رمان «مرگ و پنگوئن» چند سالیست که توسط نشر روزنه منتشر شده، ولی متاسفانه این رمان ارزنده با توجه چندانی روبه رو نشد و تقریبا منتقدان ادبی با سکوت از کنار آن گذشتند و مخاطبان هم اقبالی به آن نشان ندادند. چندی قبل اما، با رفتن یوسف انصاری به نشر روزنه (به عنوان مسئول بخش…
راوی و زاویهی دید از اساسیترین عناصر داستانی هستند. کلمهی داستان کوتاه در اکثر فرهنگها به معنی “روایت” و “تحکیه” هم به معنی “حکایت کردن” به کار رفته است. در ابتدا این اصطلاح در مقابل کلمهی فرانسوی رمان به کار میرفت که بهتدریج از هم جدا شدند و دو کلمهی جداگانه با مفاهیم جداگانه به…
رمان نویسی در این دیار با گونه تاریخی آغاز شد و لااقل تا یکی دو دهه بعد از آن که رمان اجتماعی نیز در ایران متولد شد، نویسندگان به مدد تخیل و یا اشرافشان بر تاریخ، به نوشتن رمان تاریخی مشغول بودند و احتمالا این تداوم حاصل اقبال گونه تاریخی در میان مخاطبان نیز بوده؛…
نامِ تو زخمِ من است. سرودهي آزاده طاهایی. تهران: انتشارات مروارید. چاپ اول: 1390. 1100 نسخه. 112 صفحه. 2800 تومان.
...
صد سال به عقب،
صد سال به جلو،
فرقی نمیکند.
شمارش اعداد
در قبرستان،
مثل شمردن دانههای خاک
بیهوده است.
از قبری به قبر دیگر،
چیزی از جنس خاک
در درونمان…
اشاره: علی چنگیزی متولد 1356 آبادان است. اولین رمان چنگیزی «پرسه زیر درختان تاغ» - نشر ثالث- با استقبال خوبی از طرف منتقدان و مخاطبان ادبیات داستانی روبهرو شد. رمان دوم علی چنگیزی «پنجاه درجه بالای صفر» را میتوان در ادامهی رمان اولش دانست. فضاهایی که چنگیزی برای نوشتن انتخاب میکند خارج از فضای رایج…
اظهار نظر نویسندگان در مورد منتقدان اغلب ضد و نقیض است، گاه با دلخوری، گاه از سر احترام و... در روزهای گذشته یک بخش از تظر منتقدان در باره نویسندگان را خواندیم، امروز بخش دیگری از آن را میخوانیم که دربردارنده نکات جالب توجهیست، در آینده میکوشیم گزیدهای از نظر نویسندگان داخلی درباره منتقدان را…
پشت جلد کتاب: ژاکلین هلتون – معروف به کوراین هایدن، در سال 1971 در بیست سالگی در ونکوور بر اثر ابتلا به نوعی سرطان نادر درگذشت. او در هجده ماهه آخر عمرش تصمیم گرفت خاطرات خود را به عنوان میراث برای دخترش (جیل) که هنوز نوزاد بود بنویسد. استودیوی یونیورسال فیملی براساس خاطرات او ساخت…
سیمون دوبوار نیز هماننده دوست، همراه و عشق ازلی و ابدیاش ژان پلسارتر، فیلسوف، روشنفکر، فعال اجتماعی، داستاننویس و... بود؛ ترکیبی که اگر امروز کمی از مد افتاده باشد، اما در آن سالها روی بورس بود به اشکال مختلف میشد دید و اینکه یک فیلسوف ادبیات را بهعنوان ابزاری برای بسط فلسفه و دیدگاهش بکار…
دستم به نوشتن نمیرود. بدجوری کسل و دلزده شدهام. دلزده از همه چیز، به خصوص نوشتن. و حتی این یادداشت را که مینویسم با کمال دلزدگی است. گاهی فکر میکنم که اصلاً چرا باید بنویسم. چه کسی گفته است که این چند روز عمر را باید صرف نوشتن کنم. کمابیش همیشه…
حقیقت اینکه زیاد اهل شعر نیستم، فقط آنقدر که اموراتم را بگذرانم در لحظههایی که چیزی جز شعر نمیتواند پاسخگوی بیتابیهای آدم باشد.از همین رو نه به شکل تخصصی و پیگیر اما به شکل مداوم با آن دمخور بودهام. با این حال از همین رو بسیار هم ایدهآلگرا هستم، هر شعری را به خلوت خود…
