این مقاله را به اشتراک بگذارید
آرشیا صحافی
در سال های اخیر چندین فیلم روانشناسانه دیدهام که به نظرم با طبیعت و هنر سینما توفیر داشته است. این آثار فقط به ارائه مفاهیم و مسائل روانشناختی، فلسفی و جامعهشناختیِ خود بسنده کردهاند و از سینما به عنوان یک ظرف برای انتقال آنها استفاده کردهاند. در این نوشته، قصد دارم نشان دهم که چرا این آثار از نظر سینمایی-هنری بیارزش هستند و چگونه سینما و روانشناسی دو مدیوم متفاوت و مستقل هستند که نمیتوانند با هم ترکیب شوند. همچنین میخواهم تفاوت نقد سینمایی و نقد روانشناسانه را بررسی کنم و بگویم که چرا نقد سینمایی روش مناسبتری برای ارزیابی،تحلیل و تفسیر آثار سینمایی است.
سینما یکی از هنرهای بصری است که با استفاده از تصاویر متحرک دگرگون ساز، صدا و موسیقی، داستانها و پیامهایی را به بیننده منتقل میکند. روانشناسی علمی است که با بررسی رفتار، احساسات و فکر انسانها، نظریههایی را برای توضیح و پیشبینی آنها ارائه میدهد.در واقع روانشناسی علم مطالعه رفتار است. رشته روانشناسی و مدیوم سینما به نظر میرسد که ارتباط نزدیکی با هم داشته باشند، چرا که به نظرم سینما میتواند به عنوان یک بلندگوی قوی برای بیان و بررسی و تحلیل شخصیتها، موضوعات و مخاطبان خود استفاده شود. اما آیا این بدان معناست که سینما و روانشناسی یکی هستند و نمیتوانند از هم تفکیک شوند؟ آیا باید روانشناسی یکی از بازوهای جدا ناشدنی سینما باشد؟به نظر شما سینما ظرفی است که می توان مفاهیم روانشناختی را در آن قرار داد و از آن ظرف استفاده کرد؟
بر این باورم که که سینما و روانشناسی دو مدیوم متفاوت و مستقل هستند که نباید با هم امتزاج یا اشتباه گرفته شوند. معتقدم که نقد سینمایی بر نقد روانشناسانه ارجحیت دارد، زیرا نقد سینمایی به عنوان یک روش تخصصی و مناسب برای ارزیابی و تفسیر آثار سینمایی عمل میکند، در حالی که نقد روانشناسانه به عنوان یک روش غیرهنری در مدیوم سینما و نامناسب برای تحلیل و توجیه آثار سینمایی_هنری عمل میکند. برای اثبات این ادعا، دو دلیل اصلی وجود دارد: نخست :این که سینما و روانشناسی دارای مبانی، اهداف و روشهای متفاوتی هستند که نمیتوانند با هم تطبیق داده یا تلفیق شوند چرا که بنیان سینما سرگرمی است و سه وجه اصلی آن رسانه،تجارت و هنر است. دوم این که نقد سینمایی و نقد روانشناسانه دارای معیارها، استانداردها و ارزشهای متفاوتی هستند که نمیتوانند با هم مقایسه یا انتخاب شوند و صرف نقد روانشناسانه محدودیت های در نوشته به وجود می آید که منحصر به آن علم(روانشناسی) است.
توضیح در خصوص بنیان ها و تفاوت ها:
دو مدیوم با مبانی، اهداف و روشهای متفاوت سینما و روانشناسی دو مدیوم با مبانی، اهداف و روشهای متفاوت هستند که به راحتی نمیتوانند با هم تطبیق یا تلفیق شوند. سینما بر پایه هنر و خلاقیت بنا شده است و هدف آن ارائه زیبایی، لذت و معنا به بیننده است. سینما رسالت رسانه ای، هنری و تجاری دارد. روانشناسی بر پایه علم و منطق بنا شده است.روانشناسی علم مطالعه رفتار است و فرآیند های ذهنی را بررسی میکند و هدف آن ارائه دانش، فهم و توضیح به خواننده است. سینما از روشهای هنری و بصری استفاده میکند و به وسیله تصاویر متحرک، صدا و موسیقی، داستانها و پیامهایی را به بیننده منتقل میکند. روانشناسی از روشهای هنری و تحلیلی استفاده میکند و به وسیله متن، تست های متنوع، فرضیه ها ،قواعد و نظریههایی را به خواننده منتقل میکند.
