دستم به نوشتن نمیرود. بدجوری کسل و دلزده شدهام. دلزده از همه چیز، به خصوص نوشتن. و حتی این یادداشت را که مینویسم با کمال دلزدگی است. گاهی فکر میکنم که اصلاً چرا باید بنویسم. چه کسی گفته است که این چند روز عمر را باید صرف نوشتن کنم. کمابیش همیشه…
حقیقت اینکه زیاد اهل شعر نیستم، فقط آنقدر که اموراتم را بگذرانم در لحظههایی که چیزی جز شعر نمیتواند پاسخگوی بیتابیهای آدم باشد.از همین رو نه به شکل تخصصی و پیگیر اما به شکل مداوم با آن دمخور بودهام. با این حال از همین رو بسیار هم ایدهآلگرا هستم، هر شعری را به خلوت خود…
بهار امسال در میان کتابهای نشر افراز برای نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، کتابی تئوریک با نام «نوشتن برای تئاتر» منتشر شد، یکی از دهها عنوان کتابی که در طول همین ماهها توسط چند نشر اصلی تهران در زمینه تئاتر و سینما، به بازار عرضه شده بودند. کتابی جلد مشکی که خودآموزی در زمینهی نوشتن نمایشنامه…
دیروز در خبرها، «گلایههای یک نویسنده غیرتهرانی از چاپ اثرش با هزینه شخصی» ماجرای تلخی که اگر چه نمونههای فراوانی دارد، اما هربار که به موردی از این دست برمیخورم حسابی حالم گرفته میشود و در کل یاد این میافتم که نوشتن در این ولایت چقدر کاربیقدر منزلتیست. احساس آدمی که میخواهد اثرش را چاپ…
گاه نویسندگان ادعا می کنند نقدهایی که توسط منتقدان بر آثارشان نوشته میشود، نمیخوانند. اما در مقام عمل میبینیم که به وقتش خط به خط این نقدها را هم می خوانند! نویسندگان در مورد منتقدان نظرات مختلف و ضد و نقیضی دارند، برخی کار آنها را در خور اهمیت و برخی نیز بیارزش میخوانند و...…
بعد از ظهر یکی از روزهای سرد آخر پاییز، بعد از شبی برفی، کافه گارنو جلسهی نقد مجموعه داستان «کلاغ» نوشته فرشته نوبخت.
وارد که میشوم، تک و توک جا برای نشستن پیدا میشود، سی سی و پنج نفری آمدهاند و از این حیث از جلسات نقد پر مخاطب به حساب میآید، بیشتر حاضران هم…
به خاطر دارم چند سال پیش مستند «گفتگو با سایه» نوشته حبیب احمد زاده به کارگردانی خسرو سینایی در جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد، صرف نظر از کیفیت هنری فیلم که چنگی به دل نمیزد، به لحاظ مضمونی حرف تازهای نداشت، یا لااقل برای من که در طول سالهای دور و نزدیک نسبت…
هرچند که میدانست، یا باید میدانست که ساعات طولانی تنهایی نهتنها به تمرکز او کمکی نخواهد کرد، بلکه تنها او را برای دقایقی طولانی و بیپایان سر جای خود مینشاند تا با حالتی مسحور و شیفته به درختان بیرون پنجرهی اتاق مطالعهاش خیره بماند... و همینطور که تاریکی همهجا را فرا میگیرد، انعکاس شبحگونهی خود…
همه عادت داریم نویسندگان را به عنوان آفرینندگان متون ( ادبی، فکری و فرهنگی و...) به حساب بیاوریم، اما از دیگر سو براساس باوری دیرینه، اغلب منتقدان را پختهخوارانی میبینیم که با واسطه قراردادنِ متنی دیگر، به فعالیتی دست دوم میپردازند، و آنها را نویسنده متونی به حساب میآوریم که هویتشان وابسته به متنی دیگر…
"جلو در قانون دربانی به نگهبانی ایستاده است. مردی از ولایت پیش دربان میآید و التماس میکند که تو برود. اما دربان میگوید حالا نمیتواند او را راه بدهد. مرد فکر میکند و میپرسد: آیا کمی بعد راهش خواهد داد؟ دربان میگوید ممکن است اما حالا نمیشود. چون در تالار قانون مثل همیشه باز است…
عقاید یک دلقک [Ansichten Clowns] در 1963 منتشر شد. هانس اشنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه برده است و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفه ایش را جمع بندی می کند تا بعد برود مانند گدایی بر پله های ایستگاه راهآهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست…
داستانهای این نویسنده گیلانی، مبتنی بر تفکری زنانه و رویکردی رئالیستی نوشته شدهاند. هرچند که پرداختن به ظلم و تحمل آن از جمله روایتهایی تکراری در مورد زنان جامعه است، ولی شهلا شهابیان در داستانهای مجموعه « به یک چیز خوب فکر کن» توانسته گاه به صورتی مبتکرانه با این موضوع برخورد کند.
