رفتن به محتوا رفتن به فوتر

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (بخش نخست) / حسام جنانی

21 نظر

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 3:24 ق.ظ

    بسیار عالی. دست مریزاد

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 10:49 ق.ظ

    رستاخیز کلمات شفیعی کدکنی ترجمه است نه کتاب تالیفی. از اینجا میشه فهمید نویسنده این مقاله کلا اینکاره نیست

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 11:49 ق.ظ

    رستاخیز کلمات «درس‌گفتارهای» شفیعی کدکنی است در خصوص فرمالیسم روسی. این کتاب اثر ترجمه نیست، تألیفی است.

    عنوان: رستاخیز کلمات: درس گفتارهایی در باره نظریه ادبی صورتگرایان روس؛ تالیف: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ مشخصات نشر: تهران، سخن، ۱۳۹۱، در ۵۰۹ ص، شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۶۲۶۳

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 12:39 ب.ظ

    دقیقا درسته. در حال مطالعه ی این کتاب هستم.کتاب رستاخیز کلمات مجموعه ی درسگفتارهای آقای کدکنی در دانشگاه تهران است و البته چند مقاله ی پراکنده از خودشان و چند مقاله ی ترجمه ای از دیگران هم در این کتاب هست.

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 1:48 ب.ظ

    داستایوفسکی از اولین اثر تا آخرین اثر به ما نهیب می زند که “چیزی غیر از عقل بر تو حکمفرماست و عقل تنها توجیه گر سنخ روانی شخصیت توست.”
    گرایش جناب گلشیری به فرمالیسم روسی نتیجه مطالعه ی عمیق ایشان در نظریه های ادبی نبود بلکه تنها واکنش روانشناختی به اوضاع و احوال درونی و جامعه ی خود بود. تا اینجا هیچ مشکلی نیست و همه چیز طبق طبیعت آدمی پیش می رود ولی مشکل از جایی شروع می شود که این نگاه غیرعقلانی نزدیک سه دهه حاکم تمام جریان های ادبی این کشور می شود. نتیجه از همان اول قابل پیش بینی بود: کمای ادبی.
    با تمام احترامی که برای شرافت و شخصیت آقای کدکنی و گلشیری قایلم ولی معتقدم بلای بنیان کنی که کدکنی بر سر شعر آورد گلشیری هم بر سر داستان آورد. یعنی ادبیات را از زندگی مردم کوچه و بازار ستاندند و به پستوهای دانشگاهها بردند. یعنی نویسنده و شاعر را به تکنسین و متخصص تقلیل دادند. یعنی عرصه ی فراخ و نبوغ و خلاقیت هنری را به ریاضی و آمار و عمران چلاندند و همین شد که امروز ادبیات تاثیرگذار بر فرد و جامعه ی شاملو و مشیری و احمد محمود و ساعدی و دانشور و اخوان رسید به ادبیات خنثی و بی رنگ و بوی امروزه که روز به روز در خود فرو و فروتر می ریزد.

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 2:32 ب.ظ

    دوستان این گفته خود شفیعی کدکنی است کتاب حاصل ترجمه آزاد نوشته های فرمالیست های روسی است باضافه چند مقاله از خود شفیعی که قبلا در مجلات چاپ شده. مقدمه کتاب رو بخونید. این کار شفیعی کدکنی از نظر قوانین کمی رایت جرم است

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 2:50 ب.ظ

    این کتاب نیست جزوه دانشگاه تهرانه که دانشجویان تایپش کردند و شفیعی ویرایشش کرد. خودشم گفته درس گفتارها حاصل ترجمه آزاد مقالات فرمالیستهای روسی است. تبدیل جزوه و ترجمه مقالات دیگران به کتاب و سودآوری از اون اخلاقی نیست و مغایر قوانین کپی رایته

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 4:22 ب.ظ

    تنها بخش کمی از کتاب رستاخیز کلمات ترجمه است. نمی‌توان آن را کتاب ترجمه خواند. در بازار کتاب نیز به اسم کتاب تألیفی بیرون آمده و معرفی شده است. در ضمن بهتر است به جای به حاشیه کشاندن بحث به جان کلام مؤلف مقاله توجه کنیم.