بهار امسال در میان کتابهای نشر افراز برای نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، کتابی تئوریک با نام «نوشتن برای تئاتر» منتشر شد، یکی از دهها عنوان کتابی که در طول همین ماهها توسط چند نشر اصلی تهران در زمینه تئاتر و سینما، به بازار عرضه شده بودند. کتابی جلد مشکی که خودآموزی در زمینهی نوشتن نمایشنامه…
دیروز در خبرها، «گلایههای یک نویسنده غیرتهرانی از چاپ اثرش با هزینه شخصی» ماجرای تلخی که اگر چه نمونههای فراوانی دارد، اما هربار که به موردی از این دست برمیخورم حسابی حالم گرفته میشود و در کل یاد این میافتم که نوشتن در این ولایت چقدر کاربیقدر منزلتیست. احساس آدمی که میخواهد اثرش را چاپ…
گاه نویسندگان ادعا می کنند نقدهایی که توسط منتقدان بر آثارشان نوشته میشود، نمیخوانند. اما در مقام عمل میبینیم که به وقتش خط به خط این نقدها را هم می خوانند! نویسندگان در مورد منتقدان نظرات مختلف و ضد و نقیضی دارند، برخی کار آنها را در خور اهمیت و برخی نیز بیارزش میخوانند و...…
بعد از ظهر یکی از روزهای سرد آخر پاییز، بعد از شبی برفی، کافه گارنو جلسهی نقد مجموعه داستان «کلاغ» نوشته فرشته نوبخت.
وارد که میشوم، تک و توک جا برای نشستن پیدا میشود، سی سی و پنج نفری آمدهاند و از این حیث از جلسات نقد پر مخاطب به حساب میآید، بیشتر حاضران هم…
به خاطر دارم چند سال پیش مستند «گفتگو با سایه» نوشته حبیب احمد زاده به کارگردانی خسرو سینایی در جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد، صرف نظر از کیفیت هنری فیلم که چنگی به دل نمیزد، به لحاظ مضمونی حرف تازهای نداشت، یا لااقل برای من که در طول سالهای دور و نزدیک نسبت…
هرچند که میدانست، یا باید میدانست که ساعات طولانی تنهایی نهتنها به تمرکز او کمکی نخواهد کرد، بلکه تنها او را برای دقایقی طولانی و بیپایان سر جای خود مینشاند تا با حالتی مسحور و شیفته به درختان بیرون پنجرهی اتاق مطالعهاش خیره بماند... و همینطور که تاریکی همهجا را فرا میگیرد، انعکاس شبحگونهی خود…
همه عادت داریم نویسندگان را به عنوان آفرینندگان متون ( ادبی، فکری و فرهنگی و...) به حساب بیاوریم، اما از دیگر سو براساس باوری دیرینه، اغلب منتقدان را پختهخوارانی میبینیم که با واسطه قراردادنِ متنی دیگر، به فعالیتی دست دوم میپردازند، و آنها را نویسنده متونی به حساب میآوریم که هویتشان وابسته به متنی دیگر…
"جلو در قانون دربانی به نگهبانی ایستاده است. مردی از ولایت پیش دربان میآید و التماس میکند که تو برود. اما دربان میگوید حالا نمیتواند او را راه بدهد. مرد فکر میکند و میپرسد: آیا کمی بعد راهش خواهد داد؟ دربان میگوید ممکن است اما حالا نمیشود. چون در تالار قانون مثل همیشه باز است…
عقاید یک دلقک [Ansichten Clowns] در 1963 منتشر شد. هانس اشنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه برده است و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفه ایش را جمع بندی می کند تا بعد برود مانند گدایی بر پله های ایستگاه راهآهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست…
داستانهای این نویسنده گیلانی، مبتنی بر تفکری زنانه و رویکردی رئالیستی نوشته شدهاند. هرچند که پرداختن به ظلم و تحمل آن از جمله روایتهایی تکراری در مورد زنان جامعه است، ولی شهلا شهابیان در داستانهای مجموعه « به یک چیز خوب فکر کن» توانسته گاه به صورتی مبتکرانه با این موضوع برخورد کند.
