این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکی نیست که آرتورکنان دویل از معروف ترین نویسندگان ادبیات پلیسی و قهرمان آثار او شرلوک هلمز نیز یکی از معروفترین مخلوقات ادبی جهان محسوب میشود، در ایران نیز شرلوک هلمز در کنار هرکول پوارو و خانم مارپل به ترتیب معروفترین چهره های بر آمده از دنیای ادبیات محسوب میشوند. این شهرت از یکسو مدیون قدمت، گستردگی و استمرار ترجمه این آثار به زبان فارسیست و از دیگرسو ( و مهمتر از آن) نمایش فیلمها و سریالهای گوناگون بر اساس داستانهای آنها ساخته شده است. بیاغماض نمی توان منکر نقش اهمیت و جذابیت آثار کنان دیل در شکل گیری اینگونه به عنوان یکی از نحبوبترین گونههای ادبی شد.
دو یادداشت کوتاهی که در ادامه تقدیم میشود، مروری گذرا بر زندگی و آثار آرتور کنان دویل خالق شرلوک هلمز دارند .
***
ساکن خیابان بیکر لندن
خانه شماره ۲۲۱ در خیابان بیکر شهر لندن بدون شک معروفترین آدرس در دنیای ادبیات است. ردپای ساکنان آن، شرلوک هلمز و دکتر واتسن را نه تنها در کتابها، بلکه در تلویزیون ایران هم میتوان دنبال کرد.
شرلوک هلمز کارآگاه ویژهای است؛ نه وسواس همکارش هرکول پوآرو را دارد که تا با دستمال صندلی را پاک نکند، روی آن نمینشیند و نه همانند خانم مارپل است که در هیجانانگیزترین نقطه داستان نگران قلب این بانوی کهنسال شوید. هلمز تیز و فرز است، ابایی ندارد از این که در میان گل و لای مرطوب زانو بزند تا ردپای مظنونی را دنبال کند یا اینکه در لباس یک لولهکش به پستترین منطقه لندن برود.
او میداند که چگونه خالقانش را جاودانه کند. سر آرتور کانن دویل را تبدیل به نویسندهای ارزشمند در ادبیات کارآگاهی. کمتر پیش میآید که مخلوقی از خالق خود مشهورتر شود. شرلوک هلمز نمونه خوبی از این مورد است. کارآگاه برجسته ادبیات جهان که مرگش نامههای خشمآلود فراوانی را برای نویسندهاش به همراه داشت: مردی به نام سر آرتور کانن دویل.
اگر آگاتا کریستی علاقه وافری به قهرمانان دستپروردهاش، هرکول پوآرو یا خانم مارپل داشت، در عوض سر آرتور کانن دویل قهرمانش را از روی قصد به کشتن داد؛ آن هم تنها به این دلیل که دیگر حوصله او را نداشت.
البته در آن زمانی که او در پی راهی میگشت تا از دست شرلوک هلمز خلاص شود، حساب یک چیز را نکرده بود: آن هم واکنش خوانندگان و شیفتگان هلمز که نمیتوانستند تصور کنند کارآگاه محبوبشان دیگر زنده نیست.
شرلوک هلمز تا آن اندازه واقعی به نظر میرسید که با مردن او انگار امنیت خیابانهای لندن هم به خطر میافتاد و دیگر هیچ مانعی نمیتوانست سد راه جنایتکاران و قاتلان شود. از نظر خوانندگان، دویل میتوانست هر کاری را با هلمز بکند، اما “کشتن” هلمز چیزی نبود که آنها به سادگی به آن رضایت بدهند.
سر آرتور کانن دویل، خالق برجستهترین کارآگاه جهان، در نهایت مجبور به پذیرش این نکته شد که مخلوقش مشهورتر از خود اوست، هر چند در نهایت هر دو به یک اندازه جاودانه ماندند.
روی آوردن دکتر بیکار به داستاننویسی
آرتور ایگناتیوس کانن دویل در اصل در دانشگاه ادینبورگ پزشکی خوانده بود و مدتی نیز به عنوان پزشک کشتی به سواحل غربی آفریقا و قطب شمال سفر کرده بود. او پسر مردی انگلیسی و دائمالخمر بود که هیچ دستاورد مهمی در زندگیاش نداشت و مادرش زنی ایرلندی و کتابخوان بود که در روز ۲۲ مه سال ۱۸۹۵ او را به دنیا آورده بود.