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 7:45 ب.ظ

    تشکر از مد و مه به خاطر فراهم کردن امکان گفتگو. بحث بحث خیلی خوبیه و چه بسا عالی. صادقانه میگم که من آقای حسام جنانی رو نمی شناسم ولی صمیمانه تشکر می کنم از ایشون که به جای بحث های کلیشه ای به ریشه ها توجه کرده. البته فکر می کنم گناه گلشیری نیست که فرمالیسم مهمترین جریان ادبی بعد انقلاب شد بلکه گناه از ما بود که چشم بسته راه او ن رو ادامه دادیم و خیلی وقت ها، خیلی خیلی وقت ها اون رو واسه خودمون بت کردیم

  • ناشناس
    ارسال شده 9 سپتامبر 2018 در 10:01 ب.ظ

    برعکس نویسنده مقاله من فکر میکنم نسل جدید جامعه ی ادبی در حال گذار از گلشیری است.

  • ناشناس
    ارسال شده 10 سپتامبر 2018 در 10:38 ب.ظ

    مطلب بسیار خوبی بود اما به چند مورد باید توجه بیشتری شود:
    ۱٫ گلشیری هنگام نوشتن داستان، کاملن تحت تاثیر فرمالیسم و نظرات _یا با اغماض، نظریات_ خودش درباره‌ی ادبیات نیست. برطبق فرمالیسم، در داستان گلشیری، مثل داستان نویسنده‌های دیگر، فرم و محتوا در تقابل نیستند، چون اساسن چنین تقابلی وجود ندارد. و تاثیر نظرات گلشیری بر داستان‌هایش، مسئله‌ی مجزایی‌ست که باید جداگانه به آن پرداخت.
    ۲٫ تنها گلشیری را مسئول وضعیت ادبیات داستانی ایران دانستن اشتباه است. داستان‌های خود گلشیری منطبق بر نظرات‌اش نیست و کل ادبیات داستانی را یکسره متاثر از این نظرات دانستن، نگاهی تقلیل‌گراست. همچنین باید به تاثیر داستان‌های _نه نقد و نظرات_ گلشیری بر نویسندگان نسل‌های بعدی توجه بیشتری شود.
    ۳٫ ایجاد دوگانه‌ی ادبیات جدی/غیرجدی(عامه‌پسند) منحصر به گلشیری نیست و همیشه و همه‌جا حضور دارد. به عنوان مثال نویسنده‌ای مثل محمدرضا کاتب هم به این دوگانه اعتقاد دارد و چندان متاثر از گلشیری نیست.

  • ناشناس
    ارسال شده 11 سپتامبر 2018 در 9:31 ق.ظ

    نویسنده مقاله بحثش رو با یه نقل قول از محمد تقوی شروع کرده. محمد تقوی هم از تأثیر زیادی که گلشیری روی دیگران داشته حرف زده. به نظرم قصد نویسنده مقاله هم این نبوده که بگه هر دردی الان داریم به خاطر گلشیری بوده. اما به هر حال، نمیشه نقش گلشیری رو توی شکل‌گیری ادبیات داستانی بعد از انقلاب نادیده گرفت. گلشیری در کنار صادق هدایت مهمترین نویسنده تاریخ ادبیات داستانی ایران معرفی شده. بنابراین «تقلیل‌گرایی» نیست اگه نقشش رو تو ادبیات ایران خیلی پررنگ بدونیم و از مضراتی هم که این نقش پررنگ داشته حرف بزنیم. در واقع باید حرف بزنیم. بسه هر چی حرف کلیشه‌ای در مورد این شخصیت‌ها گفته شده. مثل بادکنک فقط بادشون کردن. در حال حاضر هیچ‌کس واقعا نمیدونه مختصات فکری کسایی مثل گلشیری و هدایت و صادقی چطور بوده. اگه پیشرفت فکری می‌خوایم راهی جر نقد کردن نداریم. گلشیری و هدایت و صادقی و براهنی و ساعدی و غیره و غیره اونقدرا هم که ما فکر می‌کنیم «غول» نبودن. اغراق نیست اگه بگیم میزان فهم و درکشون از فلسفه و ادبیات و تاریخ زیر حد متوسط بوده.

