سریال «مردم عادی» لنی آبراهامسون و هتی مکدونالد که اقتباسی از کتابی به همین نام اثر سالی رونی است، یک داستان عاشقانه است که درام موقعیتاش را از پلات شخصیت شروع میکند و به بیانی دیگر، از شخصیت به موقعیت میرسد. معرفی و روایت دو شخصیت اصلی ماجرا البته از دل موقعیت مدرسه و بعداً…
«شوالیه سبز» به عنوان تازهترین فیلم دیوید لاوری برای روایت داستان قرون وسطاییاش که شمایل افسانهای-اساطیری نیز دارد، شیوهی حکایتی از جنس «روزی روزگاری»گونه را برمیگزیند؛ به این معنا که با وجود فقدان راوی، شکل توضیح موقعیتها و فصلبندیها به گونهای است که گویی راوی دانای کل دارد کتابی را میخواند و آنچه از پسِ…
جدیدترین اثر خالق «تاوان»، بسیار سریع و بیمقدمه و بدون اضافهگویی موقعیت داستانیاش را آغاز میکند؛ به گونهای که تقریباً در همان پانزده دقیقهی نخست معلوم میشود که هم شخصیت اصلی کیست و هم فیلم دربارهی چیست
همچنان که از عنوان فیلم و ایضاً کستینگ فیلم (انتخاب آنتونی هاپکینز برای نقش «پدر») و البته سکانس افتتاحیه (که بیواسطه سکانس معرفی شخصیت اصلی است) برمیآید، با درامی مواجهیم قائم به شخص؛ یعنی قائم به شخصیت، قائم به زیست و رفتار و کنش و واکنشهای شخصیت و قائم به موقعیتِ شخصیت؛ یعنی همان موقعیتی…
مانلی لبیدی در نخستین فیلم بلند داستانیاش یعنی «نغمههای عرب»، «کمدی-درام»اش را بر پایهی یک تم بسیار نام آشنا در تاریخ سینما بنا مینهد؛ «تقابل شخصیت با جهان پیرامونیاش». در واقع، تمام آن تضادهایی که در جهان فیلم، موقعیتها و روابط آدمها با شخصیت اصلی «سلما» نام فیلم وجود دارد
در تقسیمبندی که معمولاً کلینت ایستوود به عنوان فیلمسازی گاه مؤلف و گاه تکنسین میشود، «ریچارد جول» را میتوان فیلم ایستوودِ مؤلف دانست و نه ایستوودِ تکنسین
برخلاف آنچه بسیاری تصور میکنند، نقصانهای اغلب آثار سینمای وودی آلن در دو دههی گذشته، پیش و بیش از آنکه به حوزهی متن برگردند، مربوط به ساحت اجرا هستند؛ اجرا چه در حوزهی بازیگری، چه در ساحت کارگردانی و چه به مفهوم انتخاب سکانسهایی که قرار است در نسخهی نهایی فیلم مورد استفاده قرار گیرند
جدیدترین فیلم ریچارد لینکلیتر یعنی «کجا رفتی برنادت؟»، جسته و گریخته دارای همان ویژگیهای روایی و نمایشیِ شاخص سینمای لینکلیتر است؛ همان سینمای بیزار از کنش و واکنشهای اگزجره و دفعتی و رویدادهای برانگیخته و مکانیکی، که معرفی شخصیتها و تشریح روابط میانشان و تبیین جهان موقعیتی فیلم را از طریق عادیترین و روتینترین پیشامدها،…
از منظر یک «فیلم اجتماعی» اما «بوتیک» نعمت الله مهمترین کارکرد روایی و نمایشی خود را ایفا می کند؛ شبیه همان کارکردی که فیلم «یک اتفاق ساده» سهراب شهید ثالث، در شکل گرفتن بخش پایین شهری سینمای اجتماعی دهه های ۶۰ و ۷۰ شمسی داشت
نخستین نقصان روایی «کار کثیف» به عنوان تازه ترین فیلم خسرو معصومی، این است که تقریباً نه از وضعیت و موقعیت شخصیت ها و نه از خود شخصیت ها، هیچ معرفی اولیه ای ندارد و می خواهد از طریق داستان موقعیت، این معرفی شرایط و شخصیت پردازی را انجام دهد؛
