ادامه نیافته پس دیگر جایی برای تعارف نداریم.ین‌ها خیلی هوشیارانه نویسنده‏ مستقل را حذف کرده‌اند و سطحی میان‏مایه از ادبیات را تعریف کرده‌اند و خیلی‌ها، از نسل خود ما هم، با دولت به تعامل رسیده‌اند و این سطح میانه را اجرا می‌کنند

  • نظر استاد غفارزادگان در باره ی پدر خوانده های مردنی ادبیات و باند بازی ها
    ارسال شده 31 جولای 2017 در 5:04 ب.ظ

    غفارزادگان ادامه داد: مسائلی از این دست میان ناشر و نویسنده کم نیست. نه قانون مشخص و مدونی و نه مرجعی برای رسیدگی وجود ندارد. ناشرها چون پای سرمایه در میان است، در این‌گونه موارد با هر عقیده‌ای کنار هم‌اند. ناشر خصولتی و خصوصی و دولتی چنان برادروار کنار هم می‌نشینند، تو گویی بهشت برین است و آزاده‌تر از این مردم، مردمی نیست. ولی چون نویسندگی در ایران حرفه‌ای نیست، یعنی نویسنده از طریق کارش ارتزاق نمی‌کند، نویسنده‌ها متفرق‌اند. چون پولی نیست که بر سر آن جنگ و جدل کنند. چون یاد گرفته‌اند با اسم مستعار برای تلویزیون و سینما بنویسند و پول خوب بگیرند و با اسم واقعی‌شان در ۵۰۰ نسخه بروند در کسوت روشنفکری و حرف‌های صد تا یه غاز. هر جا که پای کار مجانی و مفت در میان باشد آثار، بی‌ارزش و افراد بی‌قرب می‌شوند و اشخاص دودوزه‌باز و نویسنده‌نما جمع می‌شوند تا چشم سر و همسر را کور کنند. سنگ مفت گنجشک مفت _ همان‌طور که جمع شده‌اند _ با طیب خاطر پول برای چاپ کتاب‌شان می‌دهند. پای هر قراردادی امضا می‌گذارند، به هر ذلت و نکبتی تن می‌دهند و نقش سیاهی‌لشکر نوچه‌پرورها را بازی می‌کنند؛ تا مثلا املا انشایی از خودشان چاپ بزنند و در کافی‌شاپ‌ها مجالس سرور و شادمانی برپا کنند.

    او همچنین گفت: ناشرهای ما دیگر به نویسنده‌های واقعی نیازی ندارند، چون همین آقایان و خانم‌ها نقش نویسنده را با اشتیاق و بدون غر زدن برای‌شان بازی می کنند و ویترین‌های‌شان را با نوشته‌های مبتذل و فاقد ادبیت‌شان پر می‌کنند و خواننده‌های‌شان را هم تربیت می‌کنند با همین کارهای مضحک و سهل‌الهضم تا نوکیسه‌های جامعه دزدزده از قافله خواندن هم عقب نمانند؛ افرادی که در کارگاه‌های بدلی با مدرس‌های بدلی و سواد و دانش بدلی تولید جمعی شدند برای سری‌دوزی. از سخن دور افتادم. حرفم این است هر کسی دلش به حال فرهنگ و ادبیات این مملکت می‌سوزد باید کاری بکند. از وزیر و وکیل بگیرید تا ناشر و نویسنده‌اش. این سرنایی است که از ده – دوازده سال پیش، خودِ همین نویسنده‌ها شروع کردند به زدن و اتفاقا اشخاص نامداری هم سرنازن این ماجرا بودند و هستند هنوز، صدایش حالا درآمده و گوش‌ها را کر می‌کند.

    او درباره‌ دیگر مطالبات اهل قلم اظهار کرد: در قراردادها باید تجدید نظر صورت بگیرد و حقوق مولف و ناشر به طور یکسان رعایت شود. بالاخره مرجعی باید باشد که نویسنده بتواند حق تالیف خود را از ناشر بگیرد، حتی همان مقدار ناچیز و شرم‌آور را. جایی باید باشد که نویسنده بتواند حاصل عمرش را از چنگ فلان حقه‌باز نجات بدهد. به جای این کارهای به‌ظاهر کم‌اهمیت اما تعیین‌کننده‌ وضع فرهنگ و ادبیات، باز از یارانه صحبت می‌شود. با این روش‌ها نمی‌توانید خواننده تربیت کنید. خواننده باید در میان خانواده و مدرسه و جامعه تربیت شود. به جای یارانه، کار فرهنگی بکنید. فکری به حال آموزش و پرورش‌تان بکنید. من معلم هستم و می‌دانم چه دارم می‌گویم. این یارانه‌ها در نهایت به جیب همان چاپچی‌ها می‌ریزد؛ نه هیچ‌کس دیگر. در آن طرف هم یعنی در مراکز دولتی مساله روشن‌تر از این حرف‌هاست. تعدادی چهره ثابت و شناخته‌شده آماده‌ بلعیدن پول‌های سرسام‌آورند. زنبیل به دست در نوبت گرفتن کارهای سفارشی‌اند. حالا دیگر کارها پررونق‌تر هم شده است. با پول ملت جایی سفارش کاری می‌دهد. طرف پول را می‌گیرد و یک کار مدیریت‌پسند تحویل می‌دهد. بعد همان کار در یک ناشر خصولتی با قرارداد خوب چاپ می‌شود و ارشاد هم زود و سریع مجوزش را صادر می‌کند. بعد فصل جوایر دولتی می‌رسد. این رفقا هم داورند، هم بررس‌اند، هم ممیز. برای هم کارگشایی می‌کنند و نوبت به سکه‌ها می‌رسد. ارشاد هم دارد نگاه می‌کند، چون بی‌دردسر است. این آقا یا خانم نویسنده ارزشی‌ است. چرا؟ چون پول و سکه درو می‌کند و مطابق سلیقه کار می‌نویسد. من خیلی صریح می‌گویم تا این مسائل جمع نشود، ادبیات ما وضعش از چیزی هم که هست بدتر خواهد شد؛ چه در بخش خصوصی چه در بخش دولتی.

    غفارزادگان در پایان گفت: عملکردها مثل دو روی یک سکه است. وزارت ارشاد اگر می‌خواهد کاری بکند، در حوزه خودش حساب و کتاب داشته باشد. می‌ماند منِ نویسنده. می‌توانم دودوزه‌بازی کنم. می‌توانم در داوری حق‌کشی کنم. می‌توانم یکی را بایکوت و تحقیر کنم و برایش پاپوش بدوزم. می‌توانم به عنوان بررس در فلان نشر روی ارشاد دوره احمدی‌نژاد را سفید کنم. می‌توانم خودم را تا حد چماقدار یک ناشر پایین بیاورم. می‌توانم فرمایشی‌نویس بشوم. اما یادمان باشد ادبیات بی‌رحم است. سلوک نوشتن را رعایت نکنی، مفتضحت می‌کند؛ چنان که خیلی از مدعیان را ضایع کرد که هنوز پرده‌ها برنیفتاده است.

    گفت‌وگو: فرزاد گمار – خبرنگار ایسنا

ارسال نظر

0.0/5