- خاله،…
1)
پیش از نوشتن اولین کلمه، خوب فکر کنید که چه چیز، دربارهی چه، به چه منظور، برای چه کسی، و چه قدر میخواهید بنویسید.
نوشتن کار است. بیفایده نوشتن بیمعنی است. خیلی ها بیش از آنچه میخوانند، مینویسند، حیف زحمت، حیف وقت و حیف کاغذ!
از خودتان بپرسید آیا موضوعی که میخواهم بنویسم…
تاکنون هیچ نویسندهای در تاریخ ادبیات داستانی ژاپن از شهرت موراکامی برخوردار نبوده، آنگونه که نه فقط در ژاپن که در دیگر کشورها نیز آثارش از تیراژی چشمگیر برخوردار باشد و حتی در ایران نیز با همین سطح از مطالعه عمومی و شمارگان متعارف هر کتاب در یک چاپ، آثار او در چند نوبت تجدید…
در ابتدا بیمناسبت نیست اشارهای داشته باشم به گفته دنوشر آلمانی تبار : " داستان خواندن را دوست دارم. اما درباره داستان حرف زدن را بیشتر دوست دارم." در این یادداشت میخواهم درباره رمان " پایان یک مرد " حرف بزنم . حرفهایی در نه در جایگاه یک منتقد ادبی – چنین ادعایی ندارم -…
افسانه با عكس گرفتن مخالف بود. با لباس سفید عروس و سفرهی عقد هم مخالف بود. هرچه مادرش اصرار كرد، رضایت نداد عكّاس خبر كنند. میگفت خبری نیست كه عكس بگیرند. و راستی هم خبری نبود. فقط پدرومادرها بودند و بزرگان فامیل. آخوند عاقد خُطبهی عقد را خواند و افسانه صبر نكرد كه آخوند، مطابق…
همیشه داستاننویسان و آثارشان، سوژه یادداشت ها، نقد ها و ازاین دست بودهاند؛ اما اینبار – و از این پس- قصد داریم به سراغ منتقدان هم برویم و به شکلی هرچند مختصر اشارههایی به چند و چون کارشان داشته باشیم. در روزهایی که کمتر نقد ادبی خوبی میخوانیم و اغلب شاهد کلیگوییهایی شتابزده هستیم که…
اشاره ضروری:
نوشته زیر به عنوان یکی از پست هایی که بسیار به آن ارجاع می شود، با رویکردی تخصصی نوشته شده و البته قریب به یک دهه نیز از انتشار آن می گذرد، بنابراین گاه خوانندگان از بلندی متن و یا عدم سهولت درک نکات مطرح شده در آن گله می کنند. به خصوص…
صحنه راهروی درازی است که اشخاص از طرف چپ وارد و از طرف راست خارج میشوند. در طرف راست دیوار، روبروی تماشاچیان، چند حفرهی گور مانند بطور سرپاکندهاند؛ بلندی این حفرهها هم قد یک آدم معمولی است.
در طرف چپ صحنه، دو مرد درشت هیکل، بفاصلهی دومتر از یکدیگر ایستادهاند. از جلوهر کدام زنحیری از…
ترجمهی منوچهر هزارخانی/
این عقیده که هنر؛ هنر است و نه نوعی تبلیغات سیاسی«عمدی»آیا به خودی خود در راه پیدایش جریانهای فرهنگی خاصی که انعکاس زمان خودند و به تقویت جریانهای سیاسی خاصی کمک میکنند؛ مانعی محسوب میشود؟ چنین به نظر نمیرسد. حتی به عکس بنظر میآید که این فکر؛ مسأله را به نحوی اصولیتر…
معرفی مجدد اشخاص مرده
نویسنده میتواند برای معرفی مجدد اشخاصی که سالها و حدود صد صفحه یا بیشتر از رمان ناپدید میشوند، از شیوه سریالهای قدیم استفاده کند.
در دهه ی 1920 قهرمان زن را همیشه به ریل راه آهن میبستند و قطار غول پیکری را نشان میدادند که به سرعت نزدیک میشود تا او…
بیرون، شب بود و باد و برف. . .
زن، شب یخزده را پشت در بویید و خودش را چسباند به مرد. مرد، نفس گرم زن را پشت گردنش حس کرد. آهسته گفت: «میلرزی. »
باد، پوفههای برف را از لای در نیمهباز ریخت تو انبار. زن لرزان گفت: «میترسم. »
مرد از لای در چشم به بیرون…
این روزها نام"زوال کلنل" بیش از هر کتاب دیگری شنیده می شود، رمانی که مدتیست پشت سد ممیزی مانده و بسیاری از علاقمندان ادبیات داستانی در انتظار رفع مشکل کتاب و انتشار آن هستند. در روزهای اخیر اما پس از کش و قوسهای مختلف، اظهار نظرهای متولیان امور کتاب در ارشاد نیز چندان امیدوار کننده…
علی باباچاهی، شاعر و منتقد شعر، در بخشهایی از گفتگویی با خبر آنلاین که با تاکید بر قدم گذاشتن او به هفتاد سالگی منتشر شده، با گوشه کنایهای به احمد شاملو و اخوان ثالث گفته است:
«شاملو در «مدایح بیصله» حرفهایش مکرر بود»
در ادامه این مطلب و در بیان جزییات آن آمده است:
«علی…
تحلیل رمان صرفا تبیین، شناسائی و سنجش نقادانه و عقلانی روابط حاکم بر سازههای داستانی نیست. راهیابی به بطن اندیشههای نویسنده، کشف مسامحات لفظی و معنائی، و توجه بیش از حد به ساختار و قالب متن را نمیتوان تنها زمینههای تحلیل به حساب آورد. با یک رویهی ثابت و از پیش تعیین شده نیز نمیتوان…
خانوادهی دانگ تایی مایی از زمان کودکی او ضد حکومت استعمارگرا، در ستیزه و کشمکش بودند؛ چنانکه چهل سال از شصت و شش سال عمر دانگ در خدمت انقلاب سپری شده است. در 1919 پدربزرگش در 74 سالگی در زندان بدرود زندگی گفت. پدرش محکوم به حبس ابد در جزیرهی پوئولو کوندر شد و در…
اگرچه وقتی حرف از ادبیات عامه پسند به میان می آید، برخی از نویسندگان می گویند: «پیف پیف!» اما کم نیستند کسانی که آرزوی داشتن این تعداد مخاطب را دارند و حتی برای بدست آوردن موفقیتی مشابه آنچه اغلب آثار عامه پسند از آن برخوردار می شوند، با کنار گذاشتن ایده آل های خود در…
کارکردهای گفتوگو برای آماده سازی:
برای آماده سازی اغلب از گفتوگو استفاده میکنند. شخصیتها معمولاً برای ایجاد ارتباط، بیان خویشتن و قانع کردن دیگران، حرف میزنند. به علاوه میتوانند نهال داستان و روابط احتمالی آینده را در عمل داستانی زمان حال بکارند.
مثال: دو قاتل مشغول صحبت اند: “انگار کولاک ناجوری راه افتاده. فکر میکنی جیمی…
نخستین و اساسیترین اصلی که باید بدانیم آن است که هدف داستانهای معمایی، همچون هر داستان و معمایی، تاریکی و تباهی نیست، بلکه روشنایی و آگاهی بخش است. داستان به قصد رسیدن به لحظهای نوشته میشود که خواننده به آگاهی میرسد و همه چیز را میفهمد. و لحظات آغازین داستان خواننده در آن سردرگم است…
پارهی يکم
شمايل سرگردان فليسيا
1
از جمله دلايلی که برای اثبات تناسخ میآورند يکی اين است که در زندگی بارها به اشخاصی برمی خوريم که نمی شناسيم و با اين حال چهره شان به طرز غريبی آشناست؛ طوری که بی وقفه از خود میپرسيم: "کجا ممکن است ديده باشم اش؟"
مندو هم چشمش که…