این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
سینمای نوار و احوال کرونایی این روزها
هر دل به گِل نشسته را فیلمی نوآر باید!
پرتو شریعتمداری
چند صباحی است که دل آدمها در پنجههای قوی و زهرآلود کرونا زخمی و زنجیر شده – کرونا هر کسی را که شکست میدهد به گورستان میسپرد و بسیاری را هم که نمیتواند از پا درآورد در خانهها به بند میکشاند. آدمهای کم و بیش عاقل در چنین وضعی به چیزهای خوبی که در زندگی پیش از تاخت و تاز کرونا میشناختهاند پناه میبرند. یکی از این موهبتها «فیلم نوآر» (film noir) است که برخلاف نام فرانسویاش با سیاهی پیوند چندانی ندارد. البته نبود رنگ از ویژگیهای صوری فیلم نوآراست. اما ترکیب سیاه و سفید و سایهروشنهای این دو رنگ در بدنهی فیلمهای نوآر باعث شده که تماشاگر امروزی سیاهی را از یاد ببرد و از دریچهی دوربین، نسلهای پیش از خود و دنیای خاکستری آنها را بینقاب و بیسانسور تماشا کند. در واقع، نبود رنگهای دیگر ذهن تماشاگر را بر رگ و پی زندگی شخصیتهای فیلم متمرکز میکند و بیننده میتواند سپیدی اسکلت آنها را هم در پسِ کالبدشان ببیند.
فیلمهای نوآر تماشاگر را به دورانی کم و بیش از دست رفته میبرند. به دورانی که زندگی سادهتر، یافتنیتر و ملموستر بود. خانوادهها دور هم غذا میخوردند. هنگام بیرون رفتن از خانه شتابی نداشتند. همسایهها همدیگر را به نام میشناختند. آدمها خوشلباستر و مودبتر بودند و فرصت این را داشتند که از حال هم خبر بگیرند. در خیابان، برای آشنا و گاه حتی غریبه کلاه از سر بر میداشتند. مرزهای میان زیبایی و زشتی با بوتاکس و پروتز و تاتو، دندان لمینیت و موی اکستنشن و ترفندهای دیگر مخدوش و ناپیدا نشده بود. انسانها به مراتب بیش از حالا آن خودِ ناایمن، شکننده و آسیبپذیرشان بودند. زیباییها به هم شبیه و رونویسیشده از دست همدیگر نبود.
در فیلمهای نوآر البته آدمکشی، دزدی و فریبکاری مثل همیشهی تاریخ زندگی بشر اتفاق میافتد و زیاد هم اتفاق میافتد، اما داستان معمولا بر مدار واقعیت میگردد و از چارچوب عقلِ جستجوگر فراتر نمیرود و تکلیف بدیها و خوبیها دیر یا زود مشخص میشود.
امروز در دنیای آدمهای گوشی به دست، تنها و کرونا زده گشتزنی در فضای رنگباختهی فیلمهای نوآر و درک منطق سادهی ساکنانش خالی از لطف نیست و بار دلتنگی را سبک میکند: آبروهایی که در شهرهای کوچک به تلنگری به خطر میافتند؛ مستخدمهایی که رازدار صاحبخانهاند؛ کارگران جوانی که در اقتصاد کمجان پس از جنگ به دستمزد ناچیز خود قانعند تا هنگامی که فردی ناباب و شرور آنها را از راه بدر کند یا نامزدشان را بفریبد؛ قاتلان پشیمانی که خود را به پلیس معرفی میکنند؛ کشیشان شرافتمند و دلسوزی که سنگ صبور مردم محله هستند؛ پزشکان وظیفهشناسی که به در خانهی بیمار میروند و ضمن عیادت بیمار با خوشخلقی دستی هم به سر سگ خانه میکشند و مهمتراز همه معماهایی که تا پایان فیلم گرهگشایی میشوند و ابری عقیم از پرسش در ذهن تماشاگر به جا نمیگذارند.
