رفتن به محتوا رفتن به فوتر

هوشنگ گلشیری و فرمالیسم روسی (بخش دوم) / حسام جنانی

11 نظر

  • ناشناس
    ارسال شده 19 سپتامبر 2018 در 11:18 ق.ظ

    کشوری که دچار انقطاع تاریخی است باید هم در ورود، بسط و خروج گفتمان ها -در هر حوزه- دچار مشکل شود. داستان نویسی علاوه بر اینکه پدیده ایست که محصول انسان و فرهنگ مدرن اروپاست، در امتداد طبیعی گفتمان رنسانس و روشنگری -حدود ۶۰۰ سال- رشد و قبض و بسط پیدا کرده است. ولی در ایران داستان نویسی همچون تمامی ظواهر مدرن بدون اینکه سیر طبیعی خود را پشت سر گذاشته باشد و صدالبته بدون اینکه زیر بناها وارد شده باشند -مثل عقلانیت خود بنیاد، تساهل و مدارا، عدم قطعیت، خرد جمعی، تکثر فرهنگی، نسبیت و …- در لابه لای فرهنگ سنتی ما جای گرفت. حالا انسان سنتی دست به قلم می شود، می نویسد، بت می شود، عربده می کشد، رابطه ی مرید و مرادی راه می اندازد، قوانین ازلی ابدی برای کار خودش می تراشد، انتقاد ناپذیر می شود، گفتمان موازی را درک نمی کند، پلورالیزم فرهنگی را نمی پذیرد، سرکوب می کند، در زمان فریز می شود و لاتغیر باقی می ماند و … . به نظر من علت اصلی تناقض ها در عرصه های متفاوت را باید در همین نکته بیابیم. یعنی روبرو شدن انسان سنتی با پدیده ای مدرن.

  • ناشناس
    ارسال شده 19 سپتامبر 2018 در 8:27 ب.ظ

    البته این دوستی که نظر داده است، از منظری نظر داده است که خود به معنای تحمل نکردن است، به آسانی عربده‌کشان و مرید و مراد سازان را «انسان سنتی» می‌نامد، حال آن‌که در ادبیات امروز ما آن کسانی که تحمل نمی‌کنند و اجازه نمی‌دهند تفکرات دیگری به بیان دربیاید، همان کسانی‌اند که دم از مدرنیته و لیبرالیسم و مدارا می‌زنند. در زمانی که ادبیات در دست «انسان سنتی» بود، هر طیفی از چپ و راست امکان می‌یافت که سخن بگوید، اما امروز از چپ و راست گذشته و حتی آثار کسی را که ملی‌گرا باشد، هرچند هم که تفکر داشته باشد و از منظر فرم و تکنیک صحیح باشد، ناشران منتشر نمی‌کنند و هزار انگ و برچسب پوچ به آن می‌زنند. مثلاً همین امروز دیدم که نشر چشمه کتابی به نام «عموجان استالین» منتشر کرده است و کیست که نداند خلاقیت آقای نویسنده در حدی است که «دایی‌جان ناپلئون» را چنین تغییر دهد و پس از قدری تحقیق دیدم آثار دیگر این نویسنده «دری وری» و «پرت و پلا» نام دارد. آری در جامعه ادبی ما دری وری و پرت و پلات مجاز است اما تفکر و انتقاد که شرط لازم ادبیات است ممنوع و قدغن. این‌ها همه پرگویی‌های بی‌جهت است. در جامعه ما آن که تفکرات دیگران را برنمی‌تابد همان کسی است که دم از پلورالیزم و «گفتمان» موازی می‌زند و البته صرفاً در خدمت بازار است.