در تازه ترین اثر آلفونسو کوارون یعنی «روما»، آنچه از ابتدا مسلم است، این است که مانند فیلم قبلی کوارون یعنی «جاذبه»، دیگر با یک اثر هالیوودی موقعیت محورِ پرکنش و پرحادثه مواجه نیستیم؛ حتی مجموعاً با یک اثر به لحاظ زیستی و رفتاری و موقعیتی، جهان شمول و دارای زبان جهانی نیز مواجه نیستیم؛…
اگر فیلم «آیدا» را به لحاظ مشی ساختاری، تصویری، نمایشی و حتی روایی، آغازگر دوره ی جدیدی از سینمای پاول پولیکوفسکی بدانیم، فیلم «جنگ سرد» به عنوان تازه ترین اثر او نیز در ادامه ی همین خط مشی تعریف می شود؛ یک «فیلم قاب» در ادامه ی سینمایی عکاس، فضاساز، سنبلیک و استعاره بازانه، که…
مهدی کرم پور در پنجمین اثرش یعنی «سوفی و دیوانه»، تقریباً از همان ابتدا، با ارائه ی شناسه های مشخصی از شمایل و شاکله ی روایی و نمایشی فیلم، برای مخاطب اش معلوم می کند که دقیقاً قرار است با چه مواجه باشد؛ از شمایل دیداری نیمه کارتونی، رنگ شاد، تیتراژ ابتدایی فیلم که حالت…
مؤلف فیلم البته به وضوح، نقاط کلیدی روایت پیرنگ اش را می شناسد و از این روی، فیلم اش را در پرده ی اول، بی مقدمه و بدون حاشیه پردازی و اضافه گویی، با یک رویداد در قالب قتل آغاز می کند و در ادامه نیز با واکاوی چند و چون آن قتل، خط سیر…
حتی در همان نگاه اول هم به راحتی می توان دریافت که بهمن کامیار در سومین اثر خود یعنی «مرداد»، پیش و بیش از هر چیز، کوشیده نحوه ی روایت کنجکاو برانگیزانه ای را برای فیلم اش برگزیند؛
درباره ی نخستین فیلم محمود غفاری یعنی «شماره ۱۷ سهیلا»، از همان انتخاب شخصیت هدف در تصویر و نمایش، اکستریم کلوزآپ ابتدایی از او، میزانسن ها و P.O.V های او، آغاز روایت، تصویر، نمایش، داستان، موقعیت و رویداد با او و جهت دهی و متمرکز بودن تمامی این موارد روی او و مواردی از این…
اگرچه هنوز زود است که به بهروز شعیبی، آن هم در سومین اثرش، لقب «ضدمؤلف» یا حتی «تکنسین» بدهیم اما واقعیت این است که آنچه در طول سه فیلم اخیر شعیبی از او مشاهده کرده ایم، سه درام نوعاً متفاوت با یکدیگر بوده است؛ چه از حیث خطوط داستانی و موقعیتی، چه از حیث نوع…
در برخورد با «عصبانی نیستم» به عنوان دومین اثر بلند سینمایی رضا درمشیان، نخستین مسأله این است که به علت چهار سال اعمال توقیف و ممیزی بر فیلم، گویی با فیلم تکه پاره شده ای مواجهیم که فقدان قسمت های سانسور شده ی آن، به تکامل درام، عینیت یافتن آن و چه بسا شکل…
در روزگاری به سر می بریم که مقوله ی واقعیت سازی یا حتی صرفاً انعکاس واقعیت، به حد و اندازه ای از پیچیدگی ساختاری و روایی و نمایشی رسیده که حتی یک فیلم مستند عُرفی نیز دیگر الزاماً بیانگر واقعیت خالص، اصیل و کامل سوژه و موقعیت نیست؛ حداقل به دلیل همین یک نکته ی…
متأسفانه یکی از مشکلاتی که در مواجهه با فیلمی مثل «برداشت دوم از قضیه اول» پویان باقرزاده به آن برمی خوریم، الصاق عنوان «هنر و تجربه» به چنین فیلمی است؛ البته نه فقط به این فیلم، بلکه به تقریباً تمام فیلم های نامتعارف روایی و ساختاری سینمای ایران و تعریف کردن شان ذیل سینمای تجربی،…