  • ناشناس
    ارسال شده 11 سپتامبر 2018 در 12:14 ب.ظ

    بنده هم موافق ایجاد بحث و نقد کردن هستم. هنگام بحث و نقد هم میان هدایت و گلشیری و دیگر نویسندگان تفاوتی وجود ندارد. و اتفاقن گلشیری نویسنده‌ی محبوب من نیست اما مواردی که گفتم مربوط به این مطلب بود؛ نه جایگاه گلشیری در ادبیات. نگاه تقلیل‌گرایانه از همان تاکید ابتدای نویسنده بر «یک راه» مشخص است. نقش گلشیری بر ادبیات ما انکارناپذیر است. اما همانطور که نباید شیفته‌گان گلشیری تمام ادبیات داستانی را به نام او و کلاسش بزنند، نباید تاثیرات منفی گلشیری را هم بیش از حد بزرگ کرد و سپس همه چیز را خلاصه کرد در بدفهمی‌اش از فرمالیسم. البته باز هم می‌گویم که مطلب خوب و بحث‌برانگیزی‌ست. اما هر نقدی هم خودش در معرض نقد قرار دارد و از همین راه نقد و گفتگو می‌توان به نیاندیشیده‌های بیشتری اندیشید. درباره‌ی «زیر متوسط» بودن این نویسندگان، مخصوصن درمورد براهنی، موافق نیستم. هر نویسنده‌ای را باید با توجه به کشور و زبان اجتماع‌اش سنجید و میزان دانش نویسندگانی که ذکر کردید بسیار متفاوت از هم است. البته براهنی در معیار جهانی هم «زیر متوسط» نیست.

  • ناشناس
    ارسال شده 11 سپتامبر 2018 در 3:46 ب.ظ

    دوست ۱۴:۱:۲۱ کاملا درست می فرمایید که به گذشته باید نگاه انتقادی و البته منصفانه داشت. من هم وقتی به عقب برمی گردم ضعف های بزرگ و البته تندروی های بزرگتری در کارنامه ی صد سال داستان نویسی ایران می بینم ولی انصافا بیاییم و با خودمان صادقانه و بدون رودربایستی روبرو شویم و مقایسه ی کوچکی بین قبل از گلشیری و بعد از گلشیری داشته باشیم.
    وقتی هدایت را می خوانیم، می فهمیم هدایت دنیایی داشت و همه چیز را در دنیای تاریک خودش تفسیر می کرد. در بزرگ علوی جهان آرمان های عدالت خواهانه را می بینیم. جهان فروید را از خط به خط جملات چوبک می فهمیم و زندگی عبث را از همان ملکوت و چند داستان دیگر صادقی و همینطور جلال و دولت آبادی و محمود و ساعدی و … هر کدام جهان را در هندسه ی ذهن خودشان تفسیر می کردند و به اصطلاح اتاق فکر همگنی داشتند ولی حالا چه؟ نسل گلشیری به بعد چگونه به جهان نگاه می کرد؟ خودتان را خسته نکنید. هیچ چیزی در کار نیست. تنها شاخه ای به شاخه ای پریدن و بس. هر کدام از مجکوعه ی داستان ها را که بخوانیم از گلشیری و مندنی پور و خسروی و معروفی و … – بهترین نویسندگان بعد از انقلاب- یک داستان در مورد جنگ است، دومی در مورد جبر و اختیار، سومی دیکتاتوری، چهارمی عشق ، پنجمی از خود بیگانگی و … مکان ها همه اینگونه سیال و آدم ها هم همینگونه جورواجور و چیزی به جز تشویش و آشفتگی نیست. واقعا چرا نویسنده ی بعد از انقلاب جهان ندارد؟

  • ناشناس
    ارسال شده 11 سپتامبر 2018 در 4:14 ب.ظ

    پرسشی که دوست ۲۰:۱۶:۳۱ مطرح کرده‌اند به نظرم پاسخش روشن است: فرم‌زدگی‌ افراطی. نویسنده بعد از انقلاب جهان ندارد چون شیفته فرم و تکنیک شده است. چون بنا به فرمایش جناب گلشیری، نویسنده جدی یعنی جستجوگر تکنیک. وقتی همه کار یک نویسنده جدی با جستجوی فرم تعریف می‌شود خود به‌ خود اجتماع و جهان بیرونی در سایه قرار می‌گیرد و به فراموشی سپرده می‌شود. خیلی واضح است. تأثیر مخرب گلشیری یعنی همین. به نظرم نویسنده مقاله به نکته بسیار مهمی اشاره کرده‌اند در این مقاله.