  • ناشناس
    ارسال شده 20 سپتامبر 2018 در 6:40 ق.ظ

    چه قدر مطلب مفیدی بود و چه خوب ضعف‌های فراوان کار گلشیری و اثرات منفی و پیانده اش را در متدولوژی آورده است. این بسیار مهم است که بدانیم ادبیات سنت است و نمی توان از آن برید. همان گونه که اولیس با همه نوآوری هایش در زمان خود پیرو سنت شکسپیر بوده است. نمی توان همانند گلشیری به خواندن چند جزوه و کتاب، که به نظر بیانه های من موج نو فرانسه در آن نقش کمی نداشته است، تاریخ ادبیات کشوری را خط زد و چنان که خود او گفته است، زبان فارسی صحیح را ناتوان از بیان دانست و ناتوانی خویشتن از درک را به پای زبان نهاد. مدایح فراوان گلشیری از جوزف کنراد آن هم سال ها پس از آن که ماهیت استعماری رمان هایش، به ویژه دل تاریکی و لرد جیم، به وضوح گفته شده بود، نشان دهنده بی خبری او از شناخت و تحلیل متن و کوششش در ساختن ساختاری «ادبی» است که خود او با همه ضعف داستان نویسی اش در آن جایگاهی مهم داشته باشد. فراموش نکنیم که همه این ها به کنار، مهم ترین آسیب را به ادبیات امروز گلشیری زده است زیرا او کسی بود که این بساط مضحک کارگاه های داستان نویسی را به راه انداخت و از آن جا که غور و الهام و شور نوشتن را در خودش نمی یافت، بر آن بود که چنین چیزی وجود ندارد و ادبیات را می توان همانند شیوه قلمه زدن نهال و درخت آموخت و آموزاند و نتیجه را می بینیم که امروز کسانی که الفبای ادبیات را نمی دانند و از پس نوشتن یک جمله سالم بر نمی آیند، استاد کارگاه داستان نویسی اند و به همین بهانه ناشران را به انتشار کتاب هایشان متقاعد می کنند. به دلیل همین گرایش های ژورنالیستی پنهان در عقاید گلشیری است که امروز می بینیم نویسندگان و مترجمان ادبی، اگر بازیگر و فوتبالیست و مجری تلویزیون نباشند، حتماً ژورنالیست اند و آن اندکی که از این دسته ها نیستند، روزی نیست که آب خوش از گلویشان پایین برود و هزار آزار و اذیت نبینند.
    گلشیری انسانی شریف بود بسیار زحمت کشید، اما تا زمانی که ادبیات ما او را به مثابه چراغ راهنما و پتک سرکوب تغییر بر فراز سر داشته باشد، نمی توان امیدی به آن بست.

  • ناشناس
    ارسال شده 20 سپتامبر 2018 در 7:28 ق.ظ

    هر چند بحث نویسنده ی مقاله ی بالا را -که از قضا بخش اول را هم خوانده ام و باید خسته نباشید به تلاش و ذکاوت نویسنده اش گفت – نمی خواهم به انحراف بکشانم ولی نمی توانم با یک نکته ی شما دوست ۰۰:۵۷ مخالفت کنم. اینکه گفتمان سرمایه داری در مقیاس جهانی و به صورت افراطی تر در کشور ما تبدیل به ایدئولوژی – با تمام مختصات مثل دوگانه ی دوست و دشمن سازی، پایان تاریخ پنداری، مطلق اندیشی – شده است و نتیجه هم مشخص است: تبدیل و تعریف همه چیز زیر ارزش های اقتصادی و کالا شدن علم و هنر و اندیشه و حتی انسان و حقیقت. ولی بحث من بیشتر در عالم عمل است و نه نظر. اینکه کسی مدعی و مبلغ تکثر فرهنگی باشد ولی خود تحمل شنیدن صدای مخالف را نداشته باشد و خود را ولی فقیه فلان حوزه ی فرهنگی بپندارد آیا ما باید آن را به حساب تکثر فرهنگی تمام کنیم؟ اینکه چرا بین باور و کلام و عمل فرسخ ها فاصله است خود بحثی دامنه دار است. ولی مسئله ی من هنوز پابرجاست: چرا هر جریان فکری که وارد کشور می شود چه فلسفی و چه هنری – مثال بارز همین فرمالیزم در داستان نویسی است- و چه علمی و چه سیاسی و چه اقتصادی و چه چپ و چه راست و چه کلاسیک و چه مدرن و چه پسامدرن خیلی زود، خیلی خیلی زود در ذهن ما تبدیل به یک ایدئولوژی مطلق اندیش می شود؟

  • ناشناس
    ارسال شده 22 سپتامبر 2018 در 5:25 ب.ظ

    یک نکته که به نظر من میرسه اینه که فکر نمیکنم قصد این مقاله و بخش قبلی اون معرفی کردن گلشیری به عنوان بانی تمام مشکلات ادبیات داستانی معاصر ایران باشه. گلشیری بخشی از مشکل بود. اون خودش جزئی از یک ساختار بزرگتر بود و مشکل اساسی رو به نظر میرسه باید توی اون ساختار جستجو کرد.