این تفاوتها نشان میدهند که سینما و روانشناسی دو رشته با طبیعت و کارکرد متفاوت هستند که نمیتوانند با هم ترکیب یا کاملا مخلوط شوند. اگر سینما و روانشناسی را با هم مخلوط کنیم، ممکن است به جای ارائه آثار هنری و علمی، آثاری بیمعنا و بیارزش از نظر سینمایی ایجاد کنیم. به عنوان مثال، اگر یک فیلمساز بخواهد با استفاده از نظریههای روانشناسی، یک فیلم را بسازد، ممکن است به جای ایجاد یک آثر هنری، یک آزمایشگاه روانشناسی و نظریه های علمی گوناگون ارائه دهد. اگر یک روانشناس بخواهد با استفاده از تصاویر متحرک، یک مقاله را بنویسد، ممکن است به جای ایجاد یک اثر علمی، یک کارتون بی مفهوم و بدون پشتوانه پژوهشی را ارائه دهد.(البته منکر برخی استثنا ها نیستم) این مثالها نشان می دهند که سینما و روانشناسی دو مدیوم با مبانی، اهداف و روشهای متفاوت هستند که نمیتوانند با هم تطبیق داده یا تلفیق شوند.
ممکن است در ذهن شما فیلم های سینمایی بسیاری تداعی شود که آن ها را با عنوان تریلر یا فیلم های روانشناسانه بشناسید: به عنوان مثال:فیلم ذهن زیبا .ولی واقعیت این است که این فیلم ها از زاویه دید من نتوانسته اند قواعد سینمایی را به درستی رعایت کنند و به شدت غرق در نشان دادن سیمپتوم ها یا نشانگان اختلال هستند که از روند قصه باز می مانند.در منطق روایی خود،شخصیت پردازی ها و حادثه پردازی باز مانده اند یا فیلم هایی همانند جزیره شاتر اسکورسیزی که در پایین دلایل فنی مهم برای نامناسب بودن این روش این آثار بیان خواهم کرد.
به اعتقاد من از طرفی سریال های جالب دیگری مثل دکتر هانیبال لکتر،کارآگاه حقیقی یا فیلم های سینمایی کلاسیک جاودانه ای مثل روانی ساخته هیچکاک وجود دارد و رگه های روانشناسی در آن وجود دارد اما قواعدِ مدیوم سینما در آن رعایت شده است،شما هم شخصیت دارید،هم قصه ،هم حادثه و هم عناصر مختلفی که بتوان غیر از مفهوم روانشناختی با آن سرگرم شد یا پیامی را درک کرد و در یک قالب سینمایی به درک یک اثر هنری نشست و نیازمند یافتن و کشف اختلال روانی در سوژه خود نیستید.
تفاوت در نقد ها و معیار ها:
نقد سینمایی و نقد روانشناسانه دو روش با معیارها، استانداردها و ارزشهای متفاوت هستند که نمیتوانند با هم مقایسه شوند. نقد سینمایی به طور کلی به عنوان یک روش تخصصی و مناسب برای ارزیابی،تفسیر و تحلیل آثار سینمایی عمل میکند. نقد سینمایی از معیارهای هنری و بصری استفاده میکند و به وسیله تجزیه و تحلیل عناصر فیلمی مانند داستان، شخصیتها، فضا، زمان، صدا، موسیقی، تصویر، رنگ، نور، حرکت و غیره، زیبایی، لذت و معنای آثار سینمایی را بررسی میکند. نقد سینمایی از استانداردهای هنری و بصری پیروی میکند و به وسیله مقایسه و ارزیابی آثار سینمایی با یکدیگر و با آثار هنری دیگر، کیفیت، اصالت و تأثیر آثار سینمایی را سنجش میکند. نقد سینمایی از ارزشهای هنری و بصری برخوردار است و به وسیله ابراز نظر و توصیه درباره آثار سینمایی، آگاهی، ارتباط و نقد هنری را افزایش میدهد.
در نقد سینمایی ما ممکن است با شیوه های مختلف روبرو شویم .خیلی از منتقدین نقد را سلبی میدانند و در جهان بینی و تفکر آنان نقد سلبی کمک کننده و موتور محرک سینما است و میتواند باعث پیشرفت شود و عده ای دیگر این اعتقاد را ندارد و بر عکس آن عمل خواهند کرد.در این بین عده یا گروه سومی هم هستند که علاوه بر نقد منفی یا مثبت جنبه تحلیلی نقد را میسنجند و معتقدند کلا تحلیل یک اثر جدا از مثبت و منفی بودن آن کمک کننده است. عده ای نیز ریویو نویس هستند که اساسا کار و شیوه آنان با نقد تفاوت دارد.