  • ناشناس
    ارسال شده 11 سپتامبر 2018 در 6:00 ب.ظ

    امیدوارم حالا که شاخک های نویسنده ی این مقاله به نکته ی مهمی حساس شده این بحث را تا جایی که امکانش هست ادامه دهند. البته من روزی را آرزو نمی کنم که جریان فرمالیسم از ادبیات ما حذف شود بلکه آرزو می کنم صدایی باشد در میان صداها و جریانی باشد در میان تکثر جریان ها. برای پاسخ به چرایی سیطره ی فرمالیسم بر ادبیات داستانی فکر می کنم چند نکته ی مهم را به نکات خوب نویسنده باید اضافه کرد. اول حذف جریان چپ از زیست سیاسی و فرهنگی جامعه در دهه ی شصت. اگر جریان چپ با آن همه نویسنده و شاعر و تئورسین حذف و یا بهتر بگوییم اخته نمی شد آیا صدای گلشیری اینقدر بالا می گرفت؟ دوم شکست آرمان های روشنفکری بعد از انقلاب و به خصوص در دوران جنگ و اختناق دهه ی شصت. برای یک روشنفکر بعد از شکستی به آن بزرگی آیا بهتر نیست برود و در انزوا با کلمات و فرم ها بازی کند؟ سوم هم جریان کارگاه های داستان نویسی آقای گلشیری و البته کلاس های شاگردان ایشان و شاید هم کمی گردش مالی این کارگاه ها. چهارم هم شخصیت درونگرا و گهگاه عصبی و ستیزه جو خود آقای گلشیری.

  • فرزان
    ارسال شده 16 سپتامبر 2018 در 5:28 ق.ظ

    متأسفانه تصویر گلشیرى در این یادداشت چندان واقعى از کار درنیامده است. اول این که بحث هاى نظرى او دقیقاً برداشت هاى خودش بودند از خوانده هاش و نیز تجربه ى شخصى اش در نوشتن داستان. ادعایى جز این نداشت گلشیرى، و برداشت خود آدم همیشه صادقانه ابراز مى شود و مبتنى بر یقین است. دوم، او خوب آگاه بود که نویسندگى را نمى شود به ضرب نظریه و یا تحمیل تکنیک یا اصولاً از هیچ راهى به دیگرى آموخت. بله، مى شود به ضعفى در داستانى اشاره کرد یا از خطاهایى ابتدایى پرهیز داد، اما قصه ى “شاگردان” و “کلاس” ماجراى زورچپان کردن نظریه بر کار انجام شده و تحمیل فوت وفن هاى شخص استاد بر داستان مستقل نبود، ابداً. حضور در کارگاه داستان گلشیرى راهى بود براى کم تر حس تنهابودن در مقام قلم به دست عاشق داستان را با خود کشیدن، براى تشویق شدن به این که نقد شوى و گلشیرى هم نقد شود و بعد برگردى خانه و تنها و عرق ریزان بکوشى داستان خودت را بنویسى، و تا هشیار بمانى و قلم ات را نه به پول و قدرت بفروشى نه به منیت هاى خودت و نه به تئورى. سه، هوشنگ گلشیرى در مقام آدمى که با نظریه و قطعاً با نقد ناآشنا نبود و داستان نویسى زبده بود ممکن است مطلبى را بد فهمیده یا در انتقاد از اثرى تند رفته یا داستانى با ضعف هایى نوشته یا در گیرىدار جدلى اصلاً بى حوصلگى یا بى اعتنایى یا بدسلیقگى نشان داده باشد، اما این ها او را مسئول داستان هاى بدى که دیگران ممکن است نوشته باشند و وضع سواد ادبى و ادبیات و نشر و مطبوعات ادبى و غیره نمى کند، به هیچ وجه. جدا از این ها، کاش خودش بود و با نویسنده ى مقاله وارد مباحثه اى جدى مى شد، چون نتیجه درهرحال خواندنى مى بود. خسته نباشید به نویسنده ى مقاله، اما جاى گلشیرى خالى!

  • ناشناس
    ارسال شده 17 سپتامبر 2018 در 7:48 ب.ظ

    برداشت های گلشیری برداشت‌ های خودش بودند اما برداشت های خودش حالا چه صادقانه چه غیرصادقانه “سوء برداشت” بودند
    اتفاقا فرآیند نوشتن گلشیری مصداق بارز تحمیل ضرب و زوری نظریه به داستان بود. گلشیری با اصول فرمالیسم داستان مینوشت در حالیکه فرمالیست ها با اصول خود، داستان ها را تحلیل میکردند.