کانن دویل پس از اتمام تحصیلاتش به مدت هشت سال تمام هر روز روانه مطب سوت و کورش میشد که به ندرت بیماری داخل آن قدم میگذاشت. البته کسادی طبابت دویل نتیجه ارزشمندتری به همراه داشت، زیرا او به اندازه کافی زمان در اختیار داشت تا دست به قلم شود. هرچند در نگاه اول، پزشکی کمک چندان بزرگی در امر نویسندگی به شمار نمیرود، اما در مورد دویل قضیه کاملا تفاوت میکرد، زیرا او شخصیتپردازی اصلی داستانش را مدیون استادش در دانشگاه ادینبورگ بود.
دویل برای خلق شرلوک هلمز، پروفسور جوزف بل را به یاد میآورد که دارای استعداد خارقالعادهای بود. او در رویارویی با بیماران میتوانست به خوبی از روی ویژگیهای ظاهری آنها پی به شغل و خصوصیات شخصی آنها ببرد؛ مثلا تفاوت میان راه رفتن یک سرباز و یک ملوان.
برای مثال اگر بل متوجه میشد که بیمارش یک ملوان است، به دنبال خالکوبیهایی میگشت که میتوانستند به او نشان دهند که بیمارش به چه سرزمینهایی سفر کرده است. او همچنین هیچگاه از بررسی دستهای بیمارانش غافل نمیشد، زیرا دستها به خوبی نشان میدادند که شغل یک فرد چیست.
زمانی که دویل دانشجوی سال دوم پزشکی بود، جوزف بِل او را به عنوان دستیارش انتخاب کرد. این فرصت مناسب به دویل این امکان را میداد تا به خوبی شاهد رفتار بل باشد و تک تک ویژگیهای او را به خاطر بسپارد. این ویژگیها شامل ویژگیهای ظاهری نیز میشد. بینی و چانه مثلثیشکل بل، راه رفتن پر انرژی او و همچنین چشمهای درخشانش درست خصوصیاتی بودند که بعدها شرلوک هلمز به تمامی وامدار آنها شد.
بسیاری بر این عقیدهاند که شخصیت دکتر واتسن، دوست و همراه همیشگی شرلوک هلمز، در حقیقت تصویری از خود کانن دویل است و هلمز نیز کسی نیست جز پروفسور بل.
شبحی بلند بالا با بینی عقابی شکل
با داستان (A Study in Scarlet) که در ایران با نام “اتود در قرمز لاکی” ترجمه شده، شرلوک هلمز برای نخستین بار پا به دنیای واقعی گذاشت.
با اولین داستان، هلمز نشان داد که کارآگاهی متفاوت از همکیشان پیشینش است. او که تا اندازهای از شیمی سر رشته دارد، در آزمایشگاه کوچک منزلش لکههای خون به جا مانده از صحنه جنایت را تجزیه میکند؛ کاری که در آن زمان حتی در اسکاتلند یارد هم چندان متداول نبود!
دویل در ازای ۱۳۰ پوند امروزی این داستان را فروخت که در سالنامه بیتن در کریسمس ۱۸۸۷ به چاپ رسید. رفته رفته ناشران دیگر هم به داستانهای هلمز علاقه نشان دادند و به این ترتیب دویل تصمیم گرفت تا پزشکی را رها کند و تمام وقت خودش را به مخلوقش اختصاص دهد. البته در این میان خوانندگان هم نه تنها با ویژگیهای منحصر به فرد شرلوک هلمز آشنا شده بودند، بلکه تصور دقیقی از چهره او نیز داشتند.
این تصور دقیق مرهون تصاویری بود که سیدنی پجت از هلمز ترسیم کرده بود. در تمامی این نقاشیها که همراه با داستانها نخستینبار در مجله “استرند” به چاپ رسیدند، هلمز مردی بلندبالا با بینی و چانه عقابی شکل نمایش داده شده بود که دقیقا با جزییات ذکر شده از سوی دویل مطابقت داشت.
جدال مرگ
کانن دویل در مجموع ۵۶ داستان کوتاه و بلند درباره شرلوک هلمز نوشته است. البته در این میان او یک بار قهرمانش را به کشتن داد تا بلکه کمی با خیال راحت نفس بکشد و به گفته خودش وقت برای پرداختن به دیگر داستانها و رمانهایش داشته باشد. برای همین هم، هنگامی که او به همراه خانوادهاش برای معالجه همسرش در سوئیس به سر میبرد، با دیدن آبشار “رایشن باخ” به این فکر افتاد تا مقدمات مرگ شرلوک هلمز را آماده کند.