نقد روانشناسانه به عنوان یک روش غیر هنری و بی کارکرد برای تحلیل و توجیه آثار سینمایی عمل میکند؛چرا که نقد روانشناسانه از معیارهای روانشناسی استفاده میکند و به وسیله کاربرد نظریههای روانشناسی مانند روانکاوی، رفتارگرایی، شناختی، انسانگرایی، روانشناسی اجتماعی و غیره، رفتار، احساسات و فکر شخصیتها، موضوعات و مخاطبان آثار سینمایی را تحلیل و توجیه میکند.این گونه نقد ها اساسا مسئله سینما و وجوه اصلی آن که قبلا ذکر شده را رها میسازند و یک یا چند سوژه را مد نظر خود قرار میدهند و حال با توجه به معیار های روانشناسانه سعی در تحلیل سوژه های خود دارند و عوامل دیگر اثر سینمایی را رها میکنند.در سینما خیلی از مسائل مطرح است مثل فرم و محتوا،مسائل تکنیکی مثل کارگردانی،صدا،تصویر،جلوه های بصری ،قصه،منطق داستان و پردازش تیپ و شخصیت و غیره.بنابراین نقد روانشناسانه از استانداردهای هنری_سینمایی پیروی نمیکند و این عامل منجر به سوءاستفاده، تضعیف و تخریب اثر هنری می شود.
این تفاوتها نشان میدهند که نقد سینمایی و نقد روانشناسانه دو روش با، استانداردها و ارزشهای متفاوت هستند که نمیتوانند با هم قیاس شوند. اگر نقد سینمایی و نقد روانشناسانه را با هم مخلوط کنیم، ممکن است به جای ارائه نقدی تخصصی و مناسب، نقدی غیر سینمایی و نامناسب ارائه کنیم.
در این مقاله، بیان کردم که سینما و روانشناسی دو رشته متفاوت و تفکیک شده هستند که نباید با هم ممزوج، یا اشتباه گرفته شوند. همچنین بیان شد که نقد سینمایی بر نقد روانشناسانه غالب است، زیرا نقد سینمایی به عنوان یک روش تخصصی و مناسب برای ارزیابی و تحلیل آثار سینمایی عمل میکند، در حالی که نقد روانشناسانه به عنوان یک روش غیرهنری_سینمایی و نامناسب برای تحلیل و توجیه آثار سینمایی عمل میکند.
بر این تصور هستم که بسیاری از فیلم های فلسفی،عرفانی،روانشناختی و گاها دینی و ایدئولوژیک و … موجب ملال و خستگی مخاطب میشود.البته پیش از این ذکر شد که سریال ها و آثار سینمایی مختلفی هم ساخته شده است که قواعد سینمایی ذکر شده را با توجه به یک سوژه جالب روانشناختی رعایت کردن.
اما گاهی اوقات ممکن است مخاطب عام با یک فیلم سراسر روانشناسانه روبرو شود که به جای ارائه زیبایی، لذت و معنا، ارائه تحلیل، توجیه و تفسیر روانشناسی داشته باشد. این نوع فیلمها ممکن است برای مخاطب عام _نه مخاطب خاص-خستهکننده، سختفهم و فاقد ارزش از نگاه سینمایی باشند. همچنین نقد روانشناسانه که به عنوان یک روش هنری و سینمایی و نامناسب برای تحلیل و توجیه آثار سینمایی عمل میکند، ممکن است برای مخاطب عامِ سینما بیفایده، گمراهکننده و حتی تخریبکننده باشد.
در این بخش، میخواهم به صورت موردی نکاتی را بیان کنیم که چرا مخاطب عام ممکن است از یک فیلم سراسر روانشناسانه خسته شود و نقد روانشناسانه نیز به کارش نمیآید. برای این منظور، از چهار مورد استفاده می کنم:
نخست: این که یک فیلم سراسر روانشناسانه ممکن است برای مخاطب عام خستهکننده باشد، زیرا به جای ایجاد هیجان، علاقه و کنجکاوی، ایجاد خستگی، بیتفاوتی و بیمیلی میکند. این خسته کنندگی میتواند ناشی از یک سوژه خاص با شرایط خاص و تمرکز روی علائم روانی آن باشد
نکته دوم: این که یک فیلم سراسر روانشناسانه ممکن است برای مخاطب عام سختفهم باشد، میتواند به این دلیل باشد که به جای ارائه داستان، شخصیتها،حادثه پردازی ،پیچیدگی در بیان قصه یا سادگی آن و موضوعات قابل درک و همدلی، نظریهها، مفاهیم و اصطلاحات پیچیده و ناشناخته را ارائه دهد به گونه ای که مخاطب عام سینما با آن نا آشنا است
سوم: امکان دارد این سبک از فیلم ها برای مخاطب عام سینما فاقد ارزش هنری_سینمایی باشد، زیرا به جای ارائه زیبایی، لذت و معنا، ارائه تحلیل اثر، توجیه و تفسیر روانشناسی کند که ممکن است با واقعیت، منطق و حتی تخیل نویسنده،فیلمنامه نویس و کارگردان مغایرت داشته باشد و کلا مخاطب عام اثر را به چشم یک فیلم آموزشی برای یادگیری نکات روانشناسانه ببیند.حال میخواهد این نکات بالینی باشد یا اجتماعی و … .