  • فرزان
    ارسال شده 18 سپتامبر 2018 در 4:09 ق.ظ

    گمان می کنم گلشیری، داستان نویسی گاه نه چندان خوب، گاه به کفایت خوب، گاه به شدت درخشان، می توانسته حضورِ چارچوبی، شکلی، مسیرِ حرکتی، درجه و گونه ی روابطی را تشخیص بدهد توی داستان اش، شاید در همان لحظه ها که داستان داشته خودش را بر او آشکار می کرده. (البته واقعاً نمی دانم این فرآیند نزد او دقیقاً چه طور اتفاق می افتاده است و ادعایی هم ندارم.)

    از این نظر تصدیق بفرمایید هر داستان (شامل حتا قصه ی یک فیلم یا یک حکایت منظوم) چه ما به یقین بدانیم انسجام ندارد و ظن مان یک راست برود به این که نظریه بر آن تحمیل شده، چه داوری مان درباره اش این باشد که منسجم از کار درآمده، به هرحال فرمال هست، خودبه خود، که یعنی واجدِ شکلی یا طرحی است، که این شکل در بهترین حالت عیناً با عنصر انسانی، با دیدگاه انسان از جهان و از خود، تناسب دارد.

    چنین فرمالیزم ازقضا چندان بی ربط نیست به تکنیک: شگرد و بازی زبانی و ترفندهای دیدگاهی و فوتِ کاسه گری نهایی و همه ی این ها. گلشیری صدالبته که نویسنده ای بود که تکنیک برایش مهم بود. اصلاً به نظرم غیر از با ترفندزدن بلد نبود داستان بنویسد. و این را، چندان که خوب بلد بود و می توانست بگذارد کشف کنیم، نمی توانست به ما یاد بدهد، چون نمی شود تکنیکِ شخصیِ نویسنده ای را دست نخورده و استحاله نیافته به دیگری منتقل کرد. خوب هم نیست: هر نویسنده شیوه ی خودش را یاد می گیرد. نظر شخصی ام: کلید موفقیت در این است که شیوه یا همان تکنیک محو و یا ساده به نظر بیاید، و درمورد گلشیری باید بگویم به رأی من (که ــ قبول دارم ــ چندان حرفه ای نیست) تکنیک در گلشیری هرچند متأسفانه پررنگ بود اما به نظر خواننده و منتقد ساده و به راحتی شدنی به نظر می رسید (هرچند نبود).

    فکر می کنم وقتی می فرمایید “فرآیند نوشتن گلشیری مصداق بارز تحمیل ضرب و زوری نظریه به داستان بود”، شاید می خواهید برسانید که داستان را که می خوانیم می فهمیم فوت و فن در نوشتن اش به کار رفته است. این را می توانم تصدیق کنم. درعین حال، در بعضی جاها این فوت و فن عیناً در شکل جهان داستان اش مستحیل می شود و آن جهان را مستحکم و بادوام و زیبا می سازد، و آن وقت دیگر اهمیتی ندارد که می شود یا نمی شود وجود تکنیک را تشخیص داد.

  • فرزان
    ارسال شده 18 سپتامبر 2018 در 4:22 ق.ظ

    یک نکته ی کوچک از قلم افتاد، ببخشید! تا آن جا که این مقاله گوشه ی چشم نسبتاً خیره ای (!) دارد به چرایی وضع فقیرانه ی ادبیات، خوب است از نویسنده بپرسم “چرا از فرط درخت جنگل را نمی بینید؟” فقر کجا، در کدام عرصه نیست! و چه طور این فقرها به هم ربط ندارند! دارند، و اگر عامل اصلی آن دست است که این فقر را تحمیل می کند و بر آن صحه می گذارد و می خواهد تربیت مان کند که با استخوان پاره ای که جلومان انداخته اند کنار بیاییم، خوب است که دست را نشانه برویم و (اگر جرئت اش باشد) افشا کنیم و تأثیرش را در عرصه ی ادبیات با دقت یک تحلیل گر نشان بدهیم. گلشیری را مقصردانستن ـــ چه بگویم! ـــ نشانه ی تربیت شده بودن است.

  • ناشناس
    ارسال شده 18 سپتامبر 2018 در 6:02 ق.ظ

    قسمت دوم مقاله در وبسایت ادبیات اقلیت چاپ شده

ارسال نظر

0.0/5