  • ناشناس
    ارسال شده 23 سپتامبر 2018 در 5:49 ق.ظ

    اگر “معرفی کردن گلشیری به عنوان بانی تمام مشکلات ادبیات داستانی معاصر ایران” قصد نویسنده نبود، گلشیری را عیناً همین معرفی نمی کردند! فارسی ساده که همه بلدیم! خیر، قصد معلوم است، و آن ساختار هرچه بوده یا هست بالای سر همه به یک سان چتر زده، لابد. هر نویسنده بهتر است با وجود بودن زیر چتری چنین مقدر و جامع سعی کند استقلال فکری به دست آورد و راه را خود پیدا کند. نتیجه گرفتن از دانشی که مقاله نویس گویا دارند که تقصیر از این یک نویسنده بود که فلان مطلب را سطحی و بد فهمیده بود، ادعایی است که غیرقابل اثبات می ماند و از این نظر بی حاصل است، اذعان است به وجود بلامنازع یک فقره آق بالاسر برای داستان نویسان دهه های پیشین به نام هوشنگ خان گلشیری، که پوچ است، و، بابت اصراری که لابه لای طرح نکات نظری می ورزند که نسلی یا گروهی به پیروی از گلشیری اشتباه را اشاعه داده اند و حالا یک برهوت ادبی درست شده، از قلم می اندازد که برهوت را واقعاً چه کسانی کجا برای ما ترتیب داده اند، که برای یک دانش پژوه موضع ضعیفی است. حقیقت این است که داستان های گلشیری، و نه الزاماً آرای او درباره ی ادبیات، از درجه ای از محبوبیت و ماندگاری برخوردار هستند و اگر کسی از گلشیری هواداری می کند به دلیل آن داستان هاست و نه هیچ عامل دیگر. آسمان و ریسمان به هم بافتن و انگشت اتهام سوی کسان نشانه رفتن کاری ندارد، از هر کس برمی آید. به علاوه، آونگ سلیقه می رود و می آید و آن چه زمانی برای آن ها که خواننده و یا نویسنده اند مد بود از مد می افتد تا بعدها کی دوباره بازیابی شود و ارزش های ماندگارش معلوم گردد. همیشه همین بوده است. مهم تداوم است، مهم آزادی کارکردن است، مهم رشد است و کسب پختگی و داشتن شهامت راستین. کسی که این کاره باشد به جای مقصر پیداکردن و به چنین کم ارضاشدن، می افتد در پی این که از تخیل خود و از میراث ادبی و از واقعیت الهام بگیرد و بنویسد، همین و تمام.

