این مقاله را به اشتراک بگذارید
می گویند بهترین محک برای نشان دادن عیار آثار هنری و حاصل کار یک هنرمند، زمان است؛ این که در برابر گرد وغبار رخدادها و تغییر و تحولات ایام، چه میزان زنگار بر آنها مینشیند. قریب به چهار دهه از مرگ جلال آلاحمد گذشته و همچنین نیم قرن از نوشته شدن بسیاری از آثارش، سپری شده، اما با این حال او همچنان در اوج شهرت بسر برده و کتابهایش نیز کماکان تجدید چاپ میشوند. با این وصف، هنوز تصویر روشنی از عیار آثار او در دست نیست، یعنی این که برخلاف سنت رایج این دوام و پایداری در برابر گذر زمان را نمیتوان پای ارزشهای درون متنی این آثار گذاشت. چهبسا بسیاری با این نظر مخالف باشند و او را بر صدر بنشانند و شجاعت و صراحت او، تاثیرگذاری نثرش و احیانا ارزش آثارش را بستایند و بر این باور باشند که او سربلند از محک زمانه بیرون آمده.
اما به زعم نگارنده این سطور، با وجود گذر زمانی نسبتا طولانی، هنوز آثار آلاحمد و سطح هنرش، محکی جدی نخورده؛ به یک دلیل بسیار واضح و آن این که، آلاحمد و آثارش همواره در طول سه دهه اخیر توسط جریانی بیرون از متن ادبیات، حمایت شده و همین حمایتها باعث شده که نسبت این آثار با گذر زمان نسبتی متعارف نباشد.
کدام یک از نویسندگان هم نسل و حتی متعلق به دیگر نسلها را سراغ دارید که به اندازه آلاحمد در رسانههای گوناگون ملی، رسمی و پرمخاطب، مورد ستایش و حمایت قرار گرفته باشد؟ کدام یک از نویسندگان معاصر را سراغ دارید که علاوهبر این که یکی از اتوبانهای مهم تهران بهنام اوست، بسیاری از کوچهها و خیابانهای پایتخت و شهرستانهای مختلف به نام او مزین باشد؟ و یا کدام نویسنده معاصر را سراغ دارید که این حجم کتاب و مقاله و ویژه نامه در نشریات مکتوب دولتی (یا منتسب به جریان دولتی) به او اختصاص یافته و حتی یکی از مهمترین جوایز ادبی دولتی بهنام او شناخته میشود و بسیاری موارد دیگرکه اشاره به آنها از حوصله این نوشته بیرون است…
یعنی از دوران نوجوانی که امکان دارد هریک از ما با ادبیات آشنا شویم، با انبوهی از امواج گوناگون روبرو هستیم که به ما میگویند جلالآل احمد نویسنده بزرگ و بسیار خوبیست، بنابراین ذهنیتی برای ما ساخته میشود که ما را آماده پذیرش این مهم به هنگام خواندن آثار او میکند، ذهنیتی که وقتی شکل گرفت، به راحتی هم شکسته نمیشود! از مجموعه اینها میتوان به این نتیجه رسید که آل احمد در سیسال گذشته نویسندهای بوده که نام و اعتبارش تا حد بسیار زیادی متکی به یک سری عوامل برون متنی ادبیات (به درست و غلطش کار نداریم) بوده.
همه میدانیم که مردم ایران جماعتی اهل مطالعه نیستند، اما با این حال آلحمد از معدود نویسندگانیست که نام او لااقل به گوش بخش قابل توجهی از این جماعت بیگانه با کتاب هم خورده و این نکته نیز مدیون همان شرایط مورد اشاره است و ربطی به ادبیات ندارد؛ به عبارتی شهرتیست که از بیرون دنیای ادبیات نصیب او شده. درحالی که شما مثلا قیاس کنید شهرت نام او را با غلامحسین ساعدی که صرف نظر از رد یا قبول دیدگاههایش، او نیز چهرهای دارای وجهه سیاسی و البته صراحت لهجه است، نویسنده به مراتب بهتری هم هست، داستانهای سیاسی بسیار تاثیرگذاری هم نوشته و در راه مبارزه علیه رژیم شاه به زندان رفت و شکنجه هم شد؛ در حالی که آل احمد با وجود تمام صراحت لهجه اش و شجاعتی که از آن یاد میشود، لااقل نگارنده نشنیده که هیچگاه روانه زندان شده باشد، و نهایتا همین قدر شنیده یا خواندهایم که ساواک او را تحت نظر داشته، اما با این حال شهرت جلال کجا و شهرت ساعدی کجا!
