رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: وجیزه

همه می‌میرند، حتی نویسنده‌ها!

متاسفانه در این یکی دو روزه بازار مرگ و میر در دنیای ادبیات و کتاب داغ بوده، با این چهره ها در سطوح بسیار متفاوتی باشند، اما به هر حالی نمی‌توان منکر اهمیت آنها شد، از احمدرضا احمدیِ شاعر که روزپیش در گذشت اگر بگذریم، امروز دو نویسنده دیگر با زندگی وداع کردند؛ میلان کوندرا…

ادامه مطلب

دلتنگی یک رفیق قدیمی

حال که احمدرضا احمدی درگذشته، به سنت همیشه، از صفحات شخصی و جمعی گرفته تا رسانه‌های جدی و غیر جدی، پر شده از یاد و خاطره او؛ یکباره همه به یاد او افتاده‌اند. چند روز بعد هم به همین سرعت فضایی که از اسم و یاد او پرشده، خالی خواهد شد. هیچگاه دوست نداشته‌ام در…

ادامه مطلب

اَاَ…. همه‌ی این کتابارو خوندی؟! / #وجیزه (یادداشتهای فرهنگی و هنری حمیدرضا امیدی‌سرور)

عرض شود از قدیم اغلب کسانی که برای اولین بار به اتاق من (و حالا به خانه ما) آمده با دیدن خیل کتابها با از من پرسیده: همه این کتابها رو خوندی؟

ادامه مطلب

معمای تختی؛ قتل یا خوکشی؟ / اسطوره را ما در خود شکستیم!

در مورد غلامرضا تختی که این روزها اشاره به ماجرای خودکشی او در صدا و سیما (برنامه اختیاریه با حضور جمشید مشایخی) حاشیه دار شده ماجرا کم و بیش همین گونه است. نکته اینجاست که مردم ایران هیچگاه دوست ندارند مسئولیت تاریخی کارهای خود را آنگونه که هست بپذیرند

ادامه مطلب

#وجیزه – ح امیدی سرور/ چگونه نسل قلم منتشر شد و ما احساس پیری کردیم؟!

عرض شود که در این دوره رکود و خرابی بازار کتاب، نشر نو یکی از انگشت شمار ناشرانی است که تولیداتش باعث می شود احساس کنیم در این کالبد کم جان هنوز نشانه‌هایی از حیات دیده می‌شود که می توان به آن امیدوار بود. این را هم به لحاظ کیفی در این آثار می توان…

ادامه مطلب

کم تجربگی میزبان و مظلوم‌نمایی میهمان! / #وجیزه یاداشتهای حمیدرضا امیدی سرور

ماجرای حضور مسعود فراستی را در برنامه «من و شما» اغلب شنیده‌ایم، قصد تکرار آن نیست. صرف نظر از اینکه تا چه حد پرداختن به آن اهمیت دارد اما یک نکته مهم در این میان وجود دارد، که کمتر بدان توجه شده است. مسعود فراستی سخت در پز مظلوم نمایی فرور رفته اما چرا؟ خدمتی…

ادامه مطلب

و سرانجام دانستم وظیفه‌ام در قبال ناشران چیست! / وجیزه ای از ح. امیدی سرور

خیال برم داشته بود! چون چهار سال تمام وقت در خدمت دنیای نشر هستم {فقط در الف کتاب قریب به سه هزار یادداشتِ معرفی (بارویکرد حمایتی) منتشرکرده ایم (با کمک همکاران) و اگر مد ومه را هم حساب کنیم این تعداد شاید به چهار هزار هم برسد}، گمان کردم اگر خودم را…

ادامه مطلب

در خیابان آرام یا وقتی سلامت جسمی کتابها محل تردید است!/ #وجیزه

عرض شود که خیابان انقلاب آرام است؛ راسته کتاب فروشان خیابان و ایضا گوشه کنار شهر تهران به طرز قابل توجهی از لوث وجود عاملین توزیع کتابهای کپی غیر مجاز، پاک شده است. کاری که بالاخره شد آن هم بعد از کلی اگر و اما از سوی مسئولان مربوطه و مقدار بسیار زیادی خواهش و…

ادامه مطلب

خردمند باشیم و کپی انسان خردمند را نخریم!

عرض شود تا چند وقت پیش هروقت حالم خیلی گرفته بود، گشتی در راسته کتاب فروشی های انقلاب می زدم. غرق شدن در دنیای کتابفروشی ها لااقل تا مدتی مرا از دشواری زندگی این سال و زمانه دور می ساخت. اما مدتی است بازار کتاب دچار چنان رکودی شده که این عادت دیرینه نیز شوقی…

ادامه مطلب

#وجیزه: چطور «انسان خداگونه» کم مانده بود نان مارا آجر کند!