  • ناشناس
    ارسال شده 24 سپتامبر 2018 در 6:54 ق.ظ

    دوست عزیز که گفتید همین و تمام، آیا تا کنون با ناشران کار کرده‌اید؟ آیا می‌دانید که نظریه‌های زنده‌یاد گلشیری دربارهٔ سطحی کردن زبان و دوری جستن از زبان صحیح فارسی و نزدیک شدن به زبان مردم (که دیگر مردم کوچه و بازار نیست بلکه مردم فیسبوک و اینستاگرام است) تا چه حدی کار نویسندگانی را دشوار کرده است که می‌خواهند به زبانی صحیح و دور از کلیشه‌های زبانی امروز بنویسند (کلیشه‌هایی که تقریباً تک‌تک‌شان را می‌توان در آثار گلشیری دید)؟ آیا می‌دانید عده‌ای بررس نشر که عنوان نویسنده یدک می‌کشند و هر روز در این‌جا و آن‌جا با این و آن عکس می‌گیرند به چه زرنگی این زبان را، که میراث گلشیری است، بهانه می‌کنند و همهٔ کارهایی را که با تفکرات سیاسی و ساخت و پاخت‌های سازمانی‌شان نمی‌خواند رد می‌کنند؟ مگر نوشتن بدون انتشار بس است؟ آیا نویسنده نمی‌خواهد اثری ادبی خلق کند که تأثیری در جامعه‌اش بکند؟ چه کسی گفته است علاقه به گلشیری علاقه به داستان‌های اوست؟ چند نفر در کشور ما به نام نویسنده و استاد کارگاه داستان‌نویسی و چه و چه شهرت یافته‌اند که تنها خصوصیت‌شان آن است که زمانی «شاگرد» گلشیری بوده‌اند و اکنون حتی نثر سادهٔ فارسی را نمی‌توانند دور از کلیشه بنویسند. متأسفانه اتوریته‌ای در کار است که عرصه را بر نویسندگان جویای هنر، ادب و تفکر، دنباله‌رو سنت ادبیات فارسی و علاقه‌مند که مسائل اجتماعی و فرهنگی بسیار تنگ می‌کند و گلشیی سهمی بسزا در به وجود آوردن این اتوریته داشته است. مسأله اتفاقاً لذت بردن یا نبردن از داستان‌های گلشیری نیست، مسأله سایر فعالیت‌های اوست که همواره ژورنالیست‌ها را در پیشبرد کارشان یاری داده و هنرمندان را به سختی‌های بسیار کشانده است. آری، اگر ناشران دلسوز و علاقه‌مند به ادبیات بودند که کاری به کار بازار و شهرت و فروش نداشته باشند، گذشتن از همهٔ کارهایی که نه فقط گلشیری بلکه هر کس دیگر کرده است آسان بود و هر کس می‌توانست سر کارش بنشیند و امیدوار باشد که پس از خلق اثری صحیح کاری درست کرده باشد. اما، متأسفانه امروز چنین نیست و هر کسی که با ناشران کار کرده باشد این را می‌داند، مگر آن‌که خود از بازاریان و قلمفرسایان کالاساز باشد و ناتوان از چنین دانستنی.

  • ناشناس
    ارسال شده 24 سپتامبر 2018 در 12:56 ب.ظ

    احسنت به دوست پیشین

  • ناشناس
    ارسال شده 24 سپتامبر 2018 در 10:33 ب.ظ

    در پاسخ، فقط می توانم بگویم با ناشرجماعت کار نکرده ام و این جور که شما می فرمایید گویا به دشواری بشود از ایشان در مقام یک صنف دفاع کرد. چنین است؟ البته مطمئن نیستم منظورتان از کلیشه های گلشیری و اصرارهای او چیست و ایضاً مطمئن نیستم صحیح نویسی دقیقاً کدام شیوه است. فقط می دانم صحیح نویسی در مفهومِ فنیِ واژه اصلاً شیوه نیست، اصلِ قضیه است! و مگر گلشیری صحیح نمی نوشت؟! شاید می خواهید برسانید که او در جست و جوی زبانی بود که به زبان گفتار نزدیک باشد و احتمالاً غلط های مصطلح را برتابد، که آن گاه جواب خواهم داد که چنین جست و جو برای داستان نویس حکم یک ضرورت را دارد. اما به نظرم داستان خوب ناشر خوبِ خود را خواهد یافت و کتاب خواهد شد ـــ اگر ممیز کسرش نکند! داستانِ شاه کار هم که جاودانه خواهد بود، همه می دانیم. امیدوارم حالا که تصور می کنید گلشیری مرتکب کارهای بسیار بدی شده است دستِ کم بپذیرید که این موجودِ گناه کار جلو جاودانگی را نخواهد توانست سد کند.

  • ناشناس
    ارسال شده 28 سپتامبر 2018 در 7:17 ق.ظ

    گلشیری نه گناهکار بود نه جانی نه بدکار. نویسنده و منتقدی درجه ۲ بود که هیاهوهای فضای فرقه ای ادبیات ایران او را به مقام نویسنده -خدا رساند. همین.

  • ناشناس
    ارسال شده 11 نوامبر 2018 در 12:19 ق.ظ

    بنظرم مقاله ی دوست عزیزمون یک جور تسویه حساب صنفی و سلیقه‌ایست، در همه جای این جهان چه در ادبیات و چه در سینما و… همواره کارهای جدی و غیر جدی تفکیک می‌شوند و حالا دیگران مختارند که کدام را انتخاب کنند.

ارسال نظر

0.0/5