پس میبینیم این شهرت نه ربطی به مبارزه با رژیم گذشته دارد و نه مبنایی ادبی، بلکه تنها ناشی از کشف یک نوع همسوییست در آثار این نویسنده با سیاستهای فرهنگی سه دهه گذشته. حال شما فرض کنید اگر به هردلیل آلاحمد و آثارش با جریان فرهنگی – سیاسی پس از انقلاب همخوانی نداشتند و ایضا این حمایتی که در طول این سالها از او صورت گرفته، دریغ میشد، آیا باز هم او و آثارش از شهرت و اعتبار فعلی برخوردار بودند؟
پاره ای از منتقدان امروزین صادق هدایت که از قضا اغلب آنها نیز از جمله طرفداران آلاحمد به حساب میآیند، تیغ تیز انتقادات خود را بهسمت هدایت گرفته و تمام تلاش خود را بهکار می برند که به مخاطب جوان امروز ثابت کنند که او نهتنها نویسنده مهمی نبوده، بلکه شهرتش نیز شهرتیست مشکوک! و البته مدیون تبلیغ رادیو بیبیسی! و در واقع این منتقدان، همان عوامل غیر طبیعی و برون متنی را که موجب شهرت و اعتبار امروز آل احمد شده، در سطح و شکلی دیگر به صادق هدایت نسبت میدهند. برخی از آنها براین باورند که اگر حمایت جریان روشنفکری از هدایت وجود نداشت، امروز هدایت نویسنده چندان معروفی نبود! هرچند نمیتوان منکر حمایت جریان روشنفکری از هدایت شد، چرا که هدایت به عنوان نویسندهای مهم بر همه روشنفکران و نویسندگان پس از خود تاثیر گذاشته و حتی به خطا نرفتهایم اگر بگوییم که بخش عمدهای از روشنفکران پس از او همه از زیر شنل هدایت یا به قولی از تاریکخانه ی او بیرون آمدهاند.
پس طبیعیست که متاثر از تاثیری که از او پذیرفتهاند به حمایت از او نیز بپردازند، اما مگر این روشنفکران در خارج از حوزه ادبیات قرار میگیرند؟ علاوه بر این، نه در رژیم گذشته و نه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روشنفکران هیچگاه رسانههای فراگیر ارتباط جمعی را در اختیار نداشتهاند و دایره برد و تاثیر نشریات غیر دولتی حتی به فرض حمایت پاره ای از آنها از هدایت، چنان محدود بوده که اگر بگوییم اعتبار هدایت ناشی از حمایت آنهاست، تنها خود را فریب دادهایم و سوای این، اعتبار هدایت در آنسوی مرزها را چگونه میتوان توجیه کرد، ستایش بزرگانی چون آندره برتون، فیلیپ سوپو، هنری میلر، آلبرتو موراویا، آندره مالرو و بسیاری کسان دیگر را که نمیتوان حاصل حمایت جریان روشنفکری داخلی دانست!
ماجرای تبلیغ هدایت توسط رادیو بی بیسی، به عنوان دلیل شهرت او نیز مغلطهای آشکار است. در سالهای پایانی عمر هدایت یکی دو نفر از دوستان نزدیک هدایت (مثل مسعود فرزاد) با رادیو بیبیسی همکاری میکردند، آنها در یک برنامه بدون اطلاع هدایت، عنوان کردند که ایرانیان بزرگترین نویسنده معاصر خود (منظور هدایت) را نمیشناسند. این برنامه در ایامی که زمزمه شهرت هدایت درگرفته بود، باعث شد که او در قیاس با گذشته از شهرت بیشتری برخوردار شود، شهرتی که از قضا همه قسم آن مورد بیاعتنایی و حتی نفرت او بود. اما به فرض پذیرش تاثیرگذاری این مطلب در کسب شهرتی آن هم نه چندان زیاد در سالهای پایانی عمر هدایت، هیچ ربطی به مانایی اعتبار و محبوبیت وی ندارد. بسیار نویسندگان بودهاند که در زمان حیات خود از شهرتی بسیار فراگیر برخوردار بودند، اما بعد از یکی دو دهه، دیگر هیچ نام و نشانی از آن باقی نمانده.
بی شک راز ماندگاری شهرت و اعتبار هدایت را باید در آثارش جستجو کرد، آثاری که حتی ضعیف ترین آنها نیز بارقه ای از نبوغ در خود دارند، و مهمتر از همه، میزان تاثیرگذاری این آثار که چنان در جان مخاطب نفوذ میکنند که نگاهش به دنیا را دگرگون میسازند. با این اوصاف، شک نداشته باشید اگر به جای این بایکوت خبری که نسبت به هدایت در رسانههای دولتی و فراگیر دیده میشود، یک دهم حمایتی که از آل احمد صورت گرفته نصیب او میشد امروز با شهرتی افسانهای برای او روبرو بودیم، کما اینکه بدون این نیز این شهرت افسانهای احساس می شود و هنوز نیز کتابهای او پرفروشترین آثار در حوزه ادبیات داستانی ایران هستند و با وجود چاپ های مجاز و حتی غیر مجازی که از آثار او شده، باز هم در بازار کتاب تقاضا نسبت به آثار او دیده میشود.
1 Comment
رضا خورشیدوند
ممنونم خیلی عالی بود ..هدایت عزیز بی شک بزرگترین وتواناترین نویسنده ادبیات داستانی ایران زمین عزیزمان هست وخواهد بود ..