این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
حمید رضا امیدی سرور
بی تعارف این مایه مباهات و شادمانی من است که می بینم هنوز هستد کسانی که نگاهی حرفه ای و کمال گرا به ادبیات دارند و برای آن گام برمی دارند، بی منت. این را یکی مثل من خیلی خوب درک می کند که قریب شش سال از وقت خود را صرف انتشار سایتی کرده که در قبال هزینه مادی و معنوی زیادی که پای آن رفته حاصلی جز ارضای عشق به ادبیات و هنربرای او نداشته. به همین خاطر به کار فرحان نوری و فرزین فرزام ارج می نهم که کاری کرده اند کارستان. مگر کار کوچکی ست که داستانهای نیویورکر را با فاصله زمانی کم و با کیفیت خوب به دست علاقمندان ادبیات داستانی برسانی؟
از قدیم گفته اند کار خوب دیر یا زود خودش را نشان می دهد و خوشحالم که کار خوب این دوستان در دوماهنامه الکترونیکی «نیویورکفا» خیلی زود خودش را نشان داده و گذشته از استقبالی که به اعتبار شنیده ها از آن شده ( شاید جالب باشد اشاره به اینکه فقط خبر انتشار دومین شماره آن در مد و مه فقط ظرف ۲۴ ساعت اول نزدیک به ۲۰۰۰ کلیک خورده و پربیننده ترین خبر هفته شده) حالا شاهد هستیم که به تیم تحریریه آن نامهای باعتباری چون فرشته مولوی و مترجمان خوبی چون اکرم پدرام نیا و… اضافه شده و نامهای معتبر دیگری هم در راهند که با نظارت برکار مترجمان جوانتر ترجمه هایی با کیفیت را به دست خوانندگان برسانند که تاثیر همین حضور را با مقایسه کیفیت ترجمه داستانهای شماره اول و دوم می توان دریافت و شک ندارم که بهتر از این خواهد شد.
و باز بی تعارف بگویم که با خواندن همان شماره اول و حالا شماره دوم مکرر به خودم گفته ام ای کاش این نشریه به صورت کاغذی هم منتشر می شد. اما باز مایه خوشحالی ست که تکنولوژی جدید امکان آن را داده که این مهم به صورت دیجیتال به دست ما برسد و خب هرکس که مانند نگارنده دوست دارد نسخه کاغذی اش را نیز در اختیار داشته باشد می تواند آن را پیرینت کند!
در مورد اعتبار داستانهای نیویورکر چه می توان گفت که خود ندانید! چیزی نمانده عمر این نشریه به یک قرن برسد. به گمانم اواین شماره آن در میانه دهه بیست میلادی در قرن بیستم منتشر شد و یک دهه دیگر صد سالگی اش را جشن خواهد گرفت. نویسندگان نامدار بسیاری از سالینجر و ریموند کاور بگیر تا شرلی جکسن، جان آپدایک، آلیس مونرو، موراکامی و بسیاری دیگر با انتشار داستانهایشان در این نشریه شهرت بسیار بدست آورده اند.
در گذشته در چندین کتاب گزیده هایی از داستانهای نیویورکر به فارسی ترجمه و منتشر شده بود، این را بدان جهت می گویم که فراموش نکنیم دوستان «نیویورکفا» با هر شماره درواقع کتابی ارزنده را به ما تقدیم می کنند آن هم به بهایی اندک و امید وارم که دوستان علاقمند به ادبیات با حمایت این دوستان نسخه الکترونیکی نیویورکفا را کپی نکرده و خریداری کنند تا این کار ارزنده ادامه پیدا کند.
هر شماره از این نشریه از دو بخش تشکیل شده: بخش نخست داستان و بخش دوم شعر، خوشبختانه نیویورکفا گرافیک خوبی هم دارد، مزین به عکس هایی زیبا که سروشکل کار را نیز همانند محتوای آن دلنشین ساخته.
در شماره دوم این نشره داستان هایی از : الیزابت مکنزی، کالین برت، رابرت کوور،جی رابرت لنون، الیزابت هاروور، ایزاک باشویس سنگر، تونی موریسون و امیلیا گری منتشر شده.
در بخش شعر نیز: رابرت پینسکی، لیا پورپورا، دبورا لاندائو، های دانگ فان و… را خواهید خواند.
فرشته مولوی، اکرم پدرام نیا و مهدی نوید به عنوان کارشناسان ترجمه در شماره دوم حضوردارند که در آینده نامهای دیگری نیز به این گروه اضافه خواهد شد.
رضا اسکندری، فرزین فرام، افرا مریدی، لاله میرجلیلی، زهرا پورعزیزی، نیلوفر شاندیز، هنگامه کسرائی، حمید گلیانی، مرتضی معدنی ثانی و خاطره کرد کریمی به عنوان مترجم برگردان فارسی کارها را برعهده داشته اند.
کل کارهم حاصل زحمت فرزین فرزام و فرحان نوری است که امیدوارم با قدمهایی استوار راهی را که آغاز کرده اند ادامه داده و هر دو ماه یکبار شاهد شکفتن شماره تازه از نیویورکفا باشیم.
شرحش را گفتیم در آخر برای اینکه خودش راهم رویت کنید داستانی این شماره را با اجازه گردانندگان نشریه به شما تقدیم می کنیم تا لااقل روشن باشد که حرف به گزاف نگفته ایم!
( دانلود داستان درخت سیب وحشی / رابرت کوور/ ترجمهی مرتضی معدنی و کارشناسی فرشته مولوی)
‘
5 نظر
ثباتی
چه معرفی خوب و پرهیجانی. سر و شکل فایل دانلود شده هم بسیار دلنشین بود. خانم پدرام نیا هم با لولیتا خودشان را نشان دادند. تبرسک به اهالی ادبیات
حمیدرضا
تشکر از معرفی خوبتون. حتمن مطالعه خواهم کرد.
مینا فدایی
خوشحالم که چنین اتفاقهایی در ایران میافتد.
سمانه نصرتی
عاشق داستان ربرت کوور شدم. خیلی خوبه از نویسنده های جدید می تونیم داستان بخونیم.
عابد ساوجی
از جایی مانده، از جایی رانده، سردر گریبان! وامانده در دنیای حقیقی و مجازی، در روزگار بی حوصلگی ، هویت ها گم میشود نمیدانی به کدام قسمت از تخته شکسته کشتی ادبیات بیاویزیم که غرق نشویم.
اگر برای دل خودمان باشد، اجازه بدهند با همان زرد نامه ها هم دل پر تلاتم ما آرام میگیرد فارغ از نامها و نشانه ها.
اما وقتی( محک تجربه آید به میان) میمانی چه کنی؟ وقتی همه خطها به حادثه ختم میشوند…
اتفاقهای نوینی که در سطح جهانی رخ میدهد و ما را، حتی با نخهای باریک نا مرئی ، به ادبیات غنی جهان پیوند میزند دلم گرم میشود که چون اسب عصاری گرد خود نمی. چرخیم.