به این ترتیب آبشار رایشنباخ تبدیل به صحنه جدال میان هلمز و دشمن دیرینهاش پروفسور جیمز موریارتی شد. هر چند هلمز شمشیرباز و مشتزن چیره دستی بود، اما با این حال در این جدال شکست خورد و درون آبشار سقوط کرد.
البته دویل روی دیگر سکه را ندیده بود. خشم طرفداران هلمز از مرگ وی آنچنان شدید بود که او ناچار شد کارآگاه را یک بار دیگر زنده کند. سپس هلمز برای واتسن توضیح میدهد که در این نبرد او توانسته خود را از سقوط نجات دهد و برای مدتی به عنوان یک جهانگرد نروژی سفر کند!
پایان حقیقی یک قهرمان
آرتور کانن دویل در مجموع پنج فرزند داشت که حاصل دو ازدواج وی بودند. او همانند قهرمانش ورزشکار خوبی به شمار میرفت و مهارت زیادی در بازی کریکت، گلف و فوتبال داشت. دویل پس از ازدست دادن همسر اول، یکی از پسرانش و چند تن از خویشاوندان نزدیکش مدتی دچار افسردگی شدید شده بود. وی به زندگی پس از مرگ علاقه داشت و در مورد آن نیز نوشتههای فراوانی دارد.
به دلیل نوشتن چندین مقاله درباره جنگ “بوئر” (جنگ آفریقای جنوبی) برای یک روزنامه انگلیسی، مفتخر به دریافت لقب “سر” شد.
در پاییز سال ۱۹۲۹ مشخص شد که سر آرتور کانن دویل مبتلا به ناراحتی شدید قلبی است. یک سال بعد، هنگامی که صبح زود به درون باغ خانهاش رفته بود، دچار حمله قلبی شد و در روز دوشنبه ۷ ژوئیه سال ۱۹۳۰ در میان اعضای خانوادهاش در گذشت.
آخرین جملهای که سر آرتور کانن دویل بر زبان آورد، خطاب به همسرش بود. او زمزمه کرد: «تو بینظیری.»
***
آرتور کانن دویل، طرحی از یک زندگی
آرتور کانن دویل، نویسنده انگلیسی، به جهت خلق شخصیت داستانی شرلوک هولمز از شهرتی افسانه ای در عالم ادبیات برخوردار است. شخصیت شرلوک هولمز مظهر استدلال و منطق قوی و تئدوتیز به شمار می رود. این در حالیست که خود دویل فاقد وجوه استدلالی و منطقی در شخصیتش بوده است. او بارها و بارها اعلام کرده بود که به فرشته ها و پری ها باور دارد و همچنین فلسفه را تا بدان جا می پذیرد که توام با سر و راز باشد. داستان های شرلوک هولمز تاکنون به ۵۰ زبان ترجمه شده و مردمان بسیاری در تئاتر، سینما، مجموعه های تلویزیونی، نمایش های رادیویی، موزیکال، کاریکاتورها، کتابهای کمیک و آگهی ها او را مشاهده کرده اند.
آرتور کانن دویل در سال ۱۸۵۹ در محله پیکاردی ادینبورگ متولد شد. او پسر چارلز آلتامونت دویل و ماری فلی دویل بود. پدرش چارلز به عنوان کارمند دولت در دفتری در شهر ادینبورگ کار می کرد و همچنین از زمانی که برای کتابهای مختلف نقاشی می کشید درآمدش افزایش یافت. اما او دچار بیماری صرع بود و برای این که از شر آن خلاص شود چاره ای به جز پناه بردن به الکل نیافت. اعتیاد او به الکل زمینه های سقوطش را فراهم کرد.
مادر دویل به ادبیات علاقه مند بود و کتابهای مختلفی را مورد مطالعه قرار می داد. او آرتور را به خواندن کتاب تشویق می کرد و از همان زمان بود که آرتور به طور سیری ناپذیری به خواندن کتاب مشغول شد و در این میان بسیاری از کتابهایی که می خواند از حجم بسیار زیادی برخوردار بودند. بعدها زن دوم دویل با نام جین پیرامون شخصیت مادرشوهرش اینگونه نوشت: «او از لحاظ قیافه بسیار چشمگیر بود و زن بلند بالایی به نظر می رسید. او بسیار بافرهنگ بود و شخصیت پیچیده ای داشت که شاید در این جنبه ها به پسرش شبیه بود.»
آرتور در سن ۱۴ سالگی زبان فرانسه را به طور کامل یاد گرفته بود به طوری که می توانست آثار نویسندگان بزرگی همچون ژول ورن را از روی متن اصلی بخواند. پدر او در سال ۱۸۷۳ در یک بیمارستان درگذشت.