- خاله،…
1)
پیش از نوشتن اولین کلمه، خوب فکر کنید که چه چیز، دربارهی چه، به چه منظور، برای چه کسی، و چه قدر میخواهید بنویسید.
نوشتن کار است. بیفایده نوشتن بیمعنی است. خیلی ها بیش از آنچه میخوانند، مینویسند، حیف زحمت، حیف وقت و حیف کاغذ!
از خودتان بپرسید آیا موضوعی که میخواهم بنویسم…
تاکنون هیچ نویسندهای در تاریخ ادبیات داستانی ژاپن از شهرت موراکامی برخوردار نبوده، آنگونه که نه فقط در ژاپن که در دیگر کشورها نیز آثارش از تیراژی چشمگیر برخوردار باشد و حتی در ایران نیز با همین سطح از مطالعه عمومی و شمارگان متعارف هر کتاب در یک چاپ، آثار او در چند نوبت تجدید…
در ابتدا بیمناسبت نیست اشارهای داشته باشم به گفته دنوشر آلمانی تبار : " داستان خواندن را دوست دارم. اما درباره داستان حرف زدن را بیشتر دوست دارم." در این یادداشت میخواهم درباره رمان " پایان یک مرد " حرف بزنم . حرفهایی در نه در جایگاه یک منتقد ادبی – چنین ادعایی ندارم -…
افسانه با عكس گرفتن مخالف بود. با لباس سفید عروس و سفرهی عقد هم مخالف بود. هرچه مادرش اصرار كرد، رضایت نداد عكّاس خبر كنند. میگفت خبری نیست كه عكس بگیرند. و راستی هم خبری نبود. فقط پدرومادرها بودند و بزرگان فامیل. آخوند عاقد خُطبهی عقد را خواند و افسانه صبر نكرد كه آخوند، مطابق…
همیشه داستاننویسان و آثارشان، سوژه یادداشت ها، نقد ها و ازاین دست بودهاند؛ اما اینبار – و از این پس- قصد داریم به سراغ منتقدان هم برویم و به شکلی هرچند مختصر اشارههایی به چند و چون کارشان داشته باشیم. در روزهایی که کمتر نقد ادبی خوبی میخوانیم و اغلب شاهد کلیگوییهایی شتابزده هستیم که…
اشاره ضروری:
نوشته زیر به عنوان یکی از پست هایی که بسیار به آن ارجاع می شود، با رویکردی تخصصی نوشته شده و البته قریب به یک دهه نیز از انتشار آن می گذرد، بنابراین گاه خوانندگان از بلندی متن و یا عدم سهولت درک نکات مطرح شده در آن گله می کنند. به خصوص…
صحنه راهروی درازی است که اشخاص از طرف چپ وارد و از طرف راست خارج میشوند. در طرف راست دیوار، روبروی تماشاچیان، چند حفرهی گور مانند بطور سرپاکندهاند؛ بلندی این حفرهها هم قد یک آدم معمولی است.
در طرف چپ صحنه، دو مرد درشت هیکل، بفاصلهی دومتر از یکدیگر ایستادهاند. از جلوهر کدام زنحیری از…
ترجمهی منوچهر هزارخانی/
این عقیده که هنر؛ هنر است و نه نوعی تبلیغات سیاسی«عمدی»آیا به خودی خود در راه پیدایش جریانهای فرهنگی خاصی که انعکاس زمان خودند و به تقویت جریانهای سیاسی خاصی کمک میکنند؛ مانعی محسوب میشود؟ چنین به نظر نمیرسد. حتی به عکس بنظر میآید که این فکر؛ مسأله را به نحوی اصولیتر…
معرفی مجدد اشخاص مرده
نویسنده میتواند برای معرفی مجدد اشخاصی که سالها و حدود صد صفحه یا بیشتر از رمان ناپدید میشوند، از شیوه سریالهای قدیم استفاده کند.
در دهه ی 1920 قهرمان زن را همیشه به ریل راه آهن میبستند و قطار غول پیکری را نشان میدادند که به سرعت نزدیک میشود تا او…
بیرون، شب بود و باد و برف. . .
زن، شب یخزده را پشت در بویید و خودش را چسباند به مرد. مرد، نفس گرم زن را پشت گردنش حس کرد. آهسته گفت: «میلرزی. »
باد، پوفههای برف را از لای در نیمهباز ریخت تو انبار. زن لرزان گفت: «میترسم. »
مرد از لای در چشم به بیرون…