دومین اثر مصطفی تقی زاده یعنی «زرد» را مجموعاً می توان فیلمی دانست که شمایل بایسته ی سبک اش را می شناسد و می داند چگونه آن ها را ظاهرسازی نمایشی کند، اما نمی تواند برای همین شمایل نمایشی، شاکله سازی روایی کند؛
مانند تقریباً تمام آثار متأخر تهمینه میلانی از «تسویه حساب» تاکنون، «مَلی و راه های نرفته اش» نیز دچار گرفتاری روایی عمده ای تحت عنوان ارائه ی گل درشت، کلیشه ای، کاتالوگی، امریه ای و نتیجتاً مصنوعی درونمایه و حدیث نفس مطلوب خالق اش است؛ درونمایه و حدیث نفس مطبوعی که متبوع خط سیر طبیعی…
آنچنان که از فیلم برمی آید، چه در ساحت شخصیت پردازی و چه حتی در ساحت معرفی چالش و مسأله ی او و در واقع همان معرفی موقعیت مرکزی درام، غزاله سلطانی روی لحظه نگاری ها از شخصیت اصلی اش حساب ویژه ای باز کرده
در حین برگزاری یازدهمین جشن منتقدان سینمای ایران، آقای جمشید مشایخی که ظاهراً از آنچه توجه بیش از حد به فقط یک بازیگر (آقای عزت الله انتظامی) خوانده بود، به شدت گلایه مند و برآشفته بود، ضمن انتقاد شدید از این نوع گرامیداشت، عبارت به غایت تُندی را درباره ی آن بازیگر (که همان آقای…
معمولاً فیلم هایی همچون «تیک آف» احسان عبدی پور که فضا و جهان جنون، گریز، طغیانی، هویت طلبانه و عدالت خواهانه را سوژه، دستمایه و چه بسا درونمایه ی خود قرار می دهند، به سبب جذابیت هایی که به ویژه در معرفی و شکل دهی این طغیان هویت طلبانه و عدالت خواهانه و ایضاً انرژی…
تازه ترین فیلم بهنام بهزادی یعنی «وارونگی»، در عین دارا بودن همان سادگی و بلدی متعارف در آثار خالق اش، از ابتدا می داند که حرکت درام اش را براساس چه سبکی و روی چه ریلی پایه گذاری کند. «وارونگی» یک «فیلم شخصیت» است
«لاک قرمز» به عنوان نخستین اثر سیدجمال سیدحاتمی را از منظر رعایت صحیح چیدمان و لوازم داستانی و قواعد و مناسبات سبک اش، شاید بتوان حتی بهترین فیلم سال سینمایی ۹۴-۹۵ سینمای ایران دانست که ساختار روایت شاه پیرنگ سه پرده ای اش را پس از یک معرفی اولیه موجز از فضا، شخصیت ها، موقعیت…
«ناسور» به عنوان تازه ترین اثر کیانوش دالوند، همانند اثر پیشین او یعنی «رستم و سهراب»، برجسته ترین ویژگی اش را از خوش قریحگی تصویری، سلیقه ی بصری و خلاقیت در چگونگی نمایش موقعیت ها می گیرد؛ از نقاشی، رنگ بندی و جلوه آرایی قاب متناسب با جنس و لحن موقعیت ها گرفته تا پلاستیک…
در سینمای موسوم به «دفاع مقدس» ما، عمدتاً چگونه آثاری برتر و محبوب ترند و چرا؟ در این زمینه اگر به آثاری همچون «عقاب ها» ساموئل خاچکیان، «دیده بان» و «مهاجر» ابراهیم حاتمی کیا، «سفر به چزابه» رسول ملاقلی پور، «لیلی با من است» کمال تبریزی، «دوئل» احمدرضا درویش و «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان،…
از «ضدگلوله» تا «بارکد»، همواره بخش اعظمی از قوام، جذابیت، مقبولیت، صراحت و صمیمیت آثار مصطفی کیایی، وامدار نوع، نحوه و چگونگی روایت قصه هایش شده؛ امری که به ویژه در دو اثر اخیر او یعنی «عصر یخبندان» و «بارکد»، ناشی از نیاز درونی، اقتضای اثر و سبک و ژانرش، با وسواس به مراتب بیشتری…