چهارم : امکان دارد اینگونه آثار برای مخاطب عام بیفایده باشد، زیرا به جای ارائه اطلاعات ساده هنری، فهم و ارزیابی درباره آثار سینمایی، ارائه،تحلیل، تفسیر و تعبیر آزادانه و بدون دلیل و شواهد با نظر و سلیقه مخاطب عام مطابقت نداشته باشد،البته این نکته قابل ذکر است که در بسیاری از نقدهای سینمایی رایج نیز تفسیرهای عجیب و غریب و ارجاع افراطی به بیرون از اثر داریم و منصفانه است که این را نیز بیان کنیم.
پنجم و ششم : این که نقد روانشناسانه ممکن است برای مخاطب عام گمراهکننده باشد، زیرا به جای ارائه فرم اثر و ساختار، پیام و معنای آثار سینمایی، ارائه نظر و باور شخصی یا و گروهی از متخصصان علم روانشناسی با مکاتب مختلف که گاهی در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، با حقیقت و ارزشها هنر و سینما همخوان نباشد . و در مرحله آخر ممکن است تخریب گر باشد چراکه به جای ارائه انتقاد و توصیه هنری درباره یک اثر سینمایی،انتقال و ارائه معکوس نظرات تخصصی روانشناختی شکل میگیرد و رسالت هنر برای مخاطب عام ابتدا سرگرمی است از پس سرگرمی تفکر بیرون می آید.نمیتوان یک فیلم خشک با هر مفهومی اعم از فلسفی،روانشناسانه و … ارائه داد ولی سرگرم نکرد و قواعد مدیوم را فراموش کرد.
در پایان این مقاله، به صورت موردی نکاتی را بیان کردم که چرا مخاطب عام از یک فیلم سراسر روانشناسانه خسته می شود و نقد روانشناسانه نیز به کارش نمیآید. برای این منظور، از چند مورد جهت نادرست بودن و ناهمخوان بودن دو مدیوم استفاده کردم: خستهکننده بودن، سختفهم بودن، بیارزش بودن از نظر هنری_سینمایی ، بیفایده بودن، گمراهکننده بودن و تخریبکننده بودن. نتیجهگیری این است که یک فیلم سراسر روانشناسانه و نقد روانشناسانه برای مخاطب عام مناسب نیست و ممکن است دنبال کردن اثر برای او سخت باشد.
در نهایت روانشناسی علم مطالعه رفتار است.علمی که امروزه انسان ها خیلی به آن نیاز دارند .انسان در شرایط سختی قرار میگیرد که نیاز به کمک دارد و از طرفی نخبگانی در جامعه روانشناسان هستند که میتوانند طرح هایی بدهند که جامعه را از معضل های بزرگ نجات دهد.
ولی سینما و نقد و التقاط آن با روانشناسی به صورت صرف، امری ناشدنی است؛ به این معنی که اگر کسی فیلمی سراسر روانشناسانه بسازد و یا نقدی سراسر روانشناسانه بنویسد با مشکلات بالا مواجه خواهد شد.
نقدهای روانشناسانه بهتر است در کلاس ها و کارگاه های روانشناسی برای پیدا کردن نشانگان و درک بهتر اختلالات و مشکلات جمعی که در روانشناسی اجتماعی به آن ها اشاره شد استفاده شود .چون میتواند به دانشجویان این حوزه کمک شایانی کند.
آثار سینمایی روانشناختی به شکل مطلق و به تنهایی در قاموس هنر و سینما نمی گنجد و به خاطر تفاوت دو مدیوم و رشته ممکن است برای مخاطب عام مشکلاتی ایجاد شود ولی همانطور که در این مقاله یاد شد آثار سینمایی یا سریال هایی هستند که این مفاهیم را در خود جای دادند ولی به دلیل رعایت کردن قواعد سینمایی ،مخاطبان خود را دارند و مخاطب همچنان آنان را دنبال میکند و نام شخصیت ها از ذهن بیننده فراموش نمی شود.پس میتوان با ارائه مفهوم های فلسفی،جامعه شناسانه و روانشناسانه و … فیلم ساخت اما باید به درستی سینما و هنر را شناخت. باشناخت مدیوم مورد نظر و رعایت قواعد درست آن، مفاهیم مد نظر معنا دار میشوند.