تحصیلات مقدماتی دویل در مدرسه ای متعلق به یسوعی ها گذشت. او طی تحصیل در این مدرسه اعتقادش به کلیسای کاتولیک را از دست داد. اما با این حال می توان گفت که آموزش های یسوعی در عمق بخشیدن به ذهن و فکر او بسیارموثر بودند. او مدتی نیز در کالج استاینهارست تحصیل کرد. بعدها او نوشت که در این کالج برای اولین بار در میان دوستان و معلمانش در جست و جوی مدل هایی برای شخصیت های داستان های شرلوک هولمز بوده است. در میان همکلاسی هایی که در کالج داشت دو پسر بودند که نامشان موریارتی بود. نامی که بعدها رقیب شیطانی شرلوک هولمز به آن شهرت داشت.دویل تحصیلاتش را در دانشگاه ادینبورگ ادامه داد. او در سال ۱۸۸۵ برای تحصیل در رشته دکترا پذیرفته شد و به تحصیل در این رشته پرداخت. بعد از فارغ التحصیلی در کلینیکی به عنوان متخصص چشم مشغول به کار شد که آن را تا سال ۱۸۹۱ که به طور تمام وقت به نویسندگی پرداخت، ادامه داد.همچنین در سال ۱۸۸۴ با دختری به نام لوئیز هاوکینز ازدواج کرد. این دو نزدیک ۲۳ سال با هم زندگی کردند تا این که در سال ۱۹۰۷، لوئیز بر اثر ابتلا به بیماری قلبی درگذشت و دویل با جین وصلت کرد.
اولین داستان دویل مربوط به شش سالگی اش می شد که داستانی مصور درباره آدم و ببر نوشته بود. اما داستان دومش در سال ۱۸۸۷ منتشر شد که در آن برای اولین بار شرلوک هولمز افسانه ای به مردم معرفی شد. نام این کتاب AStudyinScarlete بود. دویل گفته که این رمان را در سال ۱۸۸۶ به مدت سه هفته نوشته است. در این داستان علاوه بر هولمز با دو شخصیت مشهور دیگر نیز آشنا می شویم. اولی راوی داستان های هولمز، دکتر واتسن است که همواره به توصیف هوش خارق العاده هولمز می پرداخت و دومی رقیب اصلی او پرفسور موریارتی است که یک شخصیت شرور کلاسیک به شمار می رفت و در نبوغ، همتای خود هولمز بود.همزمان با ژوئیه ۱۸۹۱ مجله معروف استراند انتشار مجموعه داستان های شرلوک هولمز را آغاز کرد که استقبال بی نظیر مردم را در پی داشت. در آن زمان نشانی هولمز در خانه خانم هاوسن ، شماره B221 درخیابان بیکر به عنوان مشهورترین آدرس شهر لندن در ادبیات معروف شد.
دویل برنامه ریزی کرده بود که ماجراهای شرلوک هولمز را در دسامبر ۱۸۹۳ به پایان برساند. نام این داستان مسئله نهایی بود و در آن هولمز در نبردی با موریارتی کشته می شد و اینگونه داستان به پایان می رسید. اما چنین اقدامی از سوی دویل، واکنش منفی خوانندگان مجله استراند را به دنبال داشت. نامه های بسیاری به خانه دویل سرازیر شد که همگی آنها از این اقدام او ابراز ناراحتی و تنفر می کردند. همچنین مجله استراند ۲۰هزار اشتراک خود را از دست داد و نتیجه این شد که در همان سال دویل اعلام کرد که به جهت تقاضاهای عمومی ماجراهای شرلوک هولمز را ادامه خواهد داد. اولین داستانی که پس از این تصمیم به چاپ رسید «خانه خالی» نام داشت که در آن هولمز با بازگشتش به نزد دکتر واتسن او را غرق حیرت می کرد.
دویل در دهه ۱۹۲۰، بیشترین دستمزد را به عنوان نویسنده در سطح جهان دریافت می کرد که دلیل آن استقبال بی نظیر از آثارش بود. او در هفت جولای ۱۹۳۰ براثر ابتلا به بیماری قلبی در خانه اش در ساسکس درگذشت. (دویچه وله – همشهری)
انتشار در مد و مه: ششم فروردین ۱۳۹۱
2 نظر
Hjkh
میشه کتاب های ایشون رو به طور خلاصه و فصل فصل رو وب بذارید ممنون
مریم
خیلی ممنون از سایت خوبتون خیلی کمک بزرگی بود