عرض شود که چندی است از وجیزه نویسی جامانده‌ام، نه اینکه حرفی نبوده که بوده، مجال نوشتن نبوده، اما انتشار کتاب «انسان خداگونه» (تاریخ مختصر آینده) اثر یووال نوح هراری با ترجمه زهرا عالی که به همت نشر نو به بازار آمده است، باعث شد تنبلی را کنار بگذارم. این کتاب را می توان ادامه…

ادامه مطلب

#وجیزه : هنر کاغذ فروختن جای کتاب! / حمیدرضا امیدی سرور

براستی چرا باید چنین کتابی منتشر کرد؟ اگر متن مورد نظر آنقدر ارزشمند است که نمی توان قیدش را زد، می توان آن را در قالب یک مقاله منتشر کرد، و یا اگر مترجم به هر دلیل به انتشار آن در قالب کتاب علاقه دارد، آیا نمی توان آن را کنار چند مقاله دیگر با…

ادامه مطلب

از کتابفروشی‌ها نخرید ما ارزانتر می فروشیم! (وجیزه)

عرض شود که یکی از برنامه های هفتگی ثابت من چرخیدن در کتابفروشی های راسته انقلاب است، تنفس در هوای این خیابان سی سال است که از محبوب ترین تفریحات من بوده، حتی در این روزگار که اخبار انتشار کتاب در فضای مجازی تمام و کمال منعکس است، بازهم نمی توانم از این عادت قدیمی…

ادامه مطلب

به دعوت یکی از ناشران مطرح، اورهان پاموک به تهران می آید

نشر ققنوس اولین ناشر ایرانی بود که با ترجمه کتاب قلعه سفید از این نویسنده او را به در زمانی که هنوز از شهرت جهانی زیادی برخوردار نبود، در ایران معرفی کرد. نکته جالب این است که نشر ققنوس از جمله ناشرانی نیست که تمرکزی روی انتشار آثار پاموک داشته باشد.

ادامه مطلب

#وجیزه: خداوند پول سه چیز را می رساند: ازدواج، بچه دار شدن و کتاب خریدن!

عرض شود که نمایشگاه کتاب تهران نزدیک است، خوشبختانه این بار از خیر برگزاری آن در دور دست گذشته اند. با وجود همه علاقه ای که از قدیم به تنفس در هوای نمایشگاه کتاب داشته ام، با خودم عهد کرده بودم اگر نمایشگاه بیرون از شهر باشد، قید آن را بزنم؛ حتی همان یکبار…

ادامه مطلب

وجیزه/ کتابفروشی‌های محلات مدت‌هاست به پایان راه رسیده اند

وجیزه/ کتابفروشی‌های محلات مدت‌هاست به پایان راه رسیده اند حمید رضا امیدی سرور عرض شود که انتشارات قطره در وبسایت خود اعلام کرده برای حمایت از کتابفروشان محلات، امسال در نمایشگاه های استانی و نمایشگاه بین المللی کتاب شرکت نمی کند. با توجه به اینکه فروش ایام نمایشگاه رقم قابل توجهی از درآمد ناشران را…

ادامه مطلب

چگونه زلزله تهران #وجیزه ام را ناتمام گذاشت! یا در روز آخر دنیا کدام کتابها را نجات دهیم بهتر است…

عرض شود دیشب بعد از چند روز به سرم زد #وجیزه ای بنویسم درباره اینکه چگونه بدنه سنتی نشر ایران در حال واگذاشتن میدان به نسل جدیدی از ناشران جوان و مستعد هستند که با ایده های تازه و خورند زمانه از راه رسیده اند. اما به قول آن دوست نکته سنجمان حسن قلی، به…

ادامه مطلب

وجیزه/ چگونه کتاب‌ها را انتخاب می‌کنم و پیشنهاد می‌دهم؟

آنچه می‌خوانید سه نوشته‌ی مرتبط از مجموعه یادداشت‌هایی است که تحت عنوان «وجیزه» با مضامینی در حوزه کتاب و فرهنگ در کانال تلگرامی سایت مد و مه منتشر می‌شود. سه نوشته در قالب یک مطلب بلند منعکس شده اما دخل و تصرفی در خود متن صورت نداده‌ایم

ادامه مطلب

جان شما نمی خواهم نان‌تان را آجر کنم!

جان شما نمی خواهم نان‌تان را آجر کنم! حمیدرضا امیدی‌سرور   عرض شود دیروز که به عادت معمول بعد از ساعت کار در حاشیه خیابان انقلاب به سیرو سیاحت کتابفروشی مشغول بودم، تا از تغییر و تحول های روز عقب نمانم (!) به این فکر افتادم #وجیزه بعدی را درباره حضور محسوس دوستان افست فروش…

ادامه مطلب

چه خوب که کتاب الکترونیک همه گیر نشد!

#وجیزه شاید برای شما عجیب، بی‌اهمیت و حتی احمقانه به نظر برسد؛ اما همین چند سال پیش که تازه کتابهای الکترونیک از راه رسیده بودند؛ یکی از دغدغه های بزرگ من این بود که مبادا کتاب کاغذی به پایان راه خود رسیده باشد. بدترین اتفاق ممکن این بود که همان بلایی که سر روزنامه ها…

ادامه مطلب