در این میان شاید دو چیز از میراث فیلمهای نوآر باشد که ناپدیدشدنشان از صحنهی روزگار کرونایی به هیچ رو ناخوشایند نیست: ۱) سیگار کشیدنهای عمیق و پیدرپی شخصیتهای اصلی یا فرعی و ۲) سیلی خوردنهای گهگاهی زنان از مردان و اصولا عادی بودن خشونت علیه زنان. چه خوب که دیگر در فیلمها انس و دلبستگی دو آدم دلباخته را با فندک زدنشان برای هم و محو شدن لبخندهایشان در ابری مزاحم از دود نشان نمیدهند و چه خوب که دیگر برژیت باردو از ژان گابن – بله، همان ژان گابن مبادیآداب – سیلی نمیخورد (آن طور که در فیلم خوشساخت En cas de malheur میبینیم).
از روزگار فیلمهای نوآر دور شدهایم: اما به لطف یوتیوب و رسانههای مشابه میشود از میراث این ژانر سینمایی در قرنطینههای تک نفره توشه برگرفت.
این هم فهرستی از ده فیلم دیدنی نوآر که بر پایهی آثار ادبی آفریده شدهاند:
- «خواب گران» (The Big Sleep) به کارگردانی هاوارد هاکس، به نمایش درآمده در ۱۹۴۶، بر اساس رمانی از ریموند چندلر، با بازیگری همفری بوگارت و لارن باکال
- «خداحافظی طولانی» (The Long Goodbye) به کارگردانی رابرت آلتمن، به نمایش درآمده در ۱۹۷۳، بر اساس رمانی از ریموند چندلر که در ۱۹۵۳ منتشر شد اما سازندگان فیلم زمان رویدادهای داستان را از دههی پنجاه میلادی به دههی هفتاد تغییر دادند؛ با بازیگری الیوت گلد.
- «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) به کارگردانی جان هیوستن، به نمایش درآمده در ۱۹۴۱؛ بر اساس رمانی از داشیل همت، با بازیگری همفری بوگارت و مری استور
- «اگر بدبیاری پیش آید» (En cas de malheur) به کارگردانی کلود اوتان لارا، به نمایش درآمده در ،۱۹۵۸، بر اساس رمانی از ژرژ سیمون، با بازیگری ژان گابن و برژیت باردو. این فیلم در آمریکا با نام «عشق پیشهی من است» (Love Is My Profession) به نمایش درآمد.
- «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» (The Postman Always Rings Twice) به کارگردانی تی گارنت، به نمایش درآمده در ۱۹۴۶، بر اساس رمانی از جیمز مالاهان کین، با بازیگری لانا ترنر و جان گارفیلد.
- «نشانی از شر» (The Badge of Satan) به کارگردانی اورسن ولز، به نمایش درآمده در ۱۹۵۸؛ بر اساس رمانی به همین نام از ویت مسترسون، که در واقع نام مستعار دو نویسندهی آمریکایی به نامهای رابرت آلیسون و بیل میلر بوده است. بازیگران: چارلتون هستون، جانت لی و اورسون ولز.
- «مرد سوم» (The Third Man) به کارگردانی کارول رید، به نمایش درآمده در ۱۹۴۹، بر اساس رمانی به همین نام از گراهام گرین. البته فیلمنامه را هم خود گرین نوشت. با بازیگری جوزف کاتن و اورسون ولز.
- «غرامت مضاعف» (Double Indemnity) به کارگردانی بیلی وایلدر، به نمایش درآمده در ۱۹۴۴، با فیلمنامهای کار مشترک وایلدر و ریموند چندلر بر اساس رمانی به همین نام از جیمز مالاهان کین، با بازیگری فرد مکموری.
- «آدمکشها» (The Killers) به کارگردانی رابرت سیادمک، به نمایش درآمده در ۱۹۴۶، بر اساس داستانی کوتاه به قلم ارنست همینگوی، با بازیگری برت لانکستر و اوا گاردنر.
- «آنها در شب زندگی میکنند» (They Live by Night) به کارگردانی نیکلاس ری، به نمایش درآمده در ۱۹۴۸، بر اساس رمانی به نام «دزدانی چون ما» (Thieves Like Us) به قلم ادوارد اندرسون. این رمان در سال ۱۹۷۴ هم با نام اصلیاش و به کارگردانی رابرت آلتمن در قالب فیلم درآمد. بازیگران: کتی اودانل و فارلی